بهتر است گاهی از خزعبلات فرار نکنیم. سوالِ «اگر به جزیرهای بیامکانات تبعید میشدید، با خود چه میبردید؟» یک نمونه خزعبل ارزشمند است. پاسخ به این سوالات کمپایه (نمیگویم بیپایه؛ چرا که شاید پایهای داشته باشند) میتواند قدمی کوتاه برای خودشناسی باشد.
خودشناسی در روزهای اول زندهگی یک نیاز است؛ درست همچون نوشیدن آغوز. چرا که در آن روزها ما و جهان یکی هستیم. بوی مادر، بوی ماست، نگاه پدر، نگاه ماست. دست نوازشگر، دست ماست. پستانکِ در دهان، دهان ماست. چیزی که با رشد جوارح و مغز از یاد میبریم. خودمان را از دنیا جدا میکنیم. آدمها را نفهمهایی فرض میکنیم که بیان افکارمان برایشان به حرف زدن با دیوار میماند و خود را خدا میدانیم و از هر حیث از خلق جدا. یادمان میرود که ما بی دنیای بیرون، معنی نداریم و هر چه بیشتر بزییم و بخوریم و بنوشیم و ببینیم و گپ بزنیم، بیشتر میفهمیم این خودِ مفلوک ما کیست و بهر چه به این جهان فانی و البته باقی، پای نهاده است. هر چند زیستن بدون حساسیت به خودشناسی نمیرسد.
زیستن با شاخکهای تیزشده به ما رغبت و نفرت را میچشاند. رغبت به حشره شدن گرگور در مسخ کافکا و نفرت از پر کردن فرمها به ما میآموزد که از چارچوب بیزاریم و میخاهیم به جانش بیفتیم که جنگی برپا کنیم برای خلق کردن که ما مریدان خلاقیتیم.
خودشناسی فرزندِ شناسیهاست. فرزند جامعهشناسی، روانشناسی، تاریخشناسی، انسانشناسی، مفلوکشناسی، اشیاشناسی، املتشناسی، مسخشناسی و هر شناسی دیگر که وجود آن بدون هر یک از اینها ممکن نخواهد بود.
خودشناسی همینطور مبارزهایست برای رهایی، رهایی از باورهایی که چسباندهاند به ریشمان و ما هم آنها را به نیش کشیدهایم، پس بپرسیم:
۱. آیا خودمان لبهای پفکرده را دوست داریم؟
۲. آیا خودمان میخاهیم کتاب بخریم؟
۳. آیا خودمان میخاهیم مهاجرت کنیم؟
۴. آیا خودمان ن مذهب را دوست داریم؟
۶. آیا خودمان فکر میکنیم بچهها معصوم هستند؟
۷. آیا خودمان فکر میکنم باید به نظر دیگران احترام گذاشت؟
۸. آیا خودمان این فکرها را میکنیم؟
ما کیستیم؟
پینوشت: پیشنهاد میشود کتاب "خودشناسی" از آلن دوباتن را بخوانید؛ شاید باریکهراهی برای شناخت هستی باشد.
@pouchakjan