در یکی از مطالبی که پیشتر منتشر کردم (تاثیر پرسونا در تبلیغات) در مورد ارتباط و ارکان ارتبارط کمی توضیح دادم. ما در حوزه دیزاین همواره در حال برقرای ارتباط هستیم، ارتباط با کاربر، با مخاطب، با مصرف کننده، با مشتری و ...
از همه مهمتر ارتباط با خود موضوع، در تفکر طراحی (Design Thinking) ما دائم در حال ارتباط با موضوع و مخاطب هستیم.
راههای مختلفی برای برقراری ارتباط در دیزاین وجود دارد که مدل ارتباطی Lift یکی از آنهاست و در زمینه دیزاین محصول بسیار کاربرد دارد.
داوود ترابزاده، مدیر محصول(Product Manager) تسکو و مدیر محصول سابق دیجی کالا در یک ارائه با موضوع تجربیات خودش در دیجی کالا، این مدل ارتباطی را یکی از اصلیترین اصول مورد توجه در طراحی محصول و دیزاین دیجی کالا معرفی کرد.
حالا |Conversation Lift Model| دقیقاٌ چی هست و چه کاری میکنه؟
همانطور که در تصویر بالا مشاهده میکنید، این مدل ارتباطی دارای پنچ قسمت مختلف است که در مورد آنها توضیح میدهم.
Value Proposition: ارزشی است که محصول شما به مخاطب میدهد، در مقابل و وقت و هزینه چه چیزی به دست خواهد آورد؟
یعنی آیا من ارزش و امکان خوبی در اختیار مخاطبم قرار دادم؟ آیا محصول من نیازی از اون را برطرف میکنه؟ آیا در مقابل هزینهای که داره پرداخت میشه چیز ارزشمندی کسب خواهد کرد؟
یادتون نره، مخاطب ما بر اساس قیمت تموم شده یک محصول پول پرداخت نمیکنه، بلکه بر اساس ارزشی که اون محصول براش داره و نیازی که برطرف میکنه هزینه خواهد کرد.
Relevance: به معنی رابطه است و یعنی چقدر اون اتفاقی در کار میوفته با تصورات و اکسپرینس کاربر همخوانی دارد.
یعنی این دیزاین ما چقدر با تجربیات قبلی مخاطب همخوانی داره؟ این به معنی این نیست که ما در کار خلاقیت و نوآوری نداشته باشیم، ولی نباید همه ذهنیت و تجربه مخاطب را بهم بریزیم.
مثلاٌ ما همیشه تجربه داریم که یک در به سمت داخل باز میشه، و اگر در طراحی یک در جدید این در به سمت بیرون باز بشه مخاطب دچار مشکل خواهد شد و اونجاس که در یک لحظه مخاطب را از دست دادیم.
Clarity: چقدر ابزار و مفهمو برای کاربر راحته انجام دادنش و از گمراهی جلوگیری میکنه.
اینم که دیگه خیلی راحته، یعنی دیزاین ما راحت و قابل فهم باشه، به قول طراحان تجربه قابل یادگیری باشد و مخاطب بتواند به راحتی با آن کار کند و گمراه نشود.
یادم نیست، ولی فکر کنم ایلان ماسک بود که گفته بود، محصولی که دنبال خودش دفترچه راهنما بخواد، محصول خوبی نیست.
Destruction: به معنی تخریب و اتلاف. یعنی چیزهای ناخواسته و اضافی در کار قرار دادن و کلی گیجی ایجاد کردن و مخالف کلریتی.
قصه در یادتونه؟ گفتم مخاطب در را به سمت داخل باز میکنه؟ اما طراحی در به صورتیه که به سمت بیرون باز میشه؟ اینجا مخاطب دچار گمراهی و گیجی میشه،از هدف اصلی خودش دور میشه.
مثلاٌ شما در طراحی سایت در مراحل خرید قبل از پرداخت نهایی هزارتا سوال از کاربر میپرسی. این باعث میشه که اون فرایند را نصفه رها کنه و بره پی زندگیش. سوالات جزئی را باید بگذاری بعد ازینکه خریدش کامل شد و پرداخت کرد و خیالش از ثبت سفارش راحت شد.
Anxiety: به معنی نگرانی و تشویش. یعنی چیزهایی که کاربر را از مسیرش دور میکنه و باعث میشه گمراه بشه
این هم مثل همون قبلی، اما با نگرانی بیشتر. یعنی باعث میشه کاربر نگران بشه. یادتونه روی کنترل تلویزیونهای قدیم صد و پنجاه تا دکمه داشت و میترسیدیم بعضی از اونهارو تست کنیم، مخصوصا اگر دکمه قرمز بود. این همون ماجرا است. ویا در فرایند خرید کاربرد پرداخت را انجام میده و شما هیچی بهش نمیگی، نه کد رهگیری، نه دست شما درد نکنهای، هیچی. اینجاس که مخاطب دچار تشویش میشه و نتیجش میشه یک تجربه بد از استفاده از محصول تو.
Urgency: هل دادن کاربرها به سمت هدف و سرعت بخشیدن به کار.
و اما این آخری، هر چیزی که باعث بشه مخاطب سریعتر به سمت هدف حرکت کنه. مثل قرار دادن تایمر در کنار یک محصول که به مخاطب میتونه در تصمیم گیری سریع کمک کنه. و یا دسته بندی درست محصولات و جلوگیری از حجم زیاد محتوی و محصول در یک دسته.
حتماً خطای انتخاب را شنیدید که میگه وقتی مخاطب با انبوهی از فرصت انتخاب روبرو بشه نمیتونه درست انتخاب کنه و آخرشم دست خالی میره بیرون، مثل خود ما که وقتی دو تا فیلم داریم شاید هر جفتشو ببینیم، ولی وقتی یک هارد فیلم داریم کل وقتمون برای جستجو بین اونها از بین میره و آخرشم میخوابیم.
| مرسی وقت گذاشتی | کمکی از من برمیاد بگو | پارسا |