ویرگول
ورودثبت نام
مریم گمار
مریم گمار
خواندن ۸ دقیقه·۱۴ روز پیش

تحلیلی بر #زبان_ادبی #سهراب_سپهری و #سیلان_ذهن او نویسنده #مریم_گمار

"تحلیلی بر زبان و سیالیت ذهن شعر سهراب سپهری"
منتقد و تحلیل گر #مریم_گمار

خانه دوست کجاست؟



خانه دوست کجاست؟
در فلق بود که پرسید سوار
آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:
نرسیده به درخت
کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است...
می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ
سر بدر می آرد
پس به سمت گل تنهایی می پیچی،
دو قدم مانده به گل
پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی
و ترا ترسی شفاف فرا می گیرد…
در صمیمیت سیال فضا، خش خشی می شنوی:
کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه نور
و از او می پرسی
خانه دوست کجاست؟…




خانه دوست کجاست ؟

میدانیم ارجاع درون متنی یکی از نکاتی است که میتوان با استفاده از آن به استحکام دایره درونی شعر کمک کرد و یکی از تکنیک هایی که میشود که میشود برای ارجاع درون متنی از آن بهره برد تکرار است
شاعر در اول و آخر شعر این تکنیک را بکار میبرد
وسطر اول شعر و در آخر شعرنیز تکرار میشود وارجاع درون متنی در آن شکل میگیرد

خانه دوست کجاست؟

شاعر با دیالوگ شروع میکند و این نشان از تاویل پذیری و دو صدایی در شعر دارد
دوست در ذهن شاعر میتواند معبود وحتی میتواند در ذهن هرفردی ،شخص خاصی باشد

از طرفی یکی از نکات کلیدی در شعر، برای رسیدن به چند لایه گی و معناگریز بودن استفاده درست از نماد و نشانه ها عنوان کرد واینجا با استفاده از نماد ونشانه ها چون فلق، نور، کاج ،اساطیر،بلوغ،سپیدار،و.غیره ..... توانسته با چند معنایی نشانه ها مخاطب را وادار به تفکر بیشتر کند یعنی در خلق آثارش موفق بوده
)فلق( در فرهنگ فارسی نمادی است از "سپیده دم" در واقع اینجا "نمادی است از ذهنیت روشن شاعر"چرا که او روشنایی را بر تاریکی مقدم میداند
در سطر دوم میگوید؛

آسمان مکثی کرد

او به راحتی به آسمان تشخیص داده و حالا این آسمان‌ یک لحظه توقف میکند و با سوار هم کلام،اگر دقت کنی سپهری به راحت با کلمات میرقصد و سرمست میشود ، آنچنان که آسمان را وادار به مکث میکند ،

رهگذر شاخه نوری که به لب داشت
به تاریکی شن ها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:

در این قسمت؛ شاعر از سورئال استفاده میکند
با ترکیب های شاخه نور و تاریکی شن

او در ترکیب شاخه نور که تصویری ذهنی است به راحتی نور را به درخت تشبیه میکندو
حالا شاخه ای ازاین نور بر لب رهگذر خود نمایی میکند و تاریکی شن باز هم سورئال است
چرا که روشنایی و تاریکی صفت هایی است از ذهنیت شاعر
و آنچه را که دوست دارد به شن می بخشد یک تصویر سازی عالی
در واقع این دو ترکیب باهم در تضاد هستند ترکیب ها "شاخه نور و تاریکی شن" که شاعر در این سطر نمایان کرده (نور و تاریکی) تضاد دیده میشود ، آما آنچه بیشتر بچشم می آید این است که شاخه زنده است و جاندار و شن بی جان، سپهری براحتی نور را، روشنایی را، به هر کس که نیاز داشته باشد می بخشد و کار شاعر همین است خلق تصاویر بکر،
در واقع تاویلی است از دست های بخشنده و روشن شاعر که در آن از ایهام و تاویل پذیری زیبایی استفاده شده ،
او همچنان که روشنایی را هدیه میدهد به راهش ادامه میدهد و شروع به دیالوگ میکند،

"و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:
نرسیده به درخت
کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است"

"سپیدار نماد جاودانگی است"
که نشان از حس شاعر دارد و بعد
دیالوگی و گفتگویی که با ذهن ناخودآگاه خود می باشد )مونولوگ و روایتی ) ادامه دار....‌
و ترکیبی سورئال )خواب خدا) در آن دیده میشود و به خدا تشخیص میدهد و در حین این شخصیت بخشی احترامی تمام قد به خداوند موج میزند،
چرا که وقتی نام خدا را بر سطرهایش کشیده میشود
"خواب خدا"را برنگ سبز میداند و
"رنگ سبز" نمادیست از پویایی و حرکت ،نشانه زندگی است، راوی درونی روشن و پر جنب وجوش دارد

"و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است...
می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ
سر بدر می آرد
پس به سمت گل تنهایی می پیچی،
دو قدم مانده به گل
پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی
و ترا ترسی شفاف فرا می گیرد…"
.
.
.
در قسمت شعر؛

"پرهای آبی صداقت" نشانه ذهن آرام شاعر است

"می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ
سر بدر می آرد"

ترکیب )پشت بلوغ( ترکیبی است کاملا ذهنی و سورئال.

اما جالبتر از آن اینکه شاعر به کوچه تشخیص داده و میگوید؛ از پشت بلوغ سربلند میکند و سر بلند کردن و بدر آوردن از خصوصیات جانداران می باشد و او را چون انسانی فرض میکند

در این قسمت ترکیب های سورئال براحتی بچشم میخورد که خلاقیت و نبوغ یک شاعر را می رساند چرا که کشف صورت گرفته
مانند؛
پرهای صداقت ، پشت بلوغ ، گل تنهایی
فواره جاوید اساطیر زمین ، ترس شفاف

هرچند شاعر تمام این ترکیب ها را به مخاطب نسبت داده و گفتگو و دیالوگ در حال انجام است اما در عین حال آن ضمیر روشن خود را می رساند
شاعر حتی در ترکیباتش آرامش موج میزند،

)گل تنهایی( که باز تصویری سورئال است
نشانه تنهایی اوست.
اما باز در سطر بعدی از این تنهایی بیزار میشود.
و میگوید؛

"دو قدم مانده به گل
پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی"

و این "نشانه برگشت او به زندگیست"

"فواره جاوید اساطیر زمین"

ترکیبی سورئال اما زنده و پراز پویایی است
)فواره( نماد شادی های زندگیست که شاعر آن را جاوید می خواهد
و در ترکیب "اساطیر زمین" در واقع اساطیر از اسوره می آید و اسطور ها فرهنگ ها و سنت های مختلف مردم‌ زمین است که شاعر برایش جذاب است
او جاودانگی و شادی را می خواهد
و براحتی از ایهام و تاویل پذیری در اشعارش یاری جسته ، چرا که با ساخت ترکیب ها کشف انجام داده و این جز از شاعری توانمند و قوی بر نمی آید

ترس شفاف" نماد درون زلال اوست
و اینکه از هیچ چیز ترسی ندارد،
حتی ترس هایش روشن است، تمامااا تاویل پذیری خود را به رخ می کشدو باز ترکیبی سورئال.

"در صمیمیت سیال فضا، خش خشی می شنوی:
کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه نور
و از او می پرسی
خانه دوست کجاست؟…"


در این قسمت دو ترکیب سورئال خودنمایی میکند
صمیمیت سیال فضا، لانه نور..
سپهری باز از کلید واژه های عینی استفاده کرده ولی در آخر از آن کارکردی سورئال میکشد
او در )صمیمیت سیال فضا (تنها چیزی که می بیند کودک است و این نشان از ذهنیت پاک او دارد

کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه نور
و از او می پرسی
خانه دوست کجاست؟"



"کودک نماد پاکی است" و "کاج نماد سرسبزی است"
او در شادی کودکانه وطبیعت غرق است و این غرق شدن در طبیعت نشان از خاطرات خود اوست او هنوز بدنبال کودکی خود می دود که برایش زیباست
و در این دویدن جز نور و روشنایی نمی بیند )لانه نور(
در ذهن هر کس " لانه نور "معنای خاصی دارد
ودر تاویلی میتواند خانه ای پراز ارامش باشد و یا مقصدی روشن، یا حتی رسیدن به شادی

اما راوی باز بدنبال دوست می گردد،

"از او می پرسی
خانه دوست کجاست؟

باز هم دیالوگ و چندصدایی برقرار است
"دوست ممکن است دوست عادی او باشد وحتی
در تاویلی دیگر که بنظرم بیشتر مد نظر شاعر است خداوند می باشد"
آری!
او کوچه به کوچه ،آسمان به آسمان
دنبال نور خداوند می گردد.

اگر بخواهم از منظر یک منتقد به آن بنگرم باید بگویم: اشعار سپهری رابطه مستقیم با معناشناسی یا پدیدار شناسی دارد که فیلسوف آلمانی "ادموند هوسرل" آن‌را در ابتدای قرن بیستم پایه‌گذاری کرد ، به این معنا که کلید واژه ها و ترکیبات این شعر را هر کس به نوعی که در ذهن خود پرورانده، میتواند تاویل وتفسیر کند.
سپهری ضمیر و درون روشنی داشت که در تمام اشعارش بخصوص همین شعر بخوبی نمایان و مشخص می باشد

بخش دوم:

"جایگاه سیالیت ذهن و چند صدایی در شعر سهراب سپهری"

"در فلق بود که پرسید سوار"
شاعر در اینجا با روایت شروع میکند روایتی که از شخص سوم صحبت میکند در همین لحظه راوی از شخص سوم، به شخصیتی دیگر حرف به میان میاورد و میگوید؛

"آسمان مکثی کرد"

او به آسمان تشخیص میدهد که‌حالا مکث کرده در واقع شاعر ذهنیتی سیال دارد که میتواند چندین شخصیت را وارد شعر خود کند

در سطر دیگر سهراب میگوید؛
رهگذرشاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید
وباز شخصیتی دیگر وارد صحنه شعر میشود و سیالیت ذهن شاعر روشن و مبرهن است
در سطرهای
"می روی تا ته آن کوچه که پشت بلوغ سربدر می آرد"
شاعر با فعل می روی که مخاطب "تو" در آن مستتر است از شخصیت سوم وارد شخصیت دوم و مخاطب تو میشود
و باز سیالیتی دیگر،

او هرچند شعری نیمایی نوشته اما خوب میدانیم ایجاد فضاهای غریب، تو در تویی و بی مرزی روایت وشکست زمان و مکان از ویژگی های رئالیسم جادویی و سیلان ذهن است البته شعر سپهری باوجود سیالیت دارای ساختاریی منسجم می باشد،
بنابراین شعری مدرن به حساب می آید

او سیالیت را با سورئال همراه کرده و شعری زیباو تاویل مند ارائه می کند

شعر سپهری روایتی بی مرز است واقعیت را میشکند و همراه با تصویرهای عینی به رویا وخیال می رسد،

خیالی زیبا که از ذهنی سرشار عبور کرده
و در نگاه اول شاید عامه مردم فکر کنند شعری احساسیست اما از دید یک منتقد باید بگویم؛ پراست از تکنیک های روایی و شعری،
آمیخته است به احساسی زلال که از خلاقیت و شاعرانگی او سرچشمه میگیرد

در تمام سطرهای شعر دیالوگ و مکالمه برقرار است چه اول شعر که با ذهن ناخوادآگاه خود به مکالمه و مونولوگ می پردازد، چه در نیمه شعر که با مخاطب (تو) به گفتگو می پردازد وباز نشان از چند شخصیتی و گفتگو و تاویل پذیری اشعار سپهری دارد (همان منطق مکالمه باختین).

#مریم_گمار

#سیلان_ذهن

#نقد_ادبی

#شاعران_معاصر

#شعرسپید

#شعرنیمایی

#سهراب_سپهری





سهراب سپهریسیلان ذهنمریم گمارزبان‌شناسیزبان‌ادبی
شاعر و منتقد ادبی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید