Master of fear
Master of fear
خواندن ۱ دقیقه·۹ ماه پیش

آزمون حقیقت (پارت ۴)

این آزمون به این روش بود که تمام حقیقت های من را نوشته بود و من فقط باید آنها را تایید میکردم

حدود ۲۰ دقیقه من با ترس و لرز با اون خودکاری خونی امتحان رو نوشتم و تمومش کردم

وقتی تموم کردم هنوز یک ثانیه نگذشته بود یک صدای زنگ خطر خیلی وحشتناکی پخش شد و همه ی مراقب ها ، معلم ها و حتی دوستانم به سمت من برگشتند و شروع کردن به خواندن یک شعر انگلیسی همهی دوستانم صورتشان مثل پدربزرگ شده بود

خیلی صحنه ی بدی بود

میخواستم از هز طرف فرار کنم یکی روبرویم ظاهر میشد که یک دفعه شعرشان تموم شد!!

همه ی همکلاسی هایم کنار رفتند و یکی از مراقب ها که ترسناک ترین صورت را داشت ، داشت به سمت من میامد و یک چاقویی تیز میکرد

یک دفعه یک ریتم ترسناک پخش شد و او دنبالم کرد

دنبالم کرد که در آخر چاقو را پرت کرد و به پایم خورد

پایم زخمی شده بود و دیگر توان راه رفتن را نداشتم که بیهوش شدم


وقتی به هوش آمدم دیدم که کنار جنازه ی پدر بزرگم خوابیدم

نشستم دیدم که در یک جنگل ترسناک هستم

میخواستم از دیدن جنازه ی پدربزرگم غش کنم که ...............


این داستان ادامه دارد...............................................................

جنازهجنگل
😈👻کانال من پر از داستان ترسناک و مرموزه 👻😈 👍اگه داستان ترسناک دوست داری به کانال من یک سر بزن 👍 👻😱این کانال نمیزاره شب خوابت ببره😱👻
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید