پندار کست Pendarcast
پندار کست Pendarcast
خواندن ۸ دقیقه·۱ سال پیش

در آغوش رنج

گاهی اوقات باید نور را در عمق تاریکی و تاریکی را در عمق نور جست
گاهی اوقات باید نور را در عمق تاریکی و تاریکی را در عمق نور جست

اگر از مردم بپرسیم: دوست دارید درباره‌ی موضوعاتی مثل مرگ، رنج و ناکامی صحبت کنیم؟، به احتمال زیاد جواب میدن که: نه، ممنون. خیلی علاقه ندارم. اما اگر می‌دونستن شناخت عمیق این موضوعات می‌تونه چه دستاوردهایی رو داشته باشه چطور؟. تا حالا به ذهنتون رسیده که مرگ و رنج هم دستاورد داشته‌باشن؟. برای پاسخ به این سوال میتونیم یک نیم نگاه به اون ور سکه داشته‌باشیم. اون سمت دیگه‌ی مرگ زندگی قرار داره و اون سمت دیگه‌ی رنج هم لذت. این مرگ هست که به زندگی معنی می‌ده و همین رنج‌ها هستن که باقی لحظات عمر رو با نشاط‌تر میکنن.

ظاهرا، اگر دنبال زندگی خوب هستیم؛ به ناچار باید مرگ و رنج رو هم خوب درک کنیم. برای این درک میتونیم به یک سفر کوتاه بریم. یک سفر به جایی که لااقل برای مدتی از دغدغه‌های مختلف فاصله بگیریم و با هم قدم بزنیم. من، سینا داودی، توی این مسیر همراهتون هستم و شما رو به راه معنایابی دعوت می‌کنم.
برای شنیدن این اپیزود پادکست میتونید از لینک زیر استفاده کنید، یا پندارکست رو توی پلتفرم های کست باکس، شنوتو، گوگل پادکستز یا یوتیوب دنبال کنید.
https://castbox.fm/vb/619434813





  • به قلم: محمد سینا داودی_یلدا شادمنش

دردها و رنج‌ها:

توی سفر معنایابی وجود آزردگی یا نارضایتی در یک فرد، لزوما نشانه‌ی بیمار بودن اون نیست. همونطور که نارضایتی یک فرد از شغل یا رشته‌ی تحصیلی خودش اختلال روانی نیست. حالا بهتر می‌تونیم راهمون رو شروع کنیم.

هیچ وقت نباید تصور کنیم که هر درد و رنج به بیماری عصبی منجر میشه. مثال نگرانی درباره‌ی ارزش زندگی رو در نظر بگیرید. گاهی اوقات برامون پیش میاد که فکر کنیم، این زندگی واقعا ارزشش رو داره؟ باید بگم که این نگرانی درباره‌ی ارزش زندگی یکی از رنج‌های عمیق هست. رنجی که می‌تونه عذاب و در عین حال سکوی رشد ما باشه. حتی ممکنه که این وضعیت ناراحت‌کننده به افسردگی ما ختم بشه؛ افسردگی که خودش هم رنج زیادی رو به همراه داره. ولی این حالت یک افسردگی متفاوت هست، نه صرفا یک بیماری روانی. اگر یک درمانگر این وضعیت خاص رو به بیماری تفسیر کنه، ممکنه باعث ناامیدی فرد درگیر بشه و به واسطه‌ی انبوهی از داروهای آرامش‌بخش و انواع دیگه، از حقیقت پیش رو فاصله بگیره. این رنج‌هایی که در طی هدفیابی، هویت‌یابی یا پیدا کردن علت زندگی به سراغ افراد میرن بیهوده نیستند. نباید ازشون فرار کرد. این دردها و رنج‌هایی که ازشون گفتم، همون علایم هشداردهنده‌ راه هستن. اون‌ها بهمون کمک می‌کنند تا بفهمیم کجا هستیم و به کدوم سمت میریم. دوست دارم حالا که اینجا وایستادیم براتون یک یادداشت از یک نفر رو بخونم.

یادداشتی در باب شادی، غم و معنا:

فلسفه‌ی کنونی ما درباره‌ی بهداشت روان بر این پایه استوار است که مردم باید سرشار از نشاط و شادی زندگی کنند و غم و اندوه نشانه‌ی ناسازگاری و عدم انطباق با زندگیست. ولی این در مورد دردهای بی‌معنی و بی‌هدف صحیح است. گاهی در زندگی وضعی پیش می‌آید که انسان از انجام کاری محروم می‌شود یا کامیاب نمی‌گردد. پس پیداست، چیزی که اجتناب ناپذیر و محو ناشدنی ا‌ست، همانا رنج است. از این رو اگر رنج را شجاعانه بپذیریم تا واپسین لحظات، زندگی ما معنی خواهد داشت.
دکتر "ادیت ویسکوف جولسون"_استاد دانشگاه جورجیا_مقاله‌ای درباره لوگوتراپی.

رنج به خودی خود معنایی ندارد مگر...

این روشن‌بینی متفاوت نباید باعث بشه ذات اصلی رنج رو تطهیر کنیم. رنج به خودی خود معنایی نداره، مگر اینکه ضرورتی داشته‌باشه. مثلا، نباید رنج سرطانی رو پذیرفت و تحمل کرد که قابل درمانه. این کار نه تنها معنایابی نیست بلکه به نوعی خودآزاری محسوب میشه. ولی اگه برای یک بیماری درمانی پیدا نشد؛ اون موقع چطور؟ اون زمان وظیفه‌ی درمانگر هست که در ابتدا به بیمار آرامش بده و کاری کنه که بتونه معنای رنج بردن رو درک کنه؛ این همون شیوه‌ی لوگوتراپی یا متد روان‌درمانی معنا درمانی هست که توی اپیزود قبل بهش اشاره کردم. در حالت عادی هم، ما نباید رنج قابل رفعی رو تحمل کنیم، مگر این‌که راهی نداشته‌باشیم. اون وقت در کنار رفع رنج، روی معنادهی به اون تمرکز می‌کنیم. این همون چیزی هست که باعث میشه حتی از دردهای خودمون هم سود ببریم!.
موقعی که داشتم کتاب زمینه‌ی روان‌شناسی هیلگارد رو می‌خوندم. توی یک بخش به همین سود بردن از رنج‌ها اشاره کرده بود. بررسی‌ها نشون میده ظاهرا افرادی که تونسته بودن در وقایع ناراحت کننده‌ زندگی مثل از دست دادن نزدیکان، معنایی پیدا کنن؛ بهتر با مسائل ناراحت‌کننده کنار اومدن و حتی از نظر خودشون، دستاوردهایی رو کسب کردن. حالا ازتون می‌خوام چند ثانیه مکث کنید و به این فکر کنید تجربه‌های مشابه شما چطور بودن؟...

ادامه مسیر معنایابی و مواجه با سرزمین مرگ:

اگر موافق باشید دوباره به راهپیمایی ادامه می‌دیم. همون طور که می‌بینید، کمی جلوتر، روبروی ما، یک دره مه گرفته هست که افراد غیر بومی اون رو مرگ صدا می‌زنن؛ اما به اشتباه!. در حقیقت اسم این دره ناامیدی هست. اما مرگ همون دشت بزرگی هست که اونجا، در امتداد افق قرار داره. خیلی از کسایی که اونجا رفتن دیگه به جاده‌ی اصلی برنگشتن. همین باعث شده خیلی‌ها فکر کنن اونجا پایان ماجراست. نظر من رو می‌خواید بدونید؟ راستش نمی‌دونم. مطمین نیستم که اونجا واقعا آخر ماجراست. بعضیا هم باور دارن اون دشت بزرگ، دشت مرگ، می‌تونه شروع یک سرزمین ناشناخته باشه. مثلا ویکتور فرانکل، روان‌پزشک و روانشناس که نویسنده‌ انسان در جستجوی معنا بود، اینطور فکر می‌کنه. اگر خاطرتون باشه، توی اپیزود اول درباره‌ی این شخص هم حرف زدیم. فرانکل معتقد هست که اگر مرگ پایان ماجرا باشه، در بقا و ماندگاری هم معنایی نخواهدبود. از حق که نگذریم، همین مرگ هست که ما رو به چالش کشیده و مسیر زندگی مادی ما رو محدود کرده؛ و همین محدودیت باعث شده که در تکاپو باشیم. بعد صحبت از مرگ معمولا آدم اینجا احساس سرما می‌کنه. به نظرم بهتره همین‌جا، درست کنار همین جاده استراحت کنیم و دور آتش جمع بشیم. تا حالا توجه کردین همین کم بودن عمر باعث شده نوع بشر همیشه به دنبال جاودانگی باشه؟. اگر خاطرتون باشه توی بچگی درباره‌ چشمه‌ جاودانگی و اکسیر حیات و این‌ها زیاد شنیدیم. انگار این نامیرایی یکی از حسرت‌های دیرینه‌ی بشر هست. شاید نوع بشر تا الان نتونسته باشه این اکسیر پیدا کنه، اما خیلی‌ها بودن و هستن، که با آثار خودشون یاد جاودانه به جا گذاشته باشن. این افراد از امکانات زندگی استفاده کردن و با خلاقیت و شناخت خودشون اون‌ها رو تغییر دادن. همونطور که مبدع معنا درمانی میگه: "وقتی از امکانات به شیوه‌ی مناسبی استفاده شد شکوفا می‌شوند آن وقت از قید امکانات رها شده و به گنجینه‌های پر ارزش و جاودان بدل می‌شوند." یا به عبارتی: "بود مطمئن‌ترین نوع هستی است". بود مطمئن‌ترین نوع هستی است!. به نظرتون این جمله می‌تونه چه مفهومی داشته باشه؟. بذارید این شکلی توضیح بدم. شخصی رو فرض کنید که برگه‌های جدا شده‌ تقویم رو دور نمی‌ریزه و پشت هر کدوم از اون‌ها یادداشت تازه‌ای می‌نویسه. اون شخص می‌تونه با غرو،ر تقویم خودش رو از ناشده‌ها به شده‌ها تبدیل کنه، اون موقع دیگه براش اهمیتی نداره که چقدر پیرشده. اون فرد به جای امکانات گذشته، واقعیت‌های کنونی رو در اختیار داره، و این یکی از بزرگترین سعادت‌ها انسان هست. حالا که این صحبت‌ها رو شنیدین، فکر می‌کنم زمان مناسبی باشه تا یک بار دیگه، از زاویه‌ای متفاوت‌تر، به سرزمین ناشناخته مرگ نگاه کنیم؛ درست همونجا در امتداد افق...

مرگ حیات بخش:

اگر بتونیم زندگی بدون مرگ رو تصور کنیم؛ می‌بینیم که بخش عظیمی از شور و هیجانش رو از دست میده. زمانی که مرگ انکار بشه، زندگی هم کوچیک میشه. درست به همین دلیل، زیگموندفروید، نظریه‌پرداز روانشناسی و پدر روانکاوی، معتقدبود ناپایداری زندگی شور و شوق زیستن رو زیاد می‌کنه؛ همونطور که محدودیت در لذت‌بردن ارزش اون رو افزایش میده. تمامی این بحث‌ها درباره‌ مرگ مربوط به زمانی هستن که از فاصله‌ای دور به سرزمین مرگ نگاه کنیم؛ ولی وقتی از این آتش گرم که الان دورش نشستیم فاصله بگیریم و به سمتش حرکت کنیم چطور؟؛ باید بگم یک سری افراد در طول تاریخ این مواجهه رو تجربه کردن. اونها تا اونجا، تا نزدیکی مرگ پیش رفتن و دوباره به مسیر زندگی برگشتن. بعد از این تجربه، برای اکثرشون تحول بزرگی اتفاق افتاده و باور داشتن که دیگه زندگی با معناتری دارن. تولستوی توی یکی از آثار خودش به اسم ایوان ایلیچ به توصیف یکی از این افراد پرداخته. ایوان ایلیچ داستان کارمندی خودپسند، اون هم از نوع بدخیم هست که تا سرحد مرگ از یک بیماری دردناک رنج می‌بره. شخصیت اصلی تا اندکی پیش از مرگ اضطراب و اندوه زیادی رو تحمل می‌کرد تا اینکه در حقیقت به این نتیجه رسید: "بد می‌میرم، چون بد زندگی کردم". همین جرقه‌ کوچیک بود که باعث شد رشد فردی زیادی رو به دست بیاره و به یکپارچگی شخصیت برسه. با مرور همه‌ی این روایت‌ها می‌شه متوجه شد که "اگرچه نفس مرگ جسم ما را نابود می‌کنه، اما برعکس اندیشه‌ مرگ ما رو نجات میده."
اندیشه‌ی مرگ به انسان انگیزه میده، جهان‌بینی اون رو تغییر میده و درنهایت به حیات ما اصالت می‌بخشه.



تولید محتوی فعالیتی جذاب و در عین حال زمان بر هست. با حمایت از طریق لینک دونیت و اشتراک گذاری پست ها و اپیزود های پندارکست میتونید به حفظ انگیزه سازنده و بهبود کیفیت محتوی کمک کنید :)

حمایت مالی با مبلغ دلخواه شما

حمایت مالی به مبلغ هفت هزار تومان

حمایت مالی به مبلغ دو هزار تومان



منابع:

  • انسان در جستجو معنا (ویکتور فرانکل)
  • دانشنامه فلسفه استنفورد
  • زیبایی شناسی اگزیستانسیالیستی
  • رواندرمانی اگزیستانسیالیسم

تعامل بیشتر با پندارکست:

صفحه اینستاگرام پندارکست

چنل یوتیوب پندارکست

کانال تلگرام پندارکست

انگیزشیدرد و رنجمعنای زندگیمرگ و زندگی
محمد سینا داودی هستم، دانشجو کارشناسی روانشناسی. به تازگی وارد حیطه پادکست و تولید محتوی شدم و رسانه شخصی پندار کست رو با محوریت روانشناسی ساختم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید