پارسا رضایی
پارسا رضایی
خواندن ۱۳ دقیقه·۱۵ روز پیش

افسانه ۹ قلمرو

در میان دریاهای بی‌پایان، جزیره‌ای کوچک و فراموش‌شده وجود داشت که محل زندگی مردمی بود که داشتند کم کم به گرسنگی عادت می‌کردند و چیزی جز ماهی های درون دریا برایشان باقی نمانده بود. این جزیره که زمانی محل اتصال ۹ قلمرو بزرگ بود، حالا تنها سایه‌ای از شکوه گذشته را به همراه داشت.
هادی، جوانی سرسخت و کنجکاو، در این جزیره با خانواده‌اش زندگی می‌کرد. خانه‌ای قدیمی از اجدادش به او رسیده بود؛ خانه‌ای که از نسل‌ها قبل در میان ویرانه‌های جزیره ایستاده بود. روزی، در حین جستجو در زیرزمین تاریک خانه، به دری مخفی برخورد کرد. در پشت این در، صندوقچه‌ای خاک خورده و سنگین یافت که با نشانه‌هایی حکاکی‌شده از گذشته‌ای فراموش‌شده پوشیده شده بود.


صندوقچه را باز کرد و در میان انبوهی از کاغذها و اشیای ناشناس، متنی کهن یافت؛ متنی که سرنوشت جهان را روایت می‌کرد. این نوشته، حکایت فروپاشی ۹ قلمرو را شرح می‌داد، سرزمین‌هایی که زمانی جهان را از شکوه و رفاه پر کرده بودند. هادی در نور کم شعله‌ی فانوس، شروع به خواندن کرد

متن تاریخی کهن: سرگذشت ۹ قلمرو

از دفتر اول، باب نهم: افول امپراتوری‌ها

در روزگاری بسیار دور، جهان به ۹ قلمرو تقسیم شده بود :

قلمرو سُد که منبع نمک است و به قلمرو های دیگر صادر میکند

قلمرو مفرغ سرزمین بهترین اهنگر های دنیا

قلمرو لیدیه که برای اولین بار در انجا سکه ضرب شد

قلمرو کاغذی

قلمرو رَز

قلمرو رزنفیلد سرزمین هنرمند های بزرگ و کوچک

و سه قلمرو دیگر

هر قلمرو با قوانین و سیستم اقتصادی مختص خود اداره می‌شد. این قلمروها، هرچند متفاوت بودند اما در کنار یکدیگر تعادلی پیچیده اما قدرتمند ایجاد کرده بودند ولی این اتحاد نیز سرانجام به نابودی کشیده شد.

قلمرو کالاباکال : قدیمی‌ترین قلمرو جهان، جایی بود که پول و سکه بی‌معنی بودند. مردم در بازارهای بزرگ و شلوغ به داد و ستد کالا می‌پرداختند. هرچیزی، از ابزار و غذا گرفته تا انسان، قابلیت معامله داشت.

قوانین سخت‌گیرانه اما ساده‌ی کالاباکال این بود که:

هرکس باید چیزی برای معامله داشته باشد.

هیچ معامله‌ای بدون رضایت طرفین انجام نمی‌شود.

هرکس که نتواند معامله‌ای انجام دهد، از جامعه طرد می‌شود.

قلمرو بانچک : قلمرویی که بر پایه‌ی بانکداری بنا شده بود. این سرزمین قوانین پیچیده‌ی مالی داشت و مردم آن، ثروت خود را نه در قالب کالا یا زمین، بلکه به شکل اعتبار و حساب‌های بانکی تعریف می‌کردند. این قلمرو معتقد بود که اقتصاد باید به وسیله‌ی عدد و رقم مدیریت شود.

قوانین بانچک عبارت بودند از:

اعتبار، مهم‌ترین منبع قدرت است.

هرکس بدهی خود را پرداخت نکند، دارایی‌اش مصادره می‌شود.

بانک‌ها حق دارند برای حفظ اقتصاد، قوانین جدید وضع کنند.

قلمرو باتا : پیشرفته‌ترین قلمرو، سرزمینی که تمام امور آن به وسیله‌ی هوش مصنوعی مدیریت می‌شد. مردم آن در رفاهی بی‌نظیر زندگی می‌کردند، اما هزینه‌ی این رفاه، آزادی فردی بود.

قوانین باتا که توسط سیستم مرکزی هوش مصنوعی وضع شده بود، چنین بود:

سیستم مرکزی تصمیم‌گیرنده‌ی نهایی است.

هرکس که از قوانین سرپیچی کند، توسط سیستم حذف می‌شود.

هیچ تصمیمی خارج از منطق هوش مصنوعی پذیرفته نمی‌شود.

فروپاشی بزرگ

زمانی رسید که کالاباکال، بانچک، و باتا، سه قلمروی قدرتمند، تصمیم گرفتند دیگر قلمروها را تحت سلطه‌ی خود درآورند. کالاباکال با قدرت تجارت، بانچک با نفوذ مالی، و باتا با تکنولوژی پیشرفته‌ی خود، هم‌پیمان شدند. این اتحاد، در ابتدا برای پیشرفت بود، اما به زودی به ابزاری برای زورگویی و کنترل تبدیل شد. دیگر قلمروها، که نمی‌توانستند در برابر این اتحاد ایستادگی کنند، یکی پس از دیگری سقوط کردند. جنگ، قحطی، و نابودی، جای صلح و رفاه را گرفتند. و سرانجام، ۹ قلمرو از هم پاشیدند.


هادی با خواندن این متن از حقیقت تلخ ۹ قلمرو آگاه شد و تصمیم گرفت سرنوشت خود را تغییر دهد. او دیگر نمی‌توانست با دستان بسته شاهد نابودی مردمش باشد. با تنها قایقی که از پدربزرگش باقی مانده بود، به سوی قلمرو سُد، نزدیک‌ترین سرزمین به جزیره، روانه شد.

پس از چند روز نبرد با امواج دریاچه میشیگان، او به سُد رسید؛ سرزمینی که درخشندگی سفید آن در چشمش خیره‌کننده بود. همه‌چیز اینجا، از ساختمان‌ها گرفته تا لباس مردم، سفید بود و زندگی پیرامون نمک می‌چرخید. هادی در تلاش برای یافتن راهی به سوی هدفش، به یکی از بازارهای نمک سر زد. در آنجا با مردی به نام همایون آشنا شد،همایون، یک "نمک‌افزار" بود؛ کسی که با استفاده از نمک ابزارهای مختلف می‌ساخت. او برای مردم سُد، پل، خانه، و حتی سلاح‌های ساده‌ای از نمک می‌ساخت

هادی پس از شنیدن توانایی‌های او، تصمیم گرفت به او اعتماد کند. همایون، که خودش نیز از فساد و ظلم حاکمان سه قلمرو بزرگ بیزار بود، با شنیدن داستان هادی، مشتاق شد به او بپیوند

آنها برای کامل کردن تیم خود به یک طراح نیاز داشتند که بتواند صلاحی برای مقابله با دشمن طراحی کند پس به سمت سرزمین هنرمندان راهی شدند
برای رسیدن به قلمرو روزنفیلد، باید از رودخانه‌ای بزرگ عبور می‌کردند. این رودخانه که میان دو قلمرو جاری بود، به دلیل بارش باران به طغیان آمده بود که قایق‌های معمولی توان عبور از آن را نداشتند

همایون با استفاده از دانش خود در نمک‌افزاری، تصمیم گرفت از آب باران و نمک‌های همراهش یک پل بسازد. او باران را درون قالب‌هایی از کریستال‌های نمکی هدایت کرد و پلی موقت اما مستحکم ایجاد کرد. هادی و همایون با موفقیت از رودخانه عبور کردند و به مرزهای رنگارنگ قلمرو روزنفیلد رسیدند.
سرزمینی با چراغ‌های نئون، گالری‌های هنری، و نقاشی‌های متحرک. مردم این سرزمین خلاق بودند، اما رقابت شدید آن‌ها را از هم جدا کرده بود.

در اینجا، هادی و همایون با داود، یک هنرمند عجیب و بااستعداد آشنا شدند. داود همیشه سلاح‌هایی طراحی می‌کرد که کسی به آن‌ها توجه نمی‌کرد، زیرا مردم هنر او را بی‌فایده می‌دانستند. هادی با تشویق و انگیزه‌بخشی به داود، توانست او را قانع کند که هنر او می‌تواند دنیا را تغییر دهد. داوود طرح یک سلاح بسیار قدرتمند را به تیم نشان داد، اما برای ساخت آن به یک آهنگر ماهر نیاز داشتند.

قلمرو مفرغ، سرزمینی صنعتی و پر از کارگاه‌های آهنگری، مقصد بعدی تیم بود. در این قلمرو، آن‌ها با مهدی، یک آهنگر ماهر آشنا شدند. مهدی ابتدا تمایلی به همکاری نداشت، اما وقتی طرح‌های داود را دید، متوجه شد که این طرح‌ها می‌توانند نه‌تنها هنر، بلکه فناوری جنگی را متحول کنند.

مهدی به تیم پیوست و با همکاری داوود، سلاحی قدرتمند ساختند که می‌توانست در جنگ نهایی برتری ایجاد کند

در همین حال که هادی و همراهانش (همایون، داود، و مهدی) در حال سفر به قلمروهای مختلف بودند تا منابع و متحدانی برای مقابله با سه قلمرو ستمگر جمع‌آوری کنند هوش مصنوعی باتا که تمامی اتفاقات را زیر نظر داشت، از اتحاد در حال شکل‌گیری تیم هادی آگاه شد. سیستم مرکزی واقع شده در بانچک فوراً دست به کار شد و نقشه‌ای برای متوقف کردن آن‌ها طراحی کرد.

مقصد بعدی سفر هادی لیدیه بود قلمرو لیدیه با اقتصاد سنتی و مردم محافظه‌کارش، نقطه امید بعدی تیم بود. آن‌ها نیاز داشتند تا از ثروت این قلمرو برای تأمین هزینه‌های جنگ استفاده کنند. بزرگان لیدیه که به ذخیره‌سازی سکه‌های خود افتخار می‌کردند، ابتدا از کمک به هادی خودداری کردند.

اما هادی با سخنرانی‌هایش توانست آن‌ها را قانع کند که بدون کمک آن‌ها، آینده تمام قلمروها در خطر است.

بزرگان لیدیه سرانجام پذیرفتند که منابع مالی لازم را در اختیار تیم قرار دهند بعد از آن آنها برای پیدا کردن یک هکر که بتواند سیستم مرکزی را مختل کند به رَز رفتند قلمرو رز، شهری مدرن با چراغ‌های نئون و تکنولوژی‌های پیشرفته، اما بی‌روح بود. تمام زندگی مردم به اینترنت و رمز ارزها وابسته بود. در این قلمرو، هر فرد باید به سیستم مرکزی متصل می‌شد تا بتواند زندگی کند.

هادی و تیمش به این قلمرو رسیدند، اما خیلی زود متوجه شدند که بدون اینترنت، همه‌چیز متوقف می‌شود. این وابستگی شدید، نقطه‌ضعف بزرگی برای قلمرو بود. آن‌ها تلاش کردند مردم این قلمرو را برای مقابله با سیستم مرکزی باتا و متحدانش قانع کنند، اما مردم که به زندگی دیجیتالی خو گرفته بودند، علاقه‌ای به مشارکت نشان ندادند.

هوش مصنوعی باتا با استفاده از سیستم خود، اینترنت قلمرو رز را مختل کرد و نیروهای قلمرو کالاباکال را با سربازانی مجهز به زره‌های سنگین و سلاح‌های پیشرفته به سمت رز هدایت کرد این سربازان توسط هوش مصنوعی باتا هدایت می‌شدند و مأموریتشان نابودی تیم هادی بود

در این بحران، تیم به قدرت و خلاقیت خود متکی شد. داود که ذهنی خلاق و هنری داشت، طرحی برای سلاحی عظیم ارائه داد که می‌توانست در برابر ارتش کالاباکال کارآمد باشد. این سلاح ترکیبی از تکنولوژی پیشرفته قلمرو رز و مهارت آهنگری مهدی بود.

با تلاش شبانه‌روزی، مهدی موفق شد سلاحی بسازد که می‌توانست میدان انرژی عظیمی تولید کند. این میدان، قادر بود زره‌های سنگین سربازان کالاباکال را مختل کرده و آن‌ها را آسیب‌پذیر کند.

هادی و همایون، به همراه داود و مهدی، در میدان نبرد قرار گرفتند. با استفاده از سلاح جدید، توانستند میدان انرژی را فعال کرده و خطوط دفاعی دشمن را بشکنند. سربازان کالاباکال که حالا بدون زره محافظ مانده بودند، در برابر حملات تیم شکست خوردند. پیروزی در برابر کالاباکال، امید تازه‌ای به تیم داد، اما آرامش آن‌ها کوتاه بود.

سپاه بانچک، به فرماندهی فرابوم، به قلمرو رز رسید. این سپاه بسیار منظم و مجهز به تجهیزات پیشرفته بود. هادی تلاش کرد تا با فرابوم صحبت کند و او را قانع کند که به تیم بپیوندد، اما فرابوم که به شدت تحت تأثیر نفوذ پدرش بود، دستور حمله داد.

همزمان، هوش مصنوعی باتا، که از شکست کالاباکال خشمگین بود، تصمیم گرفت وارد میدان شود. صدها پهپاد و ربات جنگی به سوی قلمرو رز فرستاده شدند. در این میان، قلمرو رز که کاملاً وابسته به اینترنت بود، از کنترل خارج شد. سیستم‌ها یکی پس از دیگری از کار افتادند، و زندگی مردم به هرج‌ومرج کشیده شد.

در حالی که هادی و تیمش تلاش می‌کردند در برابر سپاه بانچک و ربات‌های هوش مصنوعی مقاومت کنند، قلمرو رز به مرز نابودی رسید. ساختمان‌ها فروریختند، چراغ‌های نئون خاموش شدند، و مردم آواره شدند.

در لحظه‌ای حساس، زمانی که تیم هادی تقریباً شکست خورده بود، فرابوم که شاهد نابودی و رنج مردم بود، تصمیم گرفت برخلاف دستورات پدرش عمل کند. او به همراه سپاهش به تیم هادی پیوست و با کمک آن‌ها، نیروهای هوش مصنوعی را نابود کرد.

فرابوم که از گذشته پشیمان بود، به هادی گفت:

اگر شکست بخوریم، حداقل به خاطر چیزی ارزشمند خواهد بود.

با کمک سپاه بانچک و شجاعت فرابوم، تیم هادی توانست کنترل میدان نبرد را به دست بگیرد و پهپادها و ربات‌های هوش مصنوعی را یکی پس از دیگری نابود کند.

اگرچه قلمرو رز کاملاً ویران شد، اما این پیروزی نقطه عطفی در مبارزات تیم بود. فرابوم با تمام توانایی‌هایش به تیم پیوست و اعلام کرد که آماده است برای سرنگونی قدرت‌های ستمگر بجنگد.

پس از نابودی قلمرو رز، هادی و همراهانش تصمیم گرفتند برای اتحاد و هدف والای خود، نامی انتخاب کنند که همبستگی‌شان را نشان دهد. هادی با لبخندی گفت:

ما دیگر فقط یک تیم نیستیم، ما یک پیمان هستیم؛ پیمانی برای آزادی و عدالت.

همگی این نام را با اشتیاق پذیرفتند، چرا که نماد اتحادشان برای مقابله با ظلم و بازگرداندن تعادل به جهان بود.
تیم پیمان با سپاه فرابوم که حالا به رهبری او باور داشت، به سمت قلمرو بانچک حرکت کرد. آن‌ها می‌دانستند که برای پیروزی در برابر هوش مصنوعی باتا و ارتش بانچک باید سیستم مرکزی باتا را مختل کنند

ورود به قلمرو بانچک به‌سادگی ممکن نبود. هادی و تیمش با مقاومت سنگینی روبه‌رو شدند. ارتش بانچک، مجهز به سیستم‌های دفاعی پیچیده، تلاش می‌کرد هرگونه تهدیدی را در نطفه خفه کند. اما فرابوم که از تاکتیک‌های ارتش پدرش آگاه بود، توانست با راهنمایی دقیق، تیم پیمان را از موانع عبور دهد.

در میانه نبرد، همایون با ابزارهای ساخته‌شده از نمک، سپرهای دفاعی دشمن را مختل کرد. داود و مهدی، با سلاح‌های پیشرفته‌ای که طراحی کرده بودند، خطوط دفاعی بانچک را شکستند.

درست زمانی که تیم پیمان به نظر می‌رسید در آستانه پیروزی باشد، هوش مصنوعی باتا نیروهای خود را به میدان فرستاد. صدها ربات جنگی و پهپاد به سوی آن‌ها هجوم آوردند. این لحظه، بحرانی‌ترین بخش جنگ بود.
داود که از ابتدا پیش‌بینی این حمله را کرده بود، یک سلاح ویژه طراحی کرده بود: دستگاهی که با ارسال موج‌های مغناطیسی، سیستم‌های الکترونیکی هوش مصنوعی را مختل می‌کرد.

با فعال سازی این سلاح بسیاری از ربات‌ها از کار افتادند و پهپادها سقوط کردند. اما سیستم مرکزی باتا، هنوز قدرتمند بود و با تمام توان به حمله ادامه می‌داد.

فرابوم که حالا به یک رهبر واقعی تبدیل شده بود، با سپاهش به قلب قلمرو بانچک حمله کرد. او که از نقشه‌های پدرش خبر داشت، توانست مکان سیستم مرکزی باتا را پیدا کند. او با فداکاری و شجاعت، نیروهای باتا را به خود مشغول کرد تا تیم پیمان بتواند دستگاه مرکزی را نابود کند. داود و مهدی با همکاری یکدیگر، سیستم مرکزی را از کار انداختند.

با نابودی سیستم هوش مصنوعی و سقوط ارتش بانچک، مردم ۹ قلمرو که از ظلم و فساد خسته شده بودند، به تیم پیمان پیوستند. این اتحاد، به سقوط نهایی سه قلمرو ظالم منجر شد.
هادی که حالا به قهرمانی بی‌چون‌وچرا تبدیل شده بود، در جمع مردم ایستاد و گفت:

«این پایان مرزهاست. دیگر قلمرویی برای کنترل یا جنگ وجود ندارد. از امروز، ما همه با هم یک پیمان هستیم؛ برای صلح، عدالت، و آینده‌ای بهتر.»

پس از پیروزی، تیم هادی سیستمی را معرفی کردند که در آن، مردم می‌توانستند بدون نیاز به واسطه تبادلات مالی کنند. این سیستم که به نام پرداخت مستقیم پیمان شناخته شد، نمادی از اتحاد،آزادی اقتصادی و اتحاد مردمی بود اینبار سریع تر،راحت تر و امن تر.



اطلاعات

۹ قلمرو:

کالاباکال : شهری پر از بازارهای شلوغ، بدون سکه یا پول. مردم با کالاهای مختلف (غذا، ابزار، لباس) به داد و ستد می‌پردازند و هر چیزی ارزش خاص خودش را دارد
علت نام گذاری : نام این قلمرو از داد و ستد کالا با کالا گرفته شده است

قلمرو سُد : همه چیز سفید است؛ از ساختمان‌ها گرفته تا غذاها و حتی لباس مردم. محیط خشک و کویری است، و نمک منبع اصلی درآمد است.مردم برای کار هایی مثل تجارت، غذا، و حتی ساخت ابزار.از نمک استفاده می‌کنند
علت نام گذاری : نام این قلمرو از کلمه ی سدیم گرفته شده است و اشاره به زمانی دارد که مردم از نمک برای داد و ستد استفاده میکردند

قلمرو مفرق : قلمرویی صنعتی که همه‌چیز از فلز ساخته شده است: خانه‌ها، ابزارها، و حتی پوشش مردم. آهن و طلا ارزشمندترین مواد این قلمرو هستند.
علت نام گذاری : این نام از دوره ای گرفته شده است که شکل پول مردم جهان فلز بود

قلمرو لیدیه : قلمرویی تاریخی و آرام، که در آن مردم از سکه‌های فلزی برای داد و ستد استفاده می‌کنند.
اقتصاد کند و سنتی است، و مردم ارزش زیادی برای صرفه‌جویی و ذخیره‌سازی سکه قائل هستند.
زندگی در این قلمرو بسیار آهسته است؛ حتی اسب‌ها و کالسکه‌ها نیز با سرعت کم حرکت می‌کنند
علت نام گذاری : لیدیه نام یک پادشاهی باستانی است که سکه ی طلای واقعی در ان دوران ضرب شد


قلمرو کاغذی : قلمرویی مدرن‌تر، با اسکناس‌هایی که نماد قدرت حکومت هستند. چاپ اسکناس توسط دولت کنترل می‌شود.
اقتصاد این قلمرو به‌سرعت در حال تغییر است، و طبقه متوسط رو به زوال است.
علت نام گذاری : کاغذی نامی برگرفته از اسکناس است

قلمرو بانچک : قلمرویی مدرن با ساختمان‌های بلند به سبک معماری قرون وسطی‌ای و بانک‌هایی شبیه به معماری کلیسا که قدرت اصلی قلمرو را در اختیار دارند. مردم کاملاً وابسته به بانک‌ها هستند.
علت نام گذاری : این نام از ترکیب دو کلمه بانک و چک گرفته شده است و اشاره به دوره ای در قرون وسطی دارد که سیستم بانکداری برای بار اول در جهان شکل گرفت

قلمرو رَز : شهری با چراغ‌های نئون و تکنولوژی‌های پیشرفته، اما خالی از روح. تمام زندگی مردم به اینترنت و رمز ارزها وابسته است.
اگر اینترنت قطع شود، همه‌چیز متوقف می‌شود.
علت نام گذاری : این نام از اول و اخر کلمه "رمز ارز"‌گرفته شده است


قلمرو روزنفیلد : یک شهر رنگارنگ، پر از گالری‌های هنری، نقاشی‌های متحرک، و مجسمه‌های دیجیتالی. مردم این قلمرو خلاق هستند اما درگیر رقابت‌های شدید.
علت نام گذاری: روزنفیلد از فامیل بنیان گذار nft گرفته شده است

شخصیت ها:

هادی: قهرمان داستان
(رئیس هیئت مدیره پیمان)
همایون: نمک افزار
(نائب رئیس هیئت مدیره)
داوود: هنرمند و طراح
(عضو هیئت مدیره)
مهدی: اهنگر
(مدیر عامل)
فرابوم : پسر پادشاه بانچک
(نام شرکتی که در سال ۱۳۹۸ اولین محصول خود را به نام "پیمان" ارائه کرد)

هوش مصنوعیپیمانپرداخت_مستقیم_پیمان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید