
ز علاوه بر این مفهوم خانواده و نقشی که یک پدر و مادر باید داشته باشند و این که اگر هر یک از پدر یا مادر حضور و نقش معصر خود را نداشته باشند، چه آسیبی گریبانگیر فرزندانشان در بزرگسالی خواهد بود.
داستان فیلم درباره دختری جوان به نام «لیلی» است که مادرش به دلیل اعتیادش زندگی را رها میکند و دیگر کسی از او خبر ندارد و او مجبور میشود با پدر خود زندگی کند. پدر لیلی هم که انسانی بیخیال و تنوع طلب است با بی مهری، خودخواهی و بی توجهی تمام به نیازهای یک کودک؛ آن هم دختر، او را بزرگ میکند. شما در ابتدای فیلم وقتی به شخصیت لیلی نگاه میکنید یک انسان بدون اعتماد به نفس و در عین حال مهربان و پر شور را میبینید که در واقع این مهربانی و صبور بودن او به دلیل تنهایی و ترس از دست دادن آدمهای اطرافش است. با این که میداند و میبیند پدرش اصلاً به او اهمیت نمیدهد و مدام از او سوء استفاده میکند، ولی باز هم سعی دارد لبخند بزند و به خواستههای پدرش تن بدهد.
اما ماجرای اصلی از جایی آغاز میشود که پدر لیلی از او قهر میکند و لیلی که کسی جز او را در دنیا ندارد به شدت وحشت زده شده و تمام تلاش خود را میکند تا دوباره با او آشتی کند. در نهایت وقتی موفق به این امر نمیشود، سراغ صفحه فیس بوکش میرود و تلاش میکند با پدرش «باب تروینو» ارتباط بگیرد. به شکل اتفاقی با یک صفحه به همین نام ارتباط میگیرد و برایش پیام میگذارد. اما این صفحه متعلق به پدرش نبود و فقط یک تشابه اسمی اتفاق افتاد.
لیلی از سر کنجکاوی شروع به ارتباط با این مرد شصت ساله میکند که منجر به دوستی عمیق میان آن دو میگردد.
قبل از بیان نقد محتوایی این فیلم باید شخصیت «باب تروینو» را هم قدری شرح بدهم. «باب» یک مرد شصت ساله متاهل است که در زندگی کاری خود موفق بوده و وضع مالی خوبی دارد و از نظر شخصیت اجتماعی هم آدم موجه و بی آزاری است. اما این شخص از جهت زندگی خانوادگی به شدت آسیب دیده و تلاش کرده مشکلات خود را درون خود بریزد. «باب» در جوانی از همسر خود صاحب فرزند میشود اما فرزندشان به دلیل بیماری که در ابتدای تولد داشته؛ بیشتر از دو سال عمر نمیکند. مرگ این فرزند تاثیر عمیقی روی همسرش میگزارد. به شکلی او را دچار افسردگی شدید نموده و با عث میشود که همسر «باب» همه وسایل بچه حتی دستبندهای بیمارستان را نگه دارد. و در نهایت به ساخت آلبومهای مختلف مشغول و از «باب» فاصله میگیرد تا غم از دست دادن فرزند را فراموش کند. «باب» از این جریان به شدت رنجیده خاطر شده اما چون همسرش را دوست دارد اعتراضی نمیکند. آنها هیچ وقت دوباره اقدام به بچه دار شدن نمیکنند. باب هم برای فرار از رنج بچه نداشتن؛ تمام وقت خود را صرف کار کرده و حتی با دوستان خود بیرون نمیرود. تا این که با «لیلی» آشنا میشود.
«لیلی» تمام عمر به یک پدر دلسوز نیاز داشت و «باب» به فرزندی که به او محبت کند و بعضی از حرفها و تجربیاتش را در اختیار او بگذارد.
اما نکاتی که در لایههای پنهان این فیلم درام اجتماعی وجود دارد:
نکته اول درباره نقش والدین در رشد فردی و اجتماعی کودک و این که بعضی از رفتارهای به ظاهر معمولی و روتین یک پدر و مادر میتواند چه تاثیر عمیقی بر روحیه فرزندان داشته باشد.
نکته دوم این است که خودخواهی هر یک از طرفین در زندگی مشترک؛ میتواند چه حسرت و چه رنجی را بر طرف مقابل تحمیل کند و باعث شود او پا در مسیری بگذارد که ممکن است نه تها هستی خود او بلکه زندگی مشترکش را هم دچار فروپاشی کند.
به طور مثل شما فرض کنید اگر «باب» در فیس بوک با یک دختر هرزه و فرصت طلب آشنا میشد و او از نقطه ضعف «باب» استفاده میکرد. جدای از نابودی زندگی «باب» به زندگی مشترک با همسری که عاشقش بود هم پایان میداد.
همین اتفاق ممکن بود برای «لیلی» بیافتد. یعنی با شخصی خلافکار یا جنایتکار آشنا شود و او که محتاج توجه و محبت بود به راحتی فریب بخورد و زندگی او با پایانی تلخ خاتمه پیدا کند.
نکته سوم درباره فیس بوک و فضای مجازی است. به وضوح در این فیلم مشخص است که شبکههای اجتماعی و دوست یابی مثل «فیس بوک» بستری است برای جبران تنهایی و خلائی که انسان مدرن یا آمریکایی، با پوست و گوشت خود لمس میکند. نکته جالب اینجاست که این درد مزمن و فراگیر جامعه غربی و دنیای امروز حاصل نابود کردن بنیان خانواده و زندگی مشترک است. که جریان فمنیسم یک از مسببان اصلی این ماجرا است. البته رشد فمنیسم عقبهای اقتصادی و فرهنگی دارد که این گفتار یارای پرداخت به آن نیست.
انسان مدرن امروز ثروتمند است از بسیاری از امکانات مادی برخوردار است ولی فقیر است نه از جهت مادی؛ بلکه از جهت شخصیتی، فرهنگی و هویتی.
در پایان به مخاطبان عزیز توصیه میکنم این فیلم را با توجه به نکات آموزنده که دارد؛ ببینند ولی متوجه نکاتی که ذکر کردم باشید تا از اثرات منفی آن در امان بمانید.