پسرک مهاجردرداستانطوری!·۲ سال پیشیک ده آباد و ده شهر خراباز دم ورودی حیاط صدای زنانهای بلند شد: « بچهها بیایین ناهار! »یک روز از اوایل تابستان بود و مدرسهها تازه تعطیل شده بودند.ما هم به عنوا…
پسرک مهاجر·۳ سال پیشپیش به سوی اشتراک روزنامهپس از سالها زندگی در خارج از کشور بالاخره تصمیم گرفتم مشترک یک روزنامه محلی در شهری که زندگی می کنم بشم. تصمیم چندان سادهای هم نبود. جریا…
پسرک مهاجر·۳ سال پیشاز طامات بافی تا طناب بافیبودا می سراید «زندگی رنج است»، هایدگر اعتراف می کند « زندگی به شکل گُریزناپذیری سخت است و این ربطی به جایی که، هستید و جوری که زندگی میکنی…
پسرک مهاجر·۳ سال پیشجهانی کوچکترم آرزوست!چه زیبا می خندی پسرک!به شادی دلت، به زیبایی وجودت و به جهان کوچکت غبطه می خورم. کاش بزرگ نمی شدم و در دنیای کودکی خودم منجمد می ماندم. چه م…
پسرک مهاجر·۳ سال پیشمشکل اخلاقیامروز سوار يه تاكسى شدم. صد متر جلوتر يه خانمى كنار خيابون ايستاده بود. راننده ى تاكسى بوق زد و خانم رو سوار كرد. چند ثانيه که گذشت،راننده…
پسرک مهاجر·۳ سال پیشبمباران عاشقانه!این عکسهایی که تو اینستا طرف گذاشته که بعد از دو هفته دوستی آیفون گرفته رو می بینید؟ بیایید راجع به پدیده «بمباران عاشقانه» حرف بزنیم.بمب…
پسرک مهاجر·۳ سال پیشتنهایی دوست داشتنیپسرک در غروب روز تعطیل به این متن فکر می کرد: «تنهایی خطرناک است. معتاد کننده است. زمانی که درک کنید چه میزان آرامش در آن وجود دارد، دیگر م…
پسرک مهاجر·۳ سال پیشزبان مادری! دوستت دارم :)تو را با تمام کلماتت دوستت دارم! نمی خواهم لاغر شوی! ببخش اگر بعضی وقتها کلماتت یادم می رود و با کلمات غیرمادری جملاتم را می بندم. باور کن…
پسرک مهاجر·۳ سال پیشآسمان سفیدآسمان سفید غروب یکشنبه یعنی بهترین دلیل برای اینکه منتظر یک اتفاق خوب باشی! چون این سفیدی معنای سردی و باد می دهد. یعنی چه که آسمان آبی نبا…