Pariya Hoseini
Pariya Hoseini
خواندن ۷ دقیقه·۵ سال پیش

سال نو با حال خوب


میخواهم کوله پشتی امسالم را جمع کنم، به سالی که گذشت نگاه کنم، از تجربه های بد درس بگیرم و بخاطر تجربه های خوبم خوشحال باشم.

هرکسی لازم است گاهی در زندگی اش بایستد، به عقب نگاه کند و ببیند چه کارهایی انجام داده است، چه بهتر که این کار با شروع سال نو باشد، با طبیعت همراه شویم و همراه با رویش جوانه ها، همراه با اولین شکوفه های درختان، حس نو شدن و تازه بودن را گرامی بداریم و برای تبدیل شدن به آدمی که دوست داریم، برای عملی کردن اهدافمان، برای داشتن حال خوب، گام تازه ای برداریم؛ ما در این راه تنها نیستیم و طبیعت همراهمان است، از آن غافل نشویم و حس خوب را در هر گلی که تازه می روید، جستجو و پیدا کنیم، حس خوب را در گرمای مهربان خورشید که سرما را با خود برده است، پیدا کنیم و لبخند را در رنگین کمان بعد از باران بهاری به تماشا بنشینیم.

شاید نو شدن و تازه شدن در بهار به نظرتان تکراری و کلیشه ای باشد و از تکرار آن در تلوزیون و جاهای دیگر خسته شده باشید، اما بهار را بهانه و نویدی بدانید که به درون تان نگاه کنید. کنار خودتان بنشینید و به درد دل هایتان گوش دهید، خود را برای کار های خوبی که در سال گذشته انجام داده اید، تشویق کنید و اشتباهاتتان را ببخشید، خاک غم و ناراحتی های که بر دلتان نشسته است را بتکانید و باور داشته باشید که روز های تازه ای در راه است، اگر سال سختی را گذرانده اید، عزیزی را از دست داده اید و هیچ چیز طبق برنامه ی شما پیش نرفته است میخواهم یک خبر خوب بهتان بدهم، آن هم این است که هنوز زنده اید!

بازهم فرصت برای ساختن و به جلو رفتن دارید، برای اینکه به جلو قدم بردارید، اول باید به گذشته نگاه کنید، اشتباهاتتان را پیدا کنید، درباره اشتباهتان فکر کنید، و فکر کنید چگونه می توانید عملکرد بهتری داشته باشید.فکر و خیال یا آرزو در فهرست کارهایی که انجام داده ایم نیستند، بلکه تلاشی که برای رسیدن به آن ها انجام داده ایم، قابل مشاهده است، تعریف هر انسان با کار هایی است که انجام داده است، قلمی است که بر کاغذ آورده است، نه فکر هایی که در سر دارد، هرچقدر هم رویاهای بزرگی در سر داشته باشم تا آن ها را عملی نکنم، فایده ای ندارند.

در جایی خواندم:

اگر در زندگی خودمان را قضاوت نکنیم، قضاوت دیگران درباره خودمان را باور خواهیم کرد.

در حالیکه دیگران شاید فقط قسمت کوچکی از زندگی ما را دیده باشند، پس تمام شدن سال را بهانه ای برای قضاوت خودمان ببینیم و شروع سال را شروع بهتری برای رسیدن به اهداف و رویاهایمان.

مراقب باشید!

معیار قضاوت خودتان، طرز تفکر دیگران راجع به شما نباشد!

اینکه دیگران راجع به شما چه چیزی فکر میکنند، شاید بخش کوچکی از شخصیتتان باش، اما مطمئنا همه ی آن نیست، آن ها نمیتوانند شما را قضاوت کنند، چون با کفش های شما راه نرفته اند!

بانوی بزرگوار من!
چرا قضاوت‌های دیگران در باب رفتار، کردار، و گفتار ما، تو را تا این حد مضطرب و افسرده می‌کند؟
چرا دائماً نگرانی که مبادا از ما عملی سربزند که داوری منفیِ دیگران را از پی بیاورد؟
راستی این «دیگران» که گهگاه اینقدر تو را آسیمه‌سر و دلگیر می‌کنند، چه کسانی هستند؟
آیا ایشان را به‌درستی می‌شناسی و به دادخواهی و سلامتِ روح ایشان، ایمان داری؟

"نادر ابراهیمی"

کلاه خود را قاضی کنید و بی طرف به عملکردتان نگاه کنید؛ نقطه ضعف ها و نقاط قوتتان را شناسایی کنید و سال آینده خود را قدرتمند تر شروع کنید.

«ما تا زمانی‌که می‌کوشیم خود را خالصانه و عادلانه قضاوت‌کنیم، از قضاوتِ دیگران نخواهیم‌ترسید و نخواهیم‌رنجید»
"نادر ابراهیمی"


کوله پشتی امسال من

یادم می آید دوستی در بیوگرافی تلگرام خود نوشته بود :

در کل تاریخ بشریت،هیچگاه انسانی نتوانست خود را در۷۰حرف بیو بگنجاند..

نوشته ی او با چاشنی تغییری که من اضافه کردم :

در کل تاریخ بشریت،هیچگاه انسانی نتوانست تجربیات ارزشمند 365 روز خود را در یک پستِ ویرگول بگنجاند..

در دومین روز ار بهار سال 99 نشسته ام و به سالی که گذشت فکر میکنم، برعکس متن هایی که در شبکه های اجتماعی پست میشوند، هیچ وقت فکر نکرده ام که 98 سال بد، یا سالِ خوبی بود، به نظرم کلمه ی بد یا خوب برای یک سال یا 12 ماه یا 52 هفته و یا 365 روز، زیادی کلی به نظر می رسد. همه ی ما در طول سال اتفاقات ریز و درشت بسیاری را تجربه کردیم، در حوادث بزرگ و اندوهناک، همه کنار هم بودیم و با هم برای یک غم مشترک، سوگواری کردیم، تاثیر احوال جامعه بر حال شخصی اجتناب ناپذیر است، نمیتوانی در خانه راحت بنشینی و برای هم نوع سیل زده ات غمگین نشوی، برای بی پناهی هموطن زلزله زده ات دلت نرزد و حوادث مشابهی که همه ی ما در جریان آن هستیم، ما، همه باهم سال سختی را گذراندیم، اصلا همه ی ما، مردِ روز های سخت هستیم.

ای کاش در روزگارِ دیگری بودیم
روزگاری از آنِ گنجشکان
به دستِ قوها
آهوان
پریانِ دریایی
روزگاری از آنِ نقاشان
شاعران
نوازنده‌ها
روزگاری از آنِ کودکان
عاشقان
دیوانه‌ها
"نزار قبانی"

اما جدا از احوالات جامعه، فکر کنید در یک شب خنک بهاری، به کوه یا منطقه ای رفته اید که از دور میتوانید شهرتان را ببینید، به خانه هایی که از دور شاید به اندازه ی یک قوطی کبریت باشند یا کوچک تر و به چراغ های روشن خانه ها نگاه میکنید، در هر کدام از آن خانه ها، یک زندگی جریان دارد؛

شاید زیر سقفی زن و شوهری باهم دعوا میکنند؛

شاید در آن خانه که نور کمرنگی از پنجره به چشم میخورد، پیرزنی تنها نشسته است؛

شاید در آخرین طبقه آن ساختمان بلند، دختربچه ای دارد نقاشی اش را به پدرش نشان میدهد؛

وقتی میخواهم بگویم امسال سال خوبی بود، به تنهایی پیرزن فکر میکنم،

وقتی میخواهم بگویم بگویم سال بدی بود به قهقهه ی دختر کوچولو فکر میکنم،

مردد میمانم، به خودم برمیگردم.

نود و هشت برای من تجربه های تلخ و شیرین زیادی داشت، شاید اگر اتفاقات را در کفه ترازو بگذارم، کفه ی اتفاقات بد سنگین تر از اتفاقات خوب باشد، اما درس هایی که از اتفاقات بد گرفتم، خیلی بیشتر از از درس هایی است که از اتفاقات خوب گرفتم،

اتفاقات بد باعث نشدند که کفه ی روز های بدم از روزهای خوبم سنگین تر باشد، من داشتن حال خوب را در اتفاقات بد یاد گرفتم، نه اینکه نسبت به اتفاقات بد بی تفاوت باشم، نه، اما

هر قدر که به غمْ میدان‌بدهی، میدان می‌طلبد، و باز هم بیشتر، و بیشتر...
هر قدر در برابرش کوتاه‌بیایی، قد می‌کشد، سُلطه می‌طلبد، وَ لِه می‌کند...
غم، عقب نمی‌نشیند مگر آنکه به عقب برانی‌اش، نمی‌گریزد مگر آنکه بگریزانی‌اش، آرام نمی‌گیرد مگر آنکه بیرحمانه سرکوبش کنی...
غم، هرگز از تهاجمْ خسته نمی‌شود.
و هرگز به صلحِ دوستانه رضا نمی‌دهد.
و چون پیش‌آمد و تمامیِ روح را گرفت، انسانْ بیهوده می‌شود، و بی‌اعتبار، و ناانسان، و ذلیلِ غم، و مصلوبِ بی‌سبب.
"نادر ابراهیمی"

با هر تجربه ی تلخ یاد گرفتم که خاک لباسم را بتکانم، دست بر زانوی خودم بگذارم و بلند شوم و ادامه دهم.

سخن را کوتاه میکنم، تجربیاتم را جمع بندی میکنم ، فکر کنم اگر بخواهم همه ی آن را توضیح دهم، نصف سال جدید هم گذشته است، پس کوله پشتی ام را باز میکنم، نکات را مختصر و مفید، مرتب در آن میچینم:

  1. مغز ما مانند کامپیوتر است، با توجه به ورودی های دریافتی فکر میکند و تصمیم میگیرد، حواسمان به ورودی های کامپیوتر عزیزمان باشد، حواسمان باشد با چه کسی ملاقات میکنیم، چه کتابی را میخوانیم و چه فیلمی را میبینیم، همه ی آن ها در طرز تفکر ما تاثیر دارند، در عملکرد آینده ما تاثیر دارند، مغز بر اساس اطلاعات از پیش تعریف شده تصمیم میگیرد و عمل میکند.
  2. انسان در مقابل محیطی که در آن زندگی میکند، وظیفه و مسئولیتی دارد، آن محیط میتواند خانواده، مدرسه، دانشگاه، شهر یا جامعه باشد، بی تفاوت نباشیم و برای برداشتن قدمی هرچند کوچک، تلاش کنیم.
  3. مراقب آدم های اطرافمان باشیم، برای ساختن رابطه درست با اطرافیان تلاش کنیم، از دور به روابط نگاه کنیم و سعی کنیم مشکلات را ریشه یابی و حل کنیم، حتی اگر نتوانستیم، تلاشمان ارزشمند است.
  4. وقتی اندوه را در کسی میبینیم، برای حال خوبش تلاش کنیم، امید دهنده باشیم نه نامید کننده.
  5. برای روح و جسم خود احترام قائل باشیم، مراقب سلامت روح و جسم باشیم، در جایی خواندم که مغز سالم در بدن سالم است.
  6. رودخانه ای در جریان باشیم، نه آب راکد. هر روز برای بهتر شدن قدم کوچکی برداریم.
  7. برای خوشحالی منتظر موفقیت شغلی و یا تحصیلی نباشیم، موفقیت را وابسته به اهداف مالی ندانیم و از لحظه لذت ببریم.
  8. هر اعتقادی تو زندگی داریم، نتیجه فکر و مطالعه باشد، نه تقلید کورکورانه.

به پایان رسید این دفتر اما حکایت همچنان باقی ست.

کوله پشتی سال نود و هشت را میبندم و به عید 95 فکر میکنم که برمیگردم و نوشته ام را میخوانم.

سال نو را با تاخیر به تمام ویرگولی های عزیز تبریک میگویم، امیدوارم هرروزتان در سال جدید، سرشار از خوشی، سلامت و امید باشد.




کوله‌پشتی۹۹حال خوبتو با من تقسیم کنسال نوخداحافظی با 98
با قلم در آسمان تاریک شبم، ستاره ی کلمه می‌ریزم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید