پسرک مهاجر
پسرک مهاجر
خواندن ۴ دقیقه·۳ سال پیش

پیش به سوی اشتراک روزنامه

پس از سال‌ها زندگی در خارج از کشور بالاخره تصمیم گرفتم مشترک یک روزنامه محلی در شهری که زندگی می کنم بشم. تصمیم چندان ساده‌ای هم نبود. جریان از اینجا شروع میشه که من قراردادی با شرکت پست بسته بودم تا خدمتی رو به مدت یک سال دریافت کنم. شرکت پست هم به عنوان تشکر از اینکه باهاشون قرارداد یک ساله بستم به من گفت که می تونه در مدت ۱۴ روز به طور رایگان روزنامه رو هر روز صبح دم در خونه تحویل بده. یعنی هم روزنامه رایگان شد برای من و هم هزینه آوردنش.

بعد از ۱۴ روز، وقتی هنوز موعد این پیشنهاد رایگان به سر نرسیده بود، از خود واحد بازاریابی روزنامه با من تماس گرفتند و گفتند که آیا تمایل دارم با یک قیمت بسیار مناسبی این روزنامه را هر روز صبح به مدت یکسال درب منزل خودم دریافت کنم یا نه. البته من خودم از قبل تصمیم خودم رو گرفته بودم و دوست داشتم که قرارداد را تمدید بکنم. فقط نمی دونستم که چقدر میتونه برام هزینه داشته باشه. خوشبختانه آنها پیشنهاد خیلی خوبی داشتند و من با حدود یک سوم قیمت روزنامه واقعی قرارداد بستم با هاشون.

خودم از این قرار داد خیلی خوشحالم اما وقتی که ماجرا رو به سایر دوستانم گفتم چندان مورد تحسین قرار نگرفتم. بعضی هاشون حتی به من خندیدند و گفتند: «آخه مگه تو این دورو زمونه کسی روزنامه میخونه؟» یا «اخبار رو از مسیرهای دیگه میشه به دست آورد. مثلاً وبسایتهای آنلاین خبری». دیگه متفکرترین دوستانم نظرشون این بود که یک اپلیکیشن روی تلفن همراه هوشمندم نصب کنم و همه خبرها و اطلاعات روزنامه رو در اون اپلیکیشن بخونم.

اما راستش من فکر می‌کنم که خود روزنامه کاغذی را باید خرید. خریدن و خواندن روزنامه فقط و فقط به خاطر دریافت خبر نیست. بلکه روزنامه خوانی خودش یه فرهنگه. شاید خبر و مطلع شدن از وقایع روز واضح ترین امری با شه که ما در روزنامه دنبالش هستیم، اما روزنامه خواندن دلیل مهم تری داره و اون هم در واقع ادغام شدن با جامعه است.

ما با خواندن روزنامه، کمابیش با فرهنگ جامعه‌ای که در آن زندگی می کنیم ادغام میشیم. به ویژه این برای مایی که در سن بزرگسالی مهاجرت کردیم خیلی مهمه. چون هنگام مهاجرت کودک نبودیم، یعنی به مدرسه نرفتیم و با بسیاری از سازه های فرهنگی کشور مقصد آشنا نیستیم. خیلی از اتفاقاتی که در داخل جامعه می‌افتد و ما اصلاً روحمون خبر نداره در داخل روزنامه ها نوشته میشه. روزنامه خیلی به ما کمک می کنه که این بینش و آگاهی رو راجع به جامعه عمومی بدست بیاریم.

از طرف دیگه، روزنامه خوانی خیلی به مسلط شدن به زبان کمک میکنه. چه روزنامه به زبان مادری در میهن و چه روزنامه به زبان محلی در مهاجرت. در یه یادداشتی میخوندم که وقتی ما در یک زبان به عنوان زبان خارجی پیشرفت میکنیم و موفق میشیم مدارک بالای زبان بگیریم (مثلاً آیلتس 7) به طور متوسط از هزار کلمه در مکالمات و نوشته هامون استفاده می کنیم. در حالی که کسی که به زبان مادریش صحبت میکنه حدودا از 4000 کلمه استفاده می کنه. یعنی چیزی حدود 4 برابر. این نشون میده که شما هر چند در یک آزمون زبان خارجی شرکت می‌کنی و نمره بالایی میاری و میتونی به طور روزمره مشکلاتتو برطرف بکنی، خرید بکنی و مدرسه و دانشگاه بری، اما هنوز خیلی خیلی با کسی که زبان مادریش هست فاصله داری و همین یعنی که تو از یکی از مهمترین سازه‌های فرهنگی جامعه غافل ماندی. یک چهارم بیشتر توانایی نداری و این بزرگترین مانع رو ایجاد میکنه در فرآیند ادغام درون جامعه.

روزنامه یک ویژگی خیلی خوب دیگه هم داره و اون اینه که معمولاً در صفحاتش مطالب متنوعی نوشته‌میشه. مثلاً یک یا چند صفحه مربوط به سیاست داره، صفحه دیگه مربوط به اقتصاد، این روزها هم به خاطر مسئله کرونا همه روزنامه‌ها یک صفحه یا دو صفحه به طور خاص به مسائل مربوط به کرونا (آمارش و قوانینی که در جامعه تصویب میشه) اختصاص می‌دهند. همچنین صفحه فرهنگی داره و صفحه یادداشت و نظرات خوانندگان. راجع به ورزش هم چیزهایی می نویسه و خیلی وقتها هم میشه دید که یک مطلب علمی در روزنامه نوشته شده که فهمش چندان هم سخت نیست. به همین دلیل خوندن یک روزنامه ایده خوبی به آدم میده که در جامعه ای که زندگی میکنه چی میگذره و این خیلی مهمه تا ما اصطلاحاً تو باغ بیاییم. اگر روزنامه نخونیم درست مثل کسانی میشیم که تو کشور خودمون دارند زندگی میکنند، شغل و پول هم دارند، جمع دوستان خیلی خوبی هم دارند اما وقتی ازشون می پرسی تو مدرسه به بچه‌ها چی یاد میدن طرف هیچ اطلاعی نداره. یا اینکه مثلاً الان بزرگترین معضل جامعه در این شهری که زندگی می کنی چیه، اصلا نمیدونه که توی شهر چی داره میگذره. یا اینکه یکی بیاد بپرسه مثلاً انجمن ادبی آیا در این شهر وجود داره یا یک انجمنی برای نویسندگان ، همینطور بر و بر نگاه بکنه.

اگر کسی که که مهاجرت کرده از این قضیه غافل بمونه، بعد از یک مدت تبدیل به این نوع شهروند ها میشه. یعنی شهروند هایی که عملاً کار دارند، شغل دارند، دوست هم دارند ولی با خودشان فقط می چرخند و اصلاً نمی دونند که درون جامعه ای که دارند زندگی میکنند چی میگذره. و این نوع جهل بسیار خطرناک است. به همین دلیل من شخصاً یکی از مهمترین کارهایی که هرکس پس از گذشتن یک مدتی از مهاجرت باید انجام بدهد تا بتونه با جامعه ادغام بشه رو همین خوندن روزنامه میدونم.

پ.ن: خوشحال میشم نظرتون رو با پسرک مهاجر در میون بذارید.

مهاجرتادغامروزنامهفرهنگمطالعه
شوخ طبع پوکر فیس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید