ویرگول
ورودثبت نام
دِل آشوب
دِل آشوب
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

نمی شود که نمی شود


نه می شود ماند ،نه می شود که رفت

نه می توانیم بگرییم نه توان آرام بودن داریم

نه می شود خندید و نه می شود که دریای بغض را سرریز کرد

نه آن خدایی که می توانست همه ی نمی شود ها را ممکن کند خواست که بشود ، نه می شود زد زیر تندیس عظیمی که از او ذهن ساخته شده . . .

عزیز من ، باید قبول کنیم:ما ناچاریم به نشدن ها؛پس بیا برای یک بار هم که شده سوی ذهنیتمان را عوض کنیم و از دنیا گله نکنیم؛

.

.

به !عجب دنیای عادلانه ای

اینجا همه چیز متعادل و متقارن است؛نه این می شود و نه آن می شود،

"نه می توانیم زندگی کنیم و نه می شود مُرد...!





پ ن۱:بعد از ماه ها ننوشتن ،این متن کم محتوا رو از من بپذیرید.

پ ن۲: در مورد تصویر ،در ذهن من این دونفر روی تخت خیلی باهم متقارنن و واقعا نمیدونم از رو چه اساسی ذهنم اینجوری فکر میکنه ،شاید بخاطر سیاه و سفید بودنشه .این نقاشی یکی از قشنگ ترین نقاشی هاییه که تا به حال دیدم

پ ن۳:عیدت ۱۴۰۰ تون مبارک .امیدوارم نمی شود های پارسالتون امسال ممکن بشه(؛


دل نوشتهعید ۱۴۰۰
من به غمگین ترین حالت ممکن شادم تو به آشوب دلم ثانیه ای فکر مکن(: https://harfeto.timefriend.net/16535666480573. منتظر انتقادات و پیشنهاداتتون هستم?
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید