نه می شود ماند ،نه می شود که رفت
نه می توانیم بگرییم نه توان آرام بودن داریم
نه می شود خندید و نه می شود که دریای بغض را سرریز کرد
نه آن خدایی که می توانست همه ی نمی شود ها را ممکن کند خواست که بشود ، نه می شود زد زیر تندیس عظیمی که از او ذهن ساخته شده . . .
عزیز من ، باید قبول کنیم:ما ناچاریم به نشدن ها؛پس بیا برای یک بار هم که شده سوی ذهنیتمان را عوض کنیم و از دنیا گله نکنیم؛
.
.
به !عجب دنیای عادلانه ای
اینجا همه چیز متعادل و متقارن است؛نه این می شود و نه آن می شود،
"نه می توانیم زندگی کنیم و نه می شود مُرد...!
پ ن۱:بعد از ماه ها ننوشتن ،این متن کم محتوا رو از من بپذیرید.
پ ن۲: در مورد تصویر ،در ذهن من این دونفر روی تخت خیلی باهم متقارنن و واقعا نمیدونم از رو چه اساسی ذهنم اینجوری فکر میکنه ،شاید بخاطر سیاه و سفید بودنشه .این نقاشی یکی از قشنگ ترین نقاشی هاییه که تا به حال دیدم
پ ن۳:عیدت ۱۴۰۰ تون مبارک .امیدوارم نمی شود های پارسالتون امسال ممکن بشه(؛