(نقطه)
(نقطه)
خواندن ۱۱ دقیقه·۴ سال پیش

آیا ما واقعا وجود داریم یا جهان زاییده‌ آگاهی ذهن ماست؟

حواس انسانی مانند خطای‌دید، می‌توانند دچار خطا شوند . آن چه که ما درک می‌کنیم توسط مغز ما فیلتر و پردازش می‌شود تا چشم‌اندازی ‏مناسب از دنیا را شکل دهد. معمولا، این فیلتر شدن به انسان‌ها اجازه می‌دهد اطلاعات مهم را از رگبار اطلاعاتی که در ‏هر لحظه از محیط اطراف دریافت می‌کند، جدا کند.‏
حواس انسانی مانند خطای‌دید، می‌توانند دچار خطا شوند . آن چه که ما درک می‌کنیم توسط مغز ما فیلتر و پردازش می‌شود تا چشم‌اندازی ‏مناسب از دنیا را شکل دهد. معمولا، این فیلتر شدن به انسان‌ها اجازه می‌دهد اطلاعات مهم را از رگبار اطلاعاتی که در ‏هر لحظه از محیط اطراف دریافت می‌کند، جدا کند.‏



آیا ما واقعا وجود داریم؟ آیا زندگی ما واقعی است؟ آیا جهان ساخته‌ی آگاهی ذهن ماست؟ آیا عالم از وجود ما خبر دارد؟ آیا کیهان برای ما آفریده شده است؟ آیا  جهان قبل از اینکه ما به آن بنگریم هم وجود داشته است؟ شاید روزی انسان بتواند به سیارات دیگر به راحتی سفر کند و زندگی دیگری در کرات دیگر بنا کند، ولی هنوز نتوانسته‌ایم به سوالات بنیادی خود پاسخ دهیم.

  • احتمالا حواس پنج‌گانه، ما را فریب می‌دهند، شاید زندگی و هستی توهمی‌ بیش نباشد و حتی واقعیت جهان هم واقعی نیست. مورگان فریمن ‏در شبکه science channel در مورد ‏نظریه‌ای که می‌گوید هر چه می‌دانیم ساخته ذهن ما است، می‌گوید: چه چیز واقعی است؟ چطور می‌توانیم مطمئن باشیم که جهان اطراف ما واقعا وجود دارد؟ و ‏چطور می‌توانیم بفهمیم که بقیه هم جهان را مثل ما می‌بینند؟

    حواس انسانی مانند خطای‌دید، می‌توانند دچار خطا شوند . آن چه که ما درک می‌کنیم توسط مغز ما فیلتر و پردازش می‌شود تا چشم‌اندازی ‏مناسب از دنیا را شکل دهد. معمولا، این فیلتر شدن به انسان‌ها اجازه می‌دهد اطلاعات مهم را از رگبار اطلاعاتی که در ‏هر لحظه از محیط اطراف دریافت می‌کند، جدا کند.‏ اما این قابلیت فیلترینگ می‌تواند به یک ضعف تبدیل شود، مثل وقت‌هایی که نمایش یک شعبده باز را نگاه می‌کنیم.‏

لارنس روزنبلام ‏‎ «Lawrence Rosenblum»‎، که خودش هم شعبده باز و روانشناس در دانشگاه کالیفرنیا ‏‎(University of California)‎‏ است، می‌گوید: یک شعبده باز خوب باید بتواند به پردازش‌های مغز ما درباره جهان ‏نفوذ کند. برای مثال، شعبده‌باز‌ها معمولا توجه مخاطب را به یک دست جلب می‌کنند در حالی که با دست دیگر مشغول ‏انجام کاری هستند. ‏ولی به نظر روزنبلام این که انسان این حقه‌ها را باور می‌کند به این دلیل نیست که تمام واقعیت جهان فقط در ذهن ما ‏وجود دارد. شاید سیستم ادراکی ما فریب بخورد، اما به این خاطر نمی‌توان گفت که ما واقعیت جهان را در ذهن خود می‌سازیم.‏



آیا واقعیت جهان فقط درون ذهن ماست؟

انسان‌ها به عنوان عضوی از جامعه، نوعی از واقعیت به هم پیوسته را می‌سازند. فریمن می‌گوید: ما همه جزیی از ذهن‌های ‏جامعه هستیم.‏ برای مثال، پول در واقعیت فقط یک تکه کاغذ است اما این کاغذ‌ها نشان دهنده چیز بسیار ارزشمندی هستند. این کاغذ‌پاره‌ها قدرت مرگ و زندگی دارند، ولی اگر مردم به قدرت آن باور نداشتند آن‌ها کاملا بی ارزش می‌شدند.‏ پول تخیل است، اما تخیل مفید.‏ یک تخیل دیگر که انسان‌ها نقش مهمی‌در آن دارند، خوش بینی است. تالی شاروت عصب‌شناس ‏دانشگاه کالج لندن ‏‎(University College London)‎ "خوش‌بینی غیر واقع بینانه” را این طور تعریف می‌کند: تمایل ‏مردم به داشتن باور بیش از حد به رخ دادن اتفاق‌های خوب و مثبت و دست‌کم گرفتن احتمال وقوع حوادث بد و منفی.‏

در این برنامه، شاروت آزمایشی انجام می‌دهد و در طی آن افراد را در یک اسکنر مغز قرار می‌دهد و از آن‌ها می‌خواهد ‏حدس بزنند که چقدر احتمال دارد یک اتفاق منفی، مثل ابتلا به سرطان ریه، برایشان رخ دهد. سپس احتمال واقعی را به آن‌ها ‏می‌گوید.‏ اگر احتمال واقعی با حدس آن فرد متفاوت باشد، لوب پیشانی‌اش روشن می‌شود. اما هر چه واقعیت مثبت‌تر باشد، مغز ‏افراد بهتر می‌تواند واکنش خود را مخفی کند.

‏این اتفاق نشان‌دهنده‌ی این است که انسان‌ ها ذاتا خوشبین هستند. شاروت می‌گوید: این به این خاطر است که خوش‌بینی نتایج بسیار مثبتی ‏دارد. انسان‌های خوش‌بین زندگی طولانی‌تر، سالم‌تر و موفق‌تری دارند و تفکر مثبت یک فلسفه خودشکوفاست. شاروت ‏می‌گوید: اگر فکر کنید که احتمال دارد پیشرفت کنید، باعث می‌شود بیشتر تلاش کنید.‏ شاروت در ادامه گفت: اما این چشم‌انداز کمی‌ تحریف شده از جهان می‌تواند یک ضعف باشد. مثلا یک فرد چون احتمال ‏نمی‌دهد سرطان ریه بگیرد به سیگار کشیدن ادامه می‌دهد. واقع‌بین بودن در بعضی موارد خیلی مهم است.



واقعیت جهان از بعد فیزیکی

دانشمندان در جایی فراتر از ذهن انسان به دنبال واقعیت جهان خارجی می‌گردند، ولی حتی این واقعیت هم حقیقت محض نیست. ‏بنا‌بر گفته دانشمندان، واقعیت اساسی بر پایه مکانیک کوانتوم است؛ جایی که همه رفتار‌های عجیب اشیا رخ می‌دهد. یک ‏الکترون می‌تواند با توجه به این که چطور اندازه گیری می‌شود هم ذره باشد هم موج. دانشمندان می‌توانند مکان و حرکت ‏یک ذره را در هر زمان اندازه بگیرند اما هم‌زمان نه.‏

دیوید تانگ ‏‎(David Tong)‎، فیزیکدان نظری از دانشگاه کمبریج ‏‎(Cambridge University)‎ ، می‌گوید:

"مکانیک کوانتومی‌ ‏بهترین نظریه‌ای است که تاکنون توسعه یافته، اما بخش‌های زیادی از این واقعیت قابل فهم نیست."

استیون نان ‏‎(Steven ‎Nahn)‎‏ یک فیزیکدان دیگر این برنامه می‌گوید: من باور دارم که واقعیت یک چیز واقعی است، اما این به این معنی نیست ‏که ما آن را می‌فهمیم. نان عضو گروه دانشمندانی بود که در سال ۲۰۱۲ شواهدی برای بوزون هیگز ‏‎(Higgs boson)‎، ‏ذره‌ای که به دیگر ذره‌ها جرم می‌دهد، پیدا کرد. ممکن است در آینده معلوم شود که جهان، بعد‌های بیشتری از آن چه ما می‌شناسیم دارد که در آن‌ها رفتار نیرو‌های اساسی ‏با درک ما از آن متفاوت است. برای مثال، جاذبه در بین ۴ نیروی اساسی ضعیف‌ترین است اما در ابعاد دیگر می‌تواند یک ‏نیروی قوی باشد. فریمن می‌گوید همه چیز می‌تواند در این واقعیت پنهان، بسیار متفاوت باشد. ‏‎ ‎

حتی ممکن است جهان نوعی هولوگرام ‏‎(hologram)‎‏ باشد. مقدار اطلاعاتی که می‌تواند در یک ناحیه از فضا ذخیره شود ‏به مساحت آن ناحیه بستگی دارد نه به حجم آن. به این ویژگی اصل هولوگرافیک می‌گویند. یک نتیجه‌گیری احتمالی این است ‏که واقعیت در اصل دو بعدی بوده، و جهان سه بعدی فقط یک توهم است. این می‌تواند برخی از نارسایی‌های مکانیک ‏کوانتومی‌ را توضیح دهد. ‏تمام چشم‌انداز‌های جهان، چه آن‌هایی که با ذهنمان دریافت می‌کنیم و چه آنهایی که فیزیکدانان در دنیا کشف می‌کنند، ‏بخشی از واقعیت هستند. ممکن است آن چه ما انسان‌ها به عنوان حقیقت جهان درک می‌کنیم، چیزی جز یک توهم نباشد اما چه ‏اهمیتی دارد؟

کوهن موسس برنامه "نزدیکتر به واقعیت" ، است که بر روی بعضی از سخت‌ترین و گیج‌کننده‌ترین سوال‌های جهان هستی تحقیق میکند، او از دانشمندان و فیلسوفان درخواست کرد تا در مورد نظریه‌ی اینکه ما داریم در یک واقعیت مجازی زندگی میکنیم، بیندیشند و نظر دهند. ابتدا از دیدگاه فلسفه، نیک بوستروم مدیر موسسه آینده انسانیت در دانشگاه آکسفورد، اظهار کرد که سه حالت یا سناریوی ممکن، وجود دارد:

1- همه‌ی تمدن‌ها قبل از بدست آوردن فناوری برای توسعه دادن چنین فناوری پیشرفته‌ای، از بین می‌روند.

2- آنها به چنین فناوری‌ای دست می‌یابند ولی میلی به گسترش و خلق این کیهان‌های ساختگی و مجازی ندارند

3- در واقع ما در یک واقعیت مجازی یا شبیه‌سازی شده زندگی می‌کنیم. اگر هم سومین احتمال درست باشد، سرانجام کیهان‌های شبیه‌سازی شده سریعا چند برابر می‌شوند و ما نیز احتمالا یکی از  آنها خواهیم بود.

دیوید براین، متخصص فیزیک نجومی و دانشمند فضایی گفت: اگر واقعا ما در یک جهان شبیه‌سازی‌شده‌ی کامپیوتری زندگی میکنیم، یک در خروجی نیز می‌تواند برای این برنامه‌نویسان بیگانه وجود داشته باشد که به آنها اجازه می‌دهد مردم را کنترل کنند. وی افزود: پس بنابراین همه چیز یک نوع نرم‌افزار است، حتی تمامی اتمهایی که در بدنمان وجود دارند؛ و احتمالا درهای خروجی‌ دیگری نیز وجود دارند که برنامه‌نویسان آنها را نیمه‌باز گذاشته باشند.

مارتین ریس می‌گوید: اما آیا می‌توانید حس خود آگاهی را در آنها به وجود بیاورید؟ او همچنین گفت این سوالی است که ما شاید هیچ‌وقت نتوانیم به جوابش برسیم زیرا یک هوشیاری و زیرکی بسیار بالاتر و قوی‌تری را از آنچه که ما داریم نیاز دارد. کوهن توضیح داد که پنج دلیل منطقی اصلی برای بحث در مورد جهان شبیه‌سازی شده‌ی کامپیوتری وجود دارند:۱- تمدن‌های باهوش و خردمند دیگر نیز وجود دارند. ۲- فناوری آنها به صورت تصاعدی و نمایی رشد می‌کند. ۳- هرگز منقرض نمی‌شوند ۴- هیچ سد یا مانع جهانی برای شبیه‌سازی‌های در حال انجام وجود ندارد. ۵- اینکه حس خودآگاهی و هوشیاری می‌تواند شبیه‌سازی شود.

اگر اینها همه درست باشند، این امکان وجود دارد که ما در یک واقعیت شبیه سازی شده زندگی می‌کنیم. رد کردن این نظریه به معنی این است که یکی از پنج دلیل اصلی را رد کرده باشیم اگرچه همگی نسبتا دلایل محکمی به نظر می‌رسند. به گفته کوهن: کدام یک از از اینها را رد کنیم؟ دیگر تمدنهای باهوش؟ رشد نمایی فناوری؟ منقرض نشدن هیچکدام از تمدنها؟ نبود هیچ سد و مانع کیهانی؟ یا خودآگاهی شبیه‌سازی شده؟ هر کدام  را که رد کنیم، باید بدون استثنا همیشه و در هر مکان و زمانی در تمام کیهان‌ها صدق کند که برای خود من (رد کردنشان) مفهومی چندانی ندارد.



آیا ما در عالمی شبیه‌سازی شده زندگی می‌کنیم؟

به اعتقاد فیلسوفی به نام «نیک بوستروم»، کل دنیا و نه فقط بشریت، کاملا مجازی و شبیه‌سازی شده هستند. همه‌ی جنبه‌های زندگی انسان، از جمله ذهن او قسمتی از یک کدنویسی است. البته بوستروم فکر می‌کند که شبیه‌سازی کامل واقعی حتی برای قدرتمندترین کامپیوترها هم ممکن است عملی نباشد. چطور ممکن است کامپیوتری بتواند تمام اجزا این عالم را، اتم به اتم شبیه‌سازی کند؟ بنابراین لازم نیست همه‌ی جزییات شبیه‌سازی شوند. فقط چیزهایی شبیه‌سازی می‌شوند که ما نظاره‌گر آن‌ها هستیم.

یعنی تا زمانی که به یک اتاق وارد نشده‌ایم، آن اتاق وجود ندارد. تا زمانی که با تلسکوپ به کهکشانی نگاه نکرده‌ایم، آن کهکشان وجود ندارد. بنابراین لازم نیست همیشه همه‌ی چیزهای عالم در دنیای شبیه‌سازی شده وجود داشته باشد. بلکه اجزا مختلف به هنگام نیاز بوجود می‌آیند تا توان پردازشی کمتری از کامپیوتر گرفته شود! این در مورد خود انسان‌ها هم صادق است. حتی خود آدم‌ها هم لازم نیست با همه‌ی جزییات شبیه‌سازی شده باشند. میزان و نوع آگاهی ذهن ما در موقعیت‌های مختلف فرق می‌کند.

فرضیه‌ی جهان شبیه‌سازی شده‌ی ما شاید بتواند پاسخگوی بعضی از سوالات علمی هم باشد. مثلا اینکه چرا ما تا به حال موجودات فضایی را ندیده‌ایم؟ چرا حیات فرازمینی پیدا نکرده‌ایم و چرا هیچ‌گاه هیچ‌ تمدن بیگانه‌ای با ما ارتباط برقرار نکرده‌ است؟ این درحالیست که می‌دانیم سیارات فراخورشیدی زیادی در کهکشان ما و کهکشان‌های دیگر وجود دارند و احتمالا بسیاری از آن‌ها شرایط میزبانی از حیات را دارند. چرا تا به حال آن‌ها با ما تماس برقرار نکرده‌اند یا به سراغ ما نیامده‌اند؟ شاید اصلا در این شبیه‌سازی کامپیوتری، فضایی‌ها پیش‌بینی نشده‌اند!

به جز فضایی‌ها، واقعیت این است که ما هنوز نتوانسته‌ایم در فیزیک به نظریه‌ای که توصیف‌کننده‌ی همه‌ی پدیده‌های عالم باشد برسیم. ما نتوانسته‌ایم چهار نیروی بنیادین طبیعت، یعنی گرانش، الکترومغناطیس، هسته‌ای قوی و هسته‌ای ضعیف را به طور کامل با یکدیگر متحد کنیم. شاید اصلا این اتحاد و نظریه‌ی همه‌چیز در شبیه‌سازی پیش‌بینی نشده است. بوستروم پا را فراتر می‌گذارد و می‌گوید که اگر خطایی رخ دهد، کارگردان این شبیه‌سازی می‌تواند به راحتی قبل از اینکه شبیه‌سازی لو برود، اطلاعات مغزهایی که متوجه این اشکال شده‌اند را تغییر دهد. البته اگر آن شبیه‌سازی که ما در آن زندگی می‌کنیم یک اصلاح‌ کننده‌ی خودکار داشته باشد، علم تجربی را با مشکل مواجه می‌کند. ممکن است این اصلاح‌کننده‌ی خودکار، گاهی اوقات قوانین فیزیکی که می‌شناسیم را تغییر دهد.

اگر ما در یک شبیه‌سازی زندگی می‌کنیم، این شبیه‌سازی یک سری قوانین کاملا مشخص دارد و نمی‌توان در این قوانین تغییرات عمده انجام داد. به همین دلیل است که علم تجربی در جهان ما خوب کار می‌کند و پیش‌بینی‌های علمی موفق از آب در می‌آیند. بنابراین در این جهان پر از قانون نشانه‌ای وجود ندارد که بفهمیم در شبیه‌ساز مجازی هستیم یا خیر. اگر برنامه‌ی شبیه‌سازی خیلی خوب و بی‌نقص نوشته شده باشد، هیچ مشکلی در آزمایش‌های علمی ما پیش نمی‌آید و آزمایش‌های ما همان نتایجی را می‌دهند که در یک دنیای واقعی هم باید بدهند.

در این صورت به هیچ عنوان نمی‌توانیم بفهمیم که در یک دنیای مجازی هستیم یا خیر. یک چیز جالب دیگر را هم باید در نظر بگیریم. اینکه ممکن است در جهانی شبیه‌سازی شده زندگی می‌کنیم که قوانین فیزیکی حاکم بر آن با قوانین حاکم بر جهان برنامه‌نویس‌های این جهان متفاوت است. بنابراین تمام نظریه‌های علمی ما فقط مختص به جهان خودمان است و به هر حال برای ما فرقی نمی‌کند.

مشکل نگریستن به عالم به صورت یک جهان شبیه‌سازی شده این است که نمی‌دانیم برای آزمایش تجربی آن چه سوالاتی باید بپرسیم. هر سوال علمی که می‌پرسیم باید بتواند قابل آزمایش باشد. در یک عالم فرضی شبیه‌سازی شده، جایی که خالق شبیه‌سازی می‌تواند دخالت و مشکلات را در لحظه حل کند، نمی‌توانیم بین یک عالم واقعی و عالم شبیه‌سازی شده تمایز قایل بشویم. حتی اگر یک استدلال خوب فلسفی مبنی بر اینکه ما در جهانی شبیه‌سازی شده زندگی می‌کنیم وجود داشته باشد، هیچ آزمایش علمی نمی‌تواند از آن دفاع کند.

در نهایت آیا ما در عالمی شبیه‌سازی شده زندگی می‌کنیم؟ شاید بله و شاید خیر. عالم شبیه‌سازی شده به خالقی هوشمند احتیاج دارد و به نظر نمی‌رسد که از طریق علم بتوانیم او یا دنیای او را کشف کنیم. در عین حال برای ما هم فرقی ندارد. ما در عالمی زندگی می‌کنیم که فکر می‌کنیم از طریق تجربه می‌توانیم آن را بیشتر و بیشتر بشناسیم و برایمان تفاوتی نمی‌کند که در جهان آزمایشگاهی موجودی هوشمند هستیم یا خیر. اصلا شاید ما فقط در یکی از عوالم آزمایشگاهی آن‌ها باشیم؛ کسی چه می‌داند.

حتی اگر قادر به فهمیدن همه‌چیز باشیم، راه زیادی برای رسیدن به نظریه‌ی همه‌چیز باقی می‌ماند. متحد کردن دو تا از موفق‌ترین نظریه‌های فیزیکی ما یعنی نسبیت عام که با جرم‌های خیلی بزرگ سر و کار دارد و مکانیک کوانتم که در دنیای زیراتمی کار می‌کند، خیلی مشکل است. در مورد چهار نیروی بنیادین طبیعت، یعنی الکترومغناطیس، نیروی هسته‌ای ضعیف، نیروی هسته‌ای قوی و گرانش هم وضعیت به همین صورت است. سه‌تای آن‌ها تحت عنوان مدل استاندارد به خوبی با یکدیگر همخوانی دارند و متحد شده‌اند. مدل استاندارد خیلی خوب توضیح می‌دهد که برهمکنش ذرات چگونه این نیروها را می‌سازد.

ولی گرانش اصلا با آن‌ها سر سازگاری ندارد. اتحاد گرانش با مدل استاندارد گامی بزرگ به سوی نظریه‌ی همه‌چیز است. تا به حال موفق‌ترین تلاش ما برای این کار، نظریه‌ی ریسمان بوده است. نظریه‌ی ریسمان می‌گوید که این نیروها چیزی نیستند جز ریسمان‌های خیلی کوچکی که با یکدیگر برهمکنش دارند. مشکل این‌جاست که راه خوبی برای آزمایش آن نداریم. بدون آزمایش چگونه می‌توانیم آن را بفهمیم؟





من کیم ؟ وجود دارم ؟ چرا اینجام ؟ هدفم چیه ؟
گم شدم تو دنیای مدرن | بین هیاهوی جهانیان ...


ممنون از جمشید الله ویردی‌پور (گجت نیوز) برای به چالش کشیدن این فرضیه بی حد و مرض



ذهن
شآد بآشُــ بخَند ♡ بزار بفهمَـنـ قَوۍ تَر از دیروزی؛ منم آخرین جزء هر موضوعی (نقطه)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید