پیام رنجبر
پیام رنجبر
خواندن ۵ دقیقه·۴ سال پیش

یاخته -یک داستان کوتاه


Unfinished Dark Stories | Story No 33 | Cells
Unfinished Dark Stories | Story No 33 | Cells

در این همه مدت که درگیر این پروژه بودم تنها به یک چیز فکر میکردم؛ رستگاری... مشاهده به تکامل رسیدن ساخته هایم همیشه مرا به شوق می انداخت. اولین بار حدود یک دهه پیش بود که توانستم شاهد اولین تکثیر این یاخته های زیستی باشم. برای اولین بار بود که امید به آینده را بدون هیچ مانعی میتوانستم درک کنم. تا قبل از آن، امید داشتن تنها به معنی اتکا کردن به شانس بود، که آیا موفق می شوم یا خیر. آن موقع بود که فهمیدم همه چیز شدنی است، اما تنها یک مشکل وجود داشت. فرایند تکثیر این سلول ها بسیار بسیار کند و آرام بود. تولید مثل این یاخته، اگر به میخواست به طور طبیعی پیش برود میتوانست تا صد ها سال طول بکشد. حالا تنها مانع ما زمان بود.

حرکت آرام ما به دور خورشید عملا آزمایش ها را غیر ممکن میساخت. دیگر قانع شده بودم که این سیاره شرایط تکثیر را برای این یاخته فراهم نمیکرد؛ چیزی که هیچ وقت فکرش را نمیکردم چون تمام شرایط زیستی و محیطی مثل دما و میزان اکسیژن فراهم بود... اما زمان! خیر. راهکارش مشخص بود تنها یک محیط با مقیاس زمانی بیشتر مورد نیاز بود. خوشبختانه دوستان زیادی در سازمان فناوری های فضایی داشتم که پیشرفت های زیادی در پرتاب موشک ها و ماهواره ها کرده بودند. ساخته ام و مشکلاتش را با آنها درمیان گذاشتم، تا شاید بتوانیم این یاخته ها را در سیاره هایی با سرعت زمان بیشتری مستقر کنیم که بتوانیم این ساختار سلولی جدید را به طور طبیعی تکثیر دهیم.

حالا ما یک تیم بزرگ شده بودیم و تنها دغدغه مان یافتن سیاراتی با شرایط محیطی یکسان با سیاره خودمان اما موقعیت متفاوت با خورشید آن بود. پس حالا پس از یک دهه تلاش، یک سیاره را با موفقیت پیدا شده بود...

[ناگهان در اتاق توسط یکی از پروفسور های تیم باز میشود]

+ قربان، همه چیز حاضر است و یاخته ها با موفقیت در کلاهک موشک بار گذاری شده اند.

- عالیه... موقعیت سیارک رو با دقت محاسبه کردید؟ اگر موشک در جهت اشتباهی به سیارک بخوره، سیارک هیچوقت به سیاره مورد نظر برخورد نمیکنه. پس بهتره تمام حواستان را جمع کنید.

+ بله قربان... همه ی محاسبات بار ها تست شده اند و قابل اعتماد هستند. اما قربان تنها یک مشکل وجود دارد.

- چه مشکلی؟ لطفا خبر های نا امید کنند نده پروفسور!

+نمیدانم نا امید کننده هست یا خیر، اما فقط میخواستم بدانید... بعد از بررسی ها ما متوجه شدیم سیاره هدف ما خالی از سکنه نیست قربان.

- چی... منظورت چیه؟ چه مشکلی میتواند داشته باشد؟ آن ها هرگز متوجه نخواهند شد که چه اتفاقی قراره بیوفته اصلا برای همین ما یک سیارک را بار ور میکنیم و مشک را مستقیم نمی فرستیم... تا همه چیز طبیعی به نظر برسد.

+ درسته قربان اما یک مشکلی وجود دارد... اِاِ... با قدرتی که سیارک قرار است آنجا فرود بیاید فکر نکنم کسی از آن موجودات بتواند جان سالمی به در ببرد قربان. این کار علنا یک انقراض نسل برای حساب میشود.

- آه­ه­ه... پروفسور این حرف رو نزن... نه... نه... اصلا امکانش نیست که با این پروژه را متوقف کنیم. حالا اصلا معلوم نیست که آن ها چگونه موجوداتی هستند. شاید اصلا هوشمند نباشند، از این قضیه اطلاعاتی دارید؟

+ بله قربان ماهواره ای ما آن ها را بررسی کرده اند. هیچ سازه مصنوعی و عوامل غیر طبیعی اضافه به محیط سیاره مشاهده نکردیم. تحقیقات نشان میدهد که آن موجودات گونه ای هوشمند نیستند. شاید برایتان جالب باشد... این که با ما کاملا متفاوت هستند. حتی سبک عجیبی برای تولید مثل دارند. آنها نوزادانشان را در رحم پرورش نمیدهند، بجای آن نوزدانشان در داخل محفظه ای عجیب رشد میکنند تا به تکامل برسند. راستش اول با دیدن این محفظه ها تعجب کردیم و گمان بردیم که آن یک تکنولوژی بسیار پیشرفته است که توسعه داده اند. اما مشاهده کردیم که، این محفظه نیز کاملا زیستی هستند و در بدن خودشان ساخته میشود. باید اقرار کنم که هنوز از این گونه در حیرت هستم.

- آخ... پرفسور کسی از تو اطلاعات اضافه نخواست. من اهمیتی به آن موجودات نمی دهم. این پروژه باید با موفقیت به پایان برسد.

+ قربان بنده کسی نیستم که صلاح این کار را تشخیص بدهم. اما بنظرم کشتن تمام این موجودات برای انجام یکسری آزمایش زیستی اصلا کار اخلاقی نیست.

[دانشمند صدایش را بالا میبرد]

- درست حدس زدی... تو هیچ کسی نیستی که درباره صورت نگرفتن کار حرف بزنی. من برای این لحظه تمام عمرم را وقف کردم و نمیگذاریم هیچ چیز و هیچ کس مانع از آن شود. حالا هم بجای پند اخلاق دادن، از این جا برو و به کارت برس. من منتظر شمارش معکوس پرتاب هستم.

شما ها هیچ وقت درک نخواهید کرد که این یاخته ها به چه چیزی تبدیل خواهند شد.


موشن کمیک این داستان رود میتوانید در لینک زیر تماشا کنید

https://youtu.be/awAnG1EOA9M

داستان کوتاهفانتزی
کمی تا گاهی نویسنده...به دنبال حرفه ای شدن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید