به رسم ادب سلام :)
و به رسم رفاقت های شیرین حالت چطوره ؟
اولین پست ویرگولمه باید محتاط باشم
همیشه بودم،،،
ولی به پیشنهاد یه دوستی،میخوام تو ویرگول چیزهایی رو بنویسم که هیچ تعصب و احتیاطی توش نیست.
تا قبل از ویرگول این نوشته ها تو لبتابم تلنبار میشد و فقط یه نفر ازونها خبر داشت.
نوشته ها از جزئی ترین مسائل زندگیم شروع میشد و به کلی ترین مسائل دنیا ختم.!
تابحال شده از انبساط فکرت ترک برداری؟ :/
در این حد اورتینکینگ دارم بعضی وقتا، نمیدونم فارسیش چی میشه
ذهنی که به صدها فکر و خیال آبستنه،باید یجایی فارغ بشه...
خیلی خوبه که ما میتونیم بنویسیم.
مغزمونو از آماس نجات بدیم و اجازه بدیم دوباره از نو با یه موضع متفاوت بیفته به جونمون
همه جا این جهنمو همراه خودمون میبریم و راه خلاصی نیست جز نوشتن...
با نوشتن ورمش میخوابه و با خوندن نوشته های بقیه،دوباره شروع میکنه به ورم کردن...
داستان ازونجایی جذاب میشه که عاشق جهنمت میشی :|
درگیر سیکل نوشتن و خوندن
که من اسمشو میزارم هزارتو
ذهن یه هزارتوئه
شاید یجایی از این هزارتو به تفکر تو برسم،
شایدم تو به تفکر من برسی...
اگه تو ویرگول به تفکرت رسیدم و تونستم هضمش کنم قطعا بهش یه واکنشی نشون میدم
و اگه تو به تفکر من رسیدی ، خوشحال میشم بی اعتنا از کنارش رد نشی :)))
ارادتمندت، پ ر و ی ن