آره خیلی عاشقانهاس ولی نه واسه من!
نه برای منی که یه نَم میتونه حالا حالاها اسیرم کنه!
کافیه یه چیکه بارون بزنه تا خلقالله رانندگی یادشون بره!
من میمونم و ثانیههایی که باید لایی کشون ردشون کنم تا شاید بتونم خودمو با حساب کتاب آخر ماه بیحساب کنم! تازه بماند که چقدر باید فحش بخورمو درِ این بیصاحاب به هم کوبیده بشه و...
عاشقانهاس، آره،خیلی، ولی بهشرطی منم بعد یه قهوه و سیگار بعدش، بشینم پشت فرمون و موزیکمو بذارم و خیابونای این شهر و زیر لاستیکم بیارم و چشمم به کنار خیابون نباشه.
این قطرهها واسه منم قشنگه، بهشرطی دوباره روی خط عابرِ لیزِ خیابونا ترمزم رو شرمنده نکنه و سه چهار روز از کار و زندگی نندازتم!
کار دنیا رو ببین! من شاکیم از این بارونو این خانم داره عشقِ دنیا رو میکنه با قطرههای روی شیشه!
چی سرش جاش نیست؟ من؟ اون؟ یا بارون؟
خدا میدونه الان چند نفر قراره پسِ سرِ منو از تو گوشی این خانم رصد کنن!
ولش کن، این بارون که به ما نمیاد بازم خداروشکر حداقل یکی تو این ماشین خوشحاله!
عکس: فاطمه بیت سیاح