از روی این جمله راحت رد نشوید. برگردید و یک بار دیگر این جمله را بخوانید. یکی از ریشههای فقر، ناکارآمدی و عدم توسعهیافتگی همین بیتفاوت بودنها و خود را به کوچه علیچپزدنها است.
گاهی اوقات اصولا بیتفاوت بودن و تظاهر به بیتفاوتی تبدیل می شود به یک پرستيژ اجتماعی. یعنی اینکه من چیزهایی میدانم که شما نمیدانید! من میدانم نمیشود و شما نمیدانید و به همین خاطر بیهوده تلاش میکنید! بیتفاوتی میشود یک مصداق خلاف جریان آب شنا کردن. فراگیری این پدیده بسیار خطرناک است.
اما به خاطر بسپاریم سراشیبی سقوط یک جامعه از آن جایی آغاز میشود که امیدواری کمرنگ میشود و راه بیتفاوتی باز میشود.
تجویز راهبردی:
چه باید کرد؟ لازم hست کوچه علی چپ را گِل گرفت و ذهن را از «کوچه علی چپ» به «بزرگراه مسئولیت» هدایت کرد. چگونه؟ با تمرینهای کوچک. اگر همه ما در قبال مسائل روزانه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، حساس/مسئول/با تفاوت (برعکسِ بیتفاوت) باشیم جهان بهتری پیشِروی ماست:
آشغالی که در خیابان ریخته شده و میتوانیم برداریم، اما برش نمیداریم.
کتاب هایی که در کتابخانه های ما خاک میخورد و میتوانیم آن را به کتابخانههای عمومی هدیه دهیم.
زباله های تر و خشکی که میتوانیم آنها را در پلاستیکهای مجزا تفکیک کنیم اما نمیکنیم.
لامپی که در پارکینگ خانه ما روشن مانده است و میتوانیم خاموش کنیم اما نمیکنیم.
ایده یا انتقادی که می توانیم برای مدیرمان بفرستیم اما نمی فرستیم.
نکته ای که بلدیم و میتوانیم آن را با دیگران به اشتراک بگذاریم اما تنبلی میکنیم.
کافی است بیتفاوت نباشیم. تغییرات بزرگ از تجمیع همین تغییرات کوچک آغاز میشود. قرار نیست همه ما یک مصلح اجتماعی بزرگ یا یک کارآفرین اقتصادی جهانی باشیم. کافیست به اندازه یک آشغال جمع کردن، یک کتاب هدیه دادن، خاموش کردن یک لامپ یا ارسال یک ایده در ساختن فردایی بهتر نقش آفرینی کنیم.
درست زمانی که همگی دم از ناامیدی می زنند و بر طبل بی تفاوتی میکوبند وظیفه شما دو برابر می شود: هم خودتان نباید بیتفاوت شوید و هم باید دیگران را به باتفاوتی (بر عکسِ بیتفاوتی) تشویق کنید. این نکته بسیار مهم را به خاطر بسپارید: بیتفاوتها هیچگاه نتوانستهاند در دنیا تفاوتی ایجاد کنند. نگذارید بیتفاوتی و بیتفاوتها سرنوشت شما را رقم بزنند.