ریشه های افکارم بدجور پیچیده بهم
خودمو گم کردم بین خوابو بیداری. انگار به یه غریبه بدهکارم.
حس میکنم عذاب وجدان کارای نکرده دارم. بدجوری منو لا منگنه گذاشته، از اون حساس که سعی میکنی بهش فکر نکنی ولی بخودت میای و میبینی ک تو رویاهات داری چشاشو رو بوم قلبت میکشی؛ اونم با رنگ مشکی.صورتی رو برمیداری و انحنای لباشو با دقت میکشی، خراب میشه، پاکش میکنی و بازم تلاش میکنی، خراب میشه. انقدر امتحان میکنی تا خودش میاد و یه بوسه میزاره رو قلبت، و بهترین اثرشو میذاره و میره.
خودتو گول نزن پسر حقیقتو قبول کن. اون وقتی داره تو خوابت برات میخنده قطعا دلت رو مفت باختی بهش.
مامان.
منو ببخش اگه شبیه رویاهات نبودم. کسی که میخواستی نشدم و مدام باعث شرمندگیت میشم. من با خودمم غریبم. تو دنبال من میگردی ولی من دنبال یه مشت حقیقت تلخ!
دستشو میبوسم. دست کسی رو که حقیقتارو مثل یه سیلی زد تو گوشم.تا به خودم بیام و درگیر اینهمه حاشیه های کسشر نشم و خودمو گول نزنم. مامان، همین حقیقتا منو از من دور کرد! من رو از رویاهات دور کرد.
موندن تو باتلاق افسردگی خیلی راحته. اینکه خودتو نجات ندی نشون میده که بی عرضه ای! زندگی شاد نیاز به تلاش کردن داره، و ادما از تلاش کردن فرارین! آفرین، میتونی بیشتر از زندگی بنالی پسر، به خودت سخت نگیر، خودتو آزاد و رها کن، مثل وقتایی که نت های موسیقی رو توی هوای طوفانیت تصور میکنی و یه تصویر خیالی از یه دختر چشم ابرو مشکیِ کوچولو و با رویاهای عمیق و بچگونش میاد جلو چشمت. انگار دیوونت میکنه، انگار تورو از رویاهای مامانت دورتر میکنه! احساس تنفر داخلت میجوشه؛ حتی نمیدونی از خودت متنفری یا از اون؛ ولی هرجور که فکر میکنی، مقصر هیچکدومتون نیستید، مقصر نبود عدالت در خلقته...
۱۲:۱۵
امشب با من صحبت کن، من بهت نیاز دارم؛ فکر اینکه تو به من نیازی نداری، میتونه به راحتی حسامو دار بزنه. مثل حس تیر کشیدن آرنج، وقتی که میخوره به یه جای تیز! حداقل این رو درک میکنی، امیدوارم که درک کنی، من نیاز به درک شدن دارم حتی درک یکی از جمله هام.
حوصلهی جامعه و اجتماع رو ندارم. انگار همه مثل هم شدن. همت پست و منفور و کثیف. دچار یه فساد مسری که از اینترنت و شبکه های کثیفتر ازش، آب میخوره. دنبال یه زندگی خوب میگردن، با تخریب زندگی دیگران. دنبال ازادی، با زندانی کردن روح بی گناهان. سرچ میکنن که چجوری شاخ بشن(سیگما) تا بقیه بهشون احترام بزارن. اونا فقط نسخه های کپی از همن،فکر میکنن با شباهت به هم، میتونن لایق احترام و صبحت با بقیه بشن. این لیاقت هیچ ارزشی نداره تا وقتی که تو، مثل خودت نباشی!
پس این دسته از ادما، حتی لیاقت صبحت کردن و معاشرت هم ندارن.تا خرخره غرقیم توی دریای بی لیاقتی.
(انگشتای دستم خوابید!)