چند سالی که خارج از ایران زندگی میکردم، به یک ریتم جدید عادت کرده بودم. ریتمی که در اون، انگار یک دست نامرئی همیشه پشت سرم بود و تمام کارهای روتین زندگیم رو بدون اینکه حتی لازم باشه فکر کنم، انجام میداد. انگار زندگی، خودش بهطور خودکار جلو میرفت. همهچیز، از اجاره خانه گرفته تا موارد دیگه بهموقع و بیدردسر انجام میشد.
اما حالا که برگشتم... همهچیز به من بستگی داره.
اولین آپارتمانی که در کانادا اجاره کردم، یک واحد کوچک اما دنج بود. پرداخت اجاره خانه رو از دوستام شنیده بودم که خیلی راحت و بیدردسره. این حرف رو که «نگران اجاره نباش. هر ماه خودش از حسابت کم میشه» رو شنیده بودم ولی تا وقتی خودم تجربه نکرده بودم، باورم نمیشد!
واقعاً هم همینطور بود. اجاره هر ماه، درست همان روز اول، کم میشد. نه پیامی میاومد، نه کسی تماس میگرفت.
اما وقتی برگشتم ایران، همهچیز عوض شد. ماه اول که یادم رفت، صاحبخونه زنگ زد و با لحن محترمانهای بم گفت که اجاره رو فراموش کردم بدم. با اینکه برخورد صاحبخونه خیلی محترمانه بود ولی خیلی خجالت کشیدم و وقتی دلیل این فراموشی رو توضیح دادم، یکم حالم بهتر شد. بعد از اینکه اجاره رو واریز کردم، اولین کاری که کردم، برای اول هر ماه یک ریمایندر روی گوشی ست کردم، تا اجاره و شارژ آپارتمان رو سر ماه پرداخت کنم.
داستان قبضها هم که فکر کنم خودتون حدس میزنین. آب، برق، گاز، تلفن، اینترنت... همه هر ماه به صف میشن تا من یکییکی استعلام قبض بگیرم، منتظر بشم رمز یکبار مصرف بیاد و پرداختشون کنم. و خب خارج از کشور، اصلا بهشون فکر نمیکردم! هر قبضی که میآمد، به صورت اتوماتیک پرداخت میشد.
حتی اشتراکهای کوچکی مثل نتفلیکس و اسپاتیفای خودکار تمدید میشدند. اگر اشتباه نکنم از زمانی که برگشتم، ماه سوم یا چهارم بود که یک روز مادرم بم زنگ زد و گفت اشتراک فیلیمو تموم شده و نمیتونه سریال مورد علاقهش رو ببینه!
امیدوارم به زودی شاهد پیادهسازی دایرکتدبیت در بانکهای ایران باشیم و به قول یکی از دوستام، بالاخره زندگی هم یاد میگیره که خودش پیش بره.