ذهن ما را،
توانایی آموختن،
سازگار شدن،
انعطافپذیری،
برقراری روابط انسانی،
همهی اینها با غرور، کند و کودن میشوند.
از همه خطرناکتر اینکه این غرور در جوانی یا در روند رشد، ما را فرا میگیرد. همان زمانی که غرق خودبینی تازهکار بودن میشویم. بعدها میفهمیم که آن سر به سنگ خوردن، کمترین خطر ماجرا بود.
غرور یک موفقیت کوچک را میگیرد و کاری میکند که بزرگ به نظر بیاید. به زیرکی و نبوغمان لبخند میزند، گویی آنچه نشان دادهایم صرفاً سرنخی برای موفقیتهای آینده است.
از همان ابتدا، میان مالک موفقیت و واقعیت، اختلاف میاندازد، با زیرکی نه چندان زیرکانه دریافت او را از آنچه هست و نیست تغییر میدهد.
این عقیدههای قوی بیآنکه ریشهای در واقعیت یا موفقیت داشته باشد، ما را به سوی توهم یا بدتر از آن سوق میدهد.