بعد از شیوع Covid19 همهی ما نوعی جدید از تنهایی رو تجربه کردیم. کل ارتباطمون با دنیا به ویدیوکال و به طور کلی سوشال مدیاخلاصه شد. همهی روبوسی و آغوشها با لبخندی از پشت ماسک جابجا شد.
من فکر میکنم باعث شد ترمز 8 میلیارد آدم کشیده بشه. با همهی بدیا و ضررایی که به هممون زده باعث شد کمی، فقط کمی، نگاهمون به شیوه زندگیمون تغییر کنه. اگه حتی چند دقیقه مارو راجع به نحوه ارتباط و نوع زندگیمون به فکر برده باشه هم خوبه.
تو این مدت کتاب بهترین دوست یا احتمالا باید بگم یاور همیشه مومنم بوده. آخرین کتابی که دستمه و دارم میخونمش ، دیداراتفاقی با دوست خیالی، هشت جستاری از آدام گاپنیکه. مضمون اصلی کتاب تجربهی زندگی مدرن و خوشیها و ناخوشیهای همراهشه.
نخواستم کتاب رو خلاصه کنم، چون نوع روایت جستار اجازه خلاصه رو نمیده؛برای همین قسمتهایی که هایلایت کردم رو در ادامه مینویسم. من رو به چالش کشید، شاید برای شما هم اینطور باشه.
"تنهایی را نیز چون نان و آفتاب میشود به اشتراک گذاشت." فردریک گرو
جستار اول : دیدار اتفاقی با دوست خیالی
نظریهای در باب سرشلوغی و زندگی شهری
ازدحام فضایمان با ازدحام زمانمان تشدید شده و تنها راه محافظت از خودمان این است که سازههایی بسازیم برای موکول کردن ابدی: هفته دیگه میبینمتها، زود باهم حرف بزنیمها. دور زندگیمان موانع بلاغی میسازیم تا جمعیت را دور نگه داریم و آخرش میبینیم هیچکدام از آدمهایی را که دوستشان داریم راه ندادهایم داخل.
جستار دوم: دست آخر
یک شکاک به فوتبال یاد میگیرد دست از هراس بردارد و به این بازی عشق بورزد.
فوتبال خود زندگیست، با همهی بیعدالتی و کسالتباریاش: ما هم دنبال امتیازهای ناعادلانه هستیم، ما هم لحظههای کوچک شادی را جوری جشن میگیریم که انگار پیروزی نهاییمان باشند، ما هم اشتباهی به خودمان گل میزنیم.
پذیرش محتوم بودن شکست شما را آزاد میگذارد تا از هر پیروزی کوچکی، از همان یک شوت خوب، لذتی واقعی ببرید. اگر ورزشهای آمریکایی در بهشت جریان دارند، فوتبال بعد از هبوط اتفاق میافتد.
جستار سوم: اطلاعات
اینترنت چگونه در ما نفوذ میکند؟
مشکل ما غیاب کامل هوش و ذکاوت نیست بلکه قدرت سرکش حماقت محض است و ظاهرا هیچ ماشین یا ذهنی نمیتواند آنقدر بسط پیدا کند که راهحلی برای این مشکل ارائه دهد.
این سرزمین نویافته، این جهان همیشه حاضر تلفن هوشمند و پیام فوری، جهانیست که هزینهاش، یعنی اعصاب فرسوده و از دست رفتن ساعتهای مطالعه و حواس چندپاره، اصلا به آوردهاش نمیارزد.
زمانی زندگانی یکپارچه، پیوسته و پایدار بود؛ حالا پارهپاره و پراکنده است، اطرافمان سوسو میزند، ناپایدار است و ثابت نگه داشتنش غیرممکن. به تعبیر کوین کلی، جهان تبدیل میشود به همان "خوابی در بیداری" که کیتس میگفت.
خباثت بینهایت نظرهای اینترنتی ساختاری شبیه همین دارند: آنها خشم تازه افسارگسیخته نیستند، همان چیزیاند که اولش از ذهن همهمان میگذرد و در گذشته فقط به خاطر ترس از حالت چهرهی شونده، همیشه افساری اجتماعی به آن میزده ایم و جلویش را میگرفتیم. حالا موسیقی هیولاواری که همیشه در سرمان است با صدای بلند پخش میشود.
جستار چهارم: چرا راه میرویم؟
به اشتراک گذاشتن تنهایی
کارهایی که به دلیلی خاص انجام میدهیم، هرقدر هم ریشهشان گنگ و مبهم باشد، کمکم تبدیل میشوند به کارهایی که محض لذت سراغشان میرویم، مخصوصا وقتی دیگر اجباری در انجامشان نباشد. بعد هم چون محض لذت انجامشان میدهیم، وصلشان میکنیم به فلسفهای خاص یا ربطشان میدهیم به نوعی فایده.