داستان #مدیریت در #کشور ما به هیچ کشوری شباهت ندارد. از همه جا #الگوبرداری کردهایم و دست آخر هم مدیریت خودمان را به اسلام گره زدهایم و آش شعله قلمکاری نتیجه این روشها و #تفکرات_تلفیقی_نادرست شده است که بیش از همه خودمان از آن میرنجیم و در عذاب هستیم.
🔹به این چند جمله دقت کنید:
📌من #مدیرعاملم پس حق دارم هر کسی را دلم خواست #استخدام یا #اخراج کنم و ضرورتی برای هماهنگی با خود فرد یا مسئول بخش مربوطه نمیبینم. یعنی تو شرکت خودم هم اختیار ندارم؟
📌من مدیرمسئولم پس هر موقع دلم بخواهد صفحه نشریه را تغییر میدهم هیچ دلیلی هم ندارد که با دبیر سرویس یا خبرنگار هماهنگ کنم. یعنی اختیار نشریه خودم هم نباید داشته باشم؟
📌من مدیر #تولیدم دلم خواست روش تولید را امروز تغییر بدهم به اپراتورهای خط هم هیچ ربطی ندارد. یعنی من اندازه یک خط تولید هم اختیار ندارم؟
📌من مدیر فروشم دلم خواست به فلان #مشتری اینقدر #تخفیف بدهم هیچکس هم حق اعتراض ندارد. یعنی من برای تخفیف دادن هم باید جواب پس بدهم؟
📌من مدیر #بیمارستانم دلم خواست به فلان بیمار #اتاق_اختصاصی و فلان امکانات را بدهم به سوپروایزر بخش هم هیچ ربطی ندارد. یعنی من اختیار #بیمارستان خودم هم ندارم؟
📌من مدیر سازمانم دلم خواست کار فلان ارباب رجوع را زودتر و فلان ارباب رجوع را دیرتر انجام دهم و هیچ دلیلی برای توضیح و هماهنگی نمیبینم. یعنی من اختیار سازمان تحت مدیریت خودم هم ندارم؟
📌من یک پدرم دلم خواست درباره فلان موضوع با پسرم مخالفت کنم و مانع شوم؛ پسرم هم باید حرف من را بپذیرد. یعنی من اختیار خانواده خودم هم ندارم؟
📌من یک مسئول خانوادهام دلم خواست اجازه ندهم همسرم سرکار برود؛ همسرم هم باید حرف من را بپذیرد. یعنی من اختیار زن خودم هم ندارم؟
🔹میدانید شنیدن این جملات چه زمانی بیشتر آزار دهنده میشوند؟!آن زمان که شخص گوینده مدعی تحصیلات در رشته مدیریت تا سطح فوقلیسانس و دکترا باشد یا تجربه سفر به کشورهای مختلف و حضور در کنفرانسهای علمی را در کارنامه وی مشاهده کنید. اگر کارآفرین یا صادرکننده نمونه هم باشد که دیگر هیچ باید عزای عمومی اعلام کرد که چرا تا این اندازه مفهوم مدیریت نزد ما ایرانیها ناشناخته مانده است که آن را با عقدههای دوران کودکی خود گره زدهایم و مدیر بودن را برابر اختیار تام داشتن و هر کاری دلمان خواست انجام دادن میدانیم.