Milad Piroozram
Milad Piroozram
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

سفر با دوچرخه ، چرا نپریدم!؟ (قسمت دوم)

میلاد اینجا ، میلاد اونجا ، میلاد همه جا
میلاد اینجا ، میلاد اونجا ، میلاد همه جا


خوب اگه پست قبلی رو خونده باشید ، گفتم که اون روزی که تو استخر بودیم ، من به علی پیشنهاد سفر با دوچرخه رو دادم ولی علی گفت من یه پیشنهاد بهتر دارم و اون پیشنهاد این بود:

همینجوری که داشتیم توی قسمت کم عمق استخر راه میرفتیم و صحبت می کردیم علی گفت من با یه سبک جدید سفر آشنا شدم به نام هیچهایک !

من بهش گفتم هیچهایک ؟! چی هست حالا؟

گفت یه روش سفره که میری لب جاده می ایستی و شصتتو میگیری بالا و از ماشین ها میخوای که اگه مسیرشون میخوره تو رو هم ببرن ...

من گفتم مگه میشه بابا این چیزا برا خارجه تو ایران کسی سوارمون نمیکنه و این داستانا و خلاصه خیلی جدی نگرفتم داستان و اون روز گذشت .

بعدا برام مقاله های انگلیسی و کسایی که به این سبک سفر میکنن رو برام میفرستاد و تو اینستاگرام هم آدرس چند نفر که اینکار رو میکنن فرستاد... من اصلا توجه زیادی نمیکردم و خیلی سر سری از این قضیه رد میشدم و هنوز رویای سفر با دوچرخه تو سرم بود تا اینکه یه روز خیلی یهویی با علی خدا (هم خونه ای دانشگاهم با اون علی که برام مطلب میفرستاد فرق داره) تصمیم گرفتیم باهم بریم شیراز چونکه خیلی تعریف از اردیبهشت شیراز شنیده بودیم .

فکر کنم سال 93 یا 94 بود که فقط با یه کوله و یه دست لباس رفتیم بلیط اتوبوس به شیراز رو گرفتیم .

من حتی کیسه خواب یا زیر اندازم با خودم نداشتم و تصمیم گرفتم اگه چیزی هم نیاز داشتم همون جا بخرم :)

خلاصه شد آنچه شد و مار رفتیم شیراز .

تو شیراز که بودیم علی بهم گفت دلم نمیخواد دیگه شیراز باشم دوست دارم از فضای اینجا خارج شم و دارم اذیت میشم ...

همینجوری که داشتیم تو خیابون رد میشدیم من از یه ادم پرسیدم که آقا نزدیک ترین شهر به شیراز کجاست ؟ اونا اسم چند تا شهر رو گفتن و یکیشون بوشهر بود و یهو یه جرقه زد تو ذهن من ...

به علی گفتیم بیا بریم بوشهر رو اونم قبول کرد و رفتیم به سمت ترمینال که بریم بوشهر ، شب شده بود و یکی از دلالهای ترمینال گفت کجا میرید ؟ بلیط دارید؟ قشم دوتا جا خالی داریم ...

گفتم مگه قشم جزیره نیست؟ مگه میشه با اتوبوس رفت قشم؟

گفت اره و ما رفتیم قشم ....

خیلی باحال بود من تو شیراز چشمامو بستم و تو قشم چشمامو باز کردم ...

تو درگهان مارو پیاده کرد اتوبوس و بعد از خوردن صبحونه رفتیم که قشم رو بگردیم...

خیلی احساس خوبی داشتم ازین کاری که داریم میکنیم و احساس میکردم تو اوج هستم

کنار قلعه پرتغالی ها ایستاده بودیم که من به صورت اتفاقی یکی از پستهای ارشاد یا همون سیزدهم رو خوندم اون موقع اون ترکمن صحرا بود و از اونجا و زیبایی هاش میگفت ، یادم نیست متنش چی بود ولی یادمه یه شوری در درونم به پا کرد و من تصمیم گرفتم که دست به کار بشم...

و اونجا بود که اولین سفر هیچهایکیم رو با هایلوکس شروع کردم...

وای که نمیدونید چقدر زیاد لذت بخش بود ... لذت بیشترش این بود که خودم تنهایی اینکار رو شروع کردم چون معمولا تو توصیه ها و سفرنامه ها میگفتن و می نوشتن که دفعه اول رو با یه باتجربه این کار رو انجام بدید ...

دیگه راه رو یاد گرفته بودم ول کن ماجرا نبودم به من بود 10 دور قشم رو هیچهایکی دور میزدم ولی حیف که علی همراهم بود...

مخلص شما آقا میلاد پیروزرام

ادامه در پست بعدی



https://www.instagram.com/p/CM3qPhBBLVM/


سفرهیچهایکسفر با دوچرخهسفرنامه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید