سرنوشت يک ازدواج دست خود بشر است. وقتي ميخواهيم خانه ای بسازيم، جلوي زلزله را نميتوانيم بگيريم اما جلوي تلفات را چطور؟ جلوي خسارات را چطور؟ نقش مهندس طراح و مهندس ناظر چقدر است؟ آيا همه چيز تقدير است؟
همانطور كه در علم مهندسي تحليل، برنامه و تدبير مهم و است نه شانس جبر و تقدير، در ازدواج مهندسي نيز هيچ جايي براي حرفهايي مثل سرنوشت، قضا، قدر، شانس، بخت، اقبال و از اين جور صحبتهاي تنبل پرور وجود ندارد.
حتماً اين تفکرات ناکارآمد را شنيدهايد كه "ازدواج هندوانهايست، دربسته" يا "در كار خير حاجت هيچ استخاره نيست". اينها از آن حرفهاي مضري است كه خودمان ساختهايم و به جان خودمان انداختهايم. چه كسي گفته همه ازدواجها موفق هستند؟ مگر نميبينيم كه بعضي از ازدواجها ناموفق هستند؟
متأسفانه يكي از دلايلي كه امروز باعث ميشود خيلي از ما بدون تفكر و ديمي عمل كنيم همين ضربالمثلهاي ساده هستند؛ در نتیجه: به جاي تفكر و تحليل، به جاي شناخت قوانين و اصول زندگي، به جاي شناخت خود و ديگري، از روي ماه تولد، همسر انتخاب ميكنيم.
ميگوييم: "من متولد دی هستم و تو هم دی ماهی هستي، واي چه تفاهمي، بريم با هم ازدواج كنيم".
ميگوييم: "سخت نبايد گرفت، بايد دل قوي داشت و اطمينان كرد".
ما "همين طوري" از كسي خوشمان ميآيد،
"همين طوري" ازدواج ميكنيم،
"همين طوري" بچه دار ميشويم
و "همين طوري" طلاق ميگيريم.
جهان بر اساس قواعدي عميق و دقيق بنا شده است و همانطور كه پاسكال ميگويد، ميتوان آنرا به زبان رياضي ترجمه كرد.
هر ازدواجي كه با شكست مواجه ميشود چندين علت دارد و قواعد زندگي آنقدر دقيق و منظم هستند كه اگر دوباره همان علتها را تكرار كنيم، دوباره همان نتايج حاصل خواهد شد.
چگونه عاشق مي شويم و شریک مان را به چه دلیل انتخاب میکنیم؟
باید بدانیم که افراد فعالانه، ولو ناآگاه، رابطه عشقی خود را خودشان می آفرینند عوامل زیادی هستند که تاثیر بسیار مهمی در انتخاب های عاشقانه افراد در بزرگسالی دارد که تعداد معدودی از مهمترین آنها عبارتند از: تجربه های کودکی، مخصوصاً محرومیت ها، پس زده شدن، ترک شدن و رها شدن.
در واقع این تجربه های ناتمام انباشته شده و حل نشده دوران کودکی، ناگهان از حالت کمون و رخوت سر بر آورده و دوباره زنده و فعال میشوند تا راهی برای بهبود خود پیدا کنند. و در اینجاست که عشق های تند و تیز دوره بزرگسالی شکل میگیرد و شخص به آنی احساس میکند نسبت به طرف مقابل شیفته شده و و تحمل دوری شخص مقابل را ندارد
روانشناسان دیدگاه های مختلف روانشناسی نظریاتی را در مورد ازدواج بیان کردند. به عنوان مثال فروید، یونگ، ویلیام گلاسر، اریکسون، ملانی کلاین و دیگر روانشناسان نظریات متفاوتی را در زمینه مبحث ازدواج، رابطه زوجین با هم و همینطور بهبود روابط آنها مطرح می کنند به طور اختصار تعدادی از نظریات روانشناسی را با هم مرور می کنیم که به ترتیب عبارتند از :
1- نظریه ازدواج ناخودآگاه
2- نظریه همسان همسری
3- نظریه ناهمسان همسری
4- نظریه خود دوستی
"نظریه ازدواج ناخودآگاه"
ازدواج فرایندی است که بواسطه عوامل ناخودآگاه اتفاق می افتد. عشق زمانی پدید می آید که طرف مقابل با تصویر ایماگوی ما همخوانی داشته باشد. ایماگو تصویری است ناخودآگاه از جنس مخالف که مرکب از کسانی است که در کودکی بیش از دیگران بر ما تأثیر گذاشته اند.
فرافکنی این تصویر منجر به تولید احساس عشق رمانتیک می شود.
"نظریه همسان همسری" :
اینکه زن و شوهر در ازدواج چقدر باید با هم تناسب داشته باشند بین روان شناسان دو تا نظریة مطرح و قوی را داریم.در این نظریه همسان گفته می شود اگر دختر و پسر با کسی ازدواج کنند که با او سنخیت بالایی دارند (حدود 70 درصد) زندگی خوبی دارند و بیشتر به تفاهم می رسند، زبان هم را بهتر می فهمند بیشتر همدیگر را درک می کنند و از کنار هم بودن بیشتر لذت می برند.
"نظریه ناهمسان همسری"
در نظریه ناهمسان همسری گفته می شود که اگر خواستید ازدواج کنید با کسی باشد که تناسبات و تشابهاتشان با شما خیلی کم باشد، اگر تو اعتماد به نفس نداری و آدم ضعیف و گوشه گیری هستی با کسی ازدواج کن که خیلی اجتماعی و با اعتماد به نفس باشد.
متاسفانه بیشتر همکاران روانشناس ما معتقد به نظریة ناهمسان همسری هستند. و من هم به جرأت می گویم که همکاران من غلط می گویند. چرا؟
وقتی مراجعان درخواست کننده برای جدایی و طلاق را مورد ارزیابی قرار می دهیم تعداد بسیاری از آنها، اختلافی که با همسر و خانواده او دارند را دلیل بر درخواست جدایی خود میدانند. آنها در بیان مشکلات خود میگویند طرف مقابل درک مناسبی نسبت به خواسته ها در خواست ها و نیازهای ما ندارد.
به عنوان مثال خانمی که در یک خانواده برون گرا و اجتماعی بزرگ شده است در مورد علت درخواست طلاق از همسرش بیان میکند: تمام روزهای تعطیل را با خانواده ام به طبیعت و گشت و گذار میرفتیم و
احساس نشاط و شادابی داشته و انرژی لازم برای انجام کارهای هفته جدید را داشتیم. اما بعد از ازدواج ما روزهای تعطیل، دائماً لحظات بسیار کسل کننده ای را پشت سر میگذاریم و این به حدی شده که من دچار افسردگی شدم با اینکه بارها از همسرم درخواست می کردم که روزهای تعطیل را به گشت و گذار برویم هیچ عنوان اهمیتی نمی داد و بیان میکرد که تا همیشه دنبال بهانه در زندگی می گردیم و می خواهم از همسرم جدا شوم.
حال باید دید آیا آمارهای طلاق با نظریة روانشناس معتقد به نظریة ناهمسان همسری همسو است یا ما؟
<همراهی شما باعث دلگرمی ماست> از وبلاگ ما دیدن کنید
نظریه خود دوستی":
بعضی از روان شناسان این قضیه را این جور تبیین می کنند که انسان ذاتاً «خوددوست» است.
هر کسی برای دیدگاه های خودش ارزش قایل است و ترجیح می دهد با کسانی زندگی کنند، که به این دیدگاه ها معتقد باشند، او را تایید کنند و بنابراین اعتماد به نفسش بالا رود. شما خودتان ترجیح می دهید مرتب بروید یک جایی که با یک نفر باشید که نگاهش زمین تا آسمان با شما فرق کند و دیدگاه های شما را قبول نداشته باشد و در نتیجه ی شخصیت تان را لگدمال کند؟ می گویید این جوری ها هم نیست؟ اما متاسقانه در زندگي طولاني مدت اين اتفاق مي افتد
در یک تحقیق مشهور که در آن چند روان شناس در طول ده سال، چندین زوج اعم از مشابه و غیرمشابه را تحت نظر داشتند معلوم شد که زوج هایی که بیشترین شباهت شخصیت را دارند ، تفریحات روزانه مشابهی هم دارند، مثلا هر دو آنها موافقند به دیدار دوستان بروند، گاهی بیرون شام بخورند ، و فعالیت های اجتماعی و یا فرهنگی مشخصی را دنبال کنند . برخلاف فرضیه ي آنهایی که به مکمل بودن زوج معتقدند، زوج های مشابه در مقایسه با آن ها که شباهت کمتری دارند، بیشتر با هم صمیمی و رفیقند و در نتیجه، از زندگی زناشویی شان رضایت بیشتری دارند
مشابهت در شخصیت
برای این که بفهمیم طرف مقابل مان چه قدر شبیه ما است، قبل از هر چیز باید موقعیت هایی برای آشنایی عمیق تر با او طراحی کنیم یا پیش بیاوریم. در واقع هر چه موقعیت های آشنایي، به خود زندگی شبیه تر باشد ما بیشتر می توانیم ته وجود طرف مقابلمان را بیرون بیاوریم.البته تست هایی که مشاوران پیش از ازدواج اجرا می کنند یک راه میان بر برای دریافتن همین مشابهت است. اما وقتی که می گوییم یک نفر باید شبیه شما باشد یعنی که باید چه ویژگی هایی داشته باشد؟
در مورد ازدواج همیشه باید شناخت و آگاهی ما نسبت به فرد مقابل در رابطهاش با ما یك قدم جلوتر باشد. در روانشناسی نیز یك اصل است كه احساسمحوری یكی از خطاهای ذهنی است. افراد احساسمحور معمولا تصمیماتی میگیرند كه بعدها دچار ناكامی و پشیمانی شده و متوجه میشوند كه تصمیماتشان اشتباه بوده و چه بسا همین عامل میتواند باعث افسردگی شود.
رابطه/ازدواج سالم و موفق چيست؟
حدودا ٤٠-٥٠ سال پيش، اعتقاد براين بود كه معيار رابطه موفق، دعوای كمتر و يا شباهت زياد بين طرفين است.امروزه، روانشناسان، درمانگران و محققين اين طور فكر نمی كنند.
طبق تحقيقات دكتر جانسون، مهم ترين و ضروری ترين معيار رابطه سالم، "پاسخ دهی هيجانی [1]است؛ پاسخ دهی هيجانی، به اين معناست كه شما اعتماد و ارتباط هيجانی كافی ای با همسرتان داريد كه باعث می شود هنگامی كه دعوا می كنيد و تفاوت های بسياری داريد، مطمئن شويد كه دوباره بسوی هم برمی گرديد. به عبارت ديگر، اين ارتباط هيجانی [2]، به شما اين اطمينان را می دهد كه شما هرزمانی كه لازم باشد، می توانيد به طرف مقابلتان دسترسی داشته باشيد و به او نزديك شويد. اين حالتی است كه در روانشناسی، آن را "دلبستگی ايمن[3] " می نامند.
مثلا: وقتی شما احساس می كنيد برای طرف مقابلتان مهم هستيد، اولويت اول او هستيد، فرد بخصوصی در زندگی او محسوب می شويد، اگر به او نياز داشته باشيد او دردسترس شماست، او شما را ستايش می كند و...در اين صورت، شما احساس می كنيد او از نظر هيجانی كاملا كنار شماست و ارتباط هيجانی قوی ای بين شما برقرار است.
جالب اينجاست كه اگر شما اين احساس ارتباط هيجانی قوی را داشته باشيد، در رابطه تان با هر اتفاقی می توانيد سَر كنيد؛ تحقيقات نشان می دهد، زوج هايی كه دلبستگی ايمن دارند، با تجربه هايی مثل، جنگ، بيماری های مختلف، و... به خوبی كنار می آيند. حتی دلبستگی ايمن با سلامتی فيزيكی رابطه مثبت دارد، افرادی كه پاسخدهی هيجانی بالاتری دارند، به بيماری های قلبی و... كمتر دچار می شوند.
احساسِ امنيت شما در رابطه تان، به شما اعتمادبنفس بيشتری می دهد، دنيا را جایِ قشنگتری برای زندگی کردن می كند و شما احساس راحتی بيشتری می كنيد، باعث می شود با استرس های روزمره، بهتر كنار بياييد و سلامتی فيزيكی و روانی بهتری را برای شما به ارمغان می آورد.