چند وقت پیش بود که برای عکاسی ، رفته بودم به یکی از روستاهای قدیمی اطراف ؛ همینطور که غرق مناظر و خانه های کاهگلی و زیبای روستا بودم ، یکی از اهالی صدام زد و بهم گفت که از الاغ ما عکس نمیگیری ؟ ؛
گفتم کو ؟
گفت : اوناها ، اونجاست ؛ توی طویله !
رفتم در ِ طویله که بسته بود ؛ لنز دوربینم را از حاشیه درِ کهنه و چوبی عبور دادم ؛ فضای درون تاریک بود ؛ نورسنجی کردم ؛ تنظیمات اولیه را انجام دادم و بدنبال الاغ گشتم.
و این اولین شاتی بود که ثبت شد ؛
و تنهاییِ الاغی که چشمانش عجیب سخن میگفت!