دیشب که پروژههای روزانهام را به اتمام رساندم، بعد از مدتهای طولانی نشستم پای تلویزیون. خیلی کم تلویزیون نگاه میکنم، آن هم فقط برای تماشای فوتبال. کنترل را که برداشتم تا تلویزیون را روشن کنم، روشن نمیشد. چند بار محکمتر دکمههای کنترل را فشردم، انگار نه انگار. به پشت کنترل ضربه زدم و دوباره امتحان کردم، در زاویههای مختلف کنترل را نگه داشتم و دکمه اش را فشردم، باتریها را در آوردم و جابهجا کردم. نخیر. هیچکدام جوابگو نبود.
میدانستم که باید از لمیدگی در گوشهی مبل بلند شوم و در خانه به دنبال باتریهای جدیدی بگردم. اما دلم نمیخواست اینکار را بکنم. دلم میخواست به هر نحوی که شده، کنترل را به ادامهی حیات وادارم که از جایم بلند نشوم.
مطمئنم تو هم چنین شرایطی را مثل من تجربه کردهای. اما چرا چنین اتفاقی میافتد؟ چرا دلمان نمیخواهد از جایمان بلند شویم و به سراغ راهحل برویم، در حالی که میدانیم راه حل جای دیگری است؟ پس چرا تنبلی میکنیم؟ در مطلب امروز تلاش کردهام که به پاسخ مناسبی در اهمیت طرح سوال درست و مناسب بپردازم. اکثر بخشهای این مطلب را از کتاب پیروزی در بازی مغز اثر متیو می جمعآوری کردهام.
دنیل کانمن، روانشناس و نویسندهی کتاب تفکر سریع و آهسته، سیستم تفکر ما را به دو بخش سریع و آهسته تقسیمبندی میکند. بدیهی است که سیستم مغزی ما بسیار پیچیدهتر از تنها دو بخش است، اما اینها صرفاً استعارههایی هستند برای درک بهتر مسئله. حال برویم ببینیم تفکر سریع و آهسته یعنی چه؟
تفکر سریع:
تفکر سریع چیزی است که به ما اجازه میدهد روز خود را با آسودگی و کارایی بالا سپری کنیم و بیشتر اوقات و بهخصوص در هنگام رویارویی با موقعیتهای آشنا و مسائل روزمره، بدون تلاش زیاد و با بیشترین کارایی عمل میکند. خب، هیچکس نمیخواهد یا نیاز ندارد که مدام به قدمزدن، اضلاح صورت و یا رانندگی فکر کند. اگر تفکر سریع نبود، ما هرگز نمیتوانستیم هیچکاری را انجام دهیم.
تفکر آهسته:
«تفکر آسته» تفکر سخت، پرزحمت، هشیار و منطقی را انجام میدهد که آن را برای حل چالشهای پیچیدهتر و ناآَشنا به کار میبریم.
تا اینجا فکر میکنم تفکر سریع و آهسته را توانسته باشم شفاف توضیح داده باشم. در اتفاقی که برایم با کنترل تلویزیون افتاد، تفکر سریع از من میخواست که تمام روشهای ممکن را برای حل مشکل به کار گیرم، چرا که نمیخواست به زحمت و دشواریِ از جا بلند شدن و به دنبال باتریهای جدید گشتن بروم.
همین راحتطلبی تفکر سریع، باعث میشود که ما در مواجهه با بسیاری از مسائل دشوار در زندگی، نتوانیم به نتایج مطلوبمان برسیم. پس در رویارویی با مسائل مشکلتر، ما نیاز داریم که از تفکر آهسته بهره جوییم. اما چگونه میتوانیم تفکر آهسته را به کار بگیریم و اشتباهات ناشی از تفکر سریع را اصلاح کنیم؟
"اگر من برای حل مسئلهای که زندگیام به آن وابسته بود فقط یک ساعت وقت داشتم، پنجاه و پنج دقیقهی اول را صرف تصمیمگیری برای انتخاب پرسش مناسب میکردم. زیرا هنگامی که سوال مناسب را بدانم، در کمتر از پنج دقیقه میتوانم مسئله را حل کنم." آلبرت اینشتین
راز اصلاح تفکر سریع در مواجهه با مسائل سخت، راهاندازی تفکر آهسته به شیوهای است که مانند تفکر سریع، رفتار و احساس کند. وقتی تفکر سریع ما به کار میافتد، ما از روی راهحلها جهش میکنیم و به سادهترین و دمدستترین جوابها چنگ میاندازیم.
حالا اگر به جای آن، غریزهمان را هدایت کنیم و مسیرش را تغییر دهیم تا به گونهای رفتار کند که شبیه «بارش فکری» باشد، به جای پاسخ، پرسش تولید میکند و به دنبال آن، پیشرفت بیشتری حاصل میشود.
اسمش را بگذاریم «بارش چارچوبی». ترکیبی از چارچوبدهی و بارش فکری که روشی است برای تغییر رفتار، بدون احساس درد تغییر. اما چارچوب چه استفادهای دارد؟
فرانکزاپا، موسیقیدان و خوانندهی شهیر آمریکایی، به بهترین نحو ممکن راجع به نقل کرده است که:
«چارچوب، مهمترین مسئله در هنر است؛ برای نقاشی به صورت واقعی و عینی و برای دیگر هنرها به صورت مجازی. زیرا بدون این وسیلهی ناچیز، شما نمیتوانید بفهمید در کجا هنر به پایان میرسد و دنیای واقعی شروع میشود و مرز بین هنر و دنیای واقعی کجاست.»
مثالی در مورد خودم میخواهم بزنم. وقتی میخواهم قطعهای ادبی بنویسم (یک نمونهاش را در اینجا میتوانی ببینی) برای خودم آغاز، میانه و پایانی در نظر میگیرم. آغاز را معمولا با توصیف از محیط پیرامون شروع میکنم، میانه را با حرف اصلی شعر ادامه میدهم و پایان را با جملهی اصلی قطعه به پایان میبرم. البته این اصل همیشگی نیست و گاهی تغییراتی هم میدهم، اما نکتهی اصلی اینجاست که من برای قطعه چارچوب تعیین میکنم.
پازل چیدن را به یاد داری؟ وقتی میخواهیم پازل بچینیم، اول گوشهها و لبههایش را مشخص و پیدا میکنیم تا تصویر کلی پازل را بیابیم. چارچوبدهی هم مانند خود هنر، یک هنر است و یک چارچوب خوب، درک و فهم ما را رشد میدهد.
توانایی قاببندی یک مسئله و مشکل هم به ما کمک میکند که از خطاها و تلههای پیدا کردن راهحلها در امان بمانیم. این قاببندی با طرح سوال درست به وجود میآید.
با منصور، رفیق گرمابه و گلستانم راجع به مشکل همین بلاگ صحبت میکردیم. مشکلی که با آن رودررو بودم، این بود که نمیدانستم باید در چه حوزهای بنویسم و فعالیت کنم. نیما شفیعزادهی نازنین و شاهینکلانتری استاد خوبم، پیشنهاد کرده بودند که باید آنقدر بنویسم تا حوزهی تخصصی خود را بیابم و در همان حوزه ادامه دهم. بین روانشناسی، فلسفه، فرهنگ و هنر، نویسندگی و چندین و چند حوزهی دیگر سرگردان بودم.
با منصور که صحبت میکردیم، گفت:« شاید داری دنبال جواب اشتباهی میگردی. بیا سوال پیدا کنیم واست. برای چی میخوای بلاگنویسی کنی؟»
سوال را که پرسید، همان جرقهای در ذهنم زده شد که انسانهای نخستین موقع روشن شدن آتش برای اولین بار دیده بودند. متوجه شدم که من جواب را خیلی وقت است دارم. همان جوابی که در قسمت «دربارهی من» بلاگم نوشتهام.
جواب را داشتم، سوال درست را نداشتم. سوال را پیدا کردیم:
«چه چیزهایی را باید در 18 سالگی میدانستم؟ چه چیزهایی برای زندگی فردا و آینده نیاز است که بدانیم؟»
با داشتن این سوال، غبارهای مسیر زدوده شد. دانستم که باید در چه راستایی دانشاندوزی کنم و بنویسم. تمام اینها ختم به نوشتن همین مطلب شد. اولین مطلبی که در راستای پرسیدن سوال درست از خودم نوشته شد.
لسان غیب میفرماید:
«سالها دل طلب جام جم از ما میکرد | وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد»
ما از تفکر آهسته، از آنجا که کند و طاقتفرسا است، گریزانیم. به آسانترین و سریعترین جوابها چنگ میاندازیم و وقتی به جواب نمیرسیم، کم میآوریم و مسئله را فراموش میکنیم. در حالی که تنها کافی است به دنبال سوال درست بگردیم. سوال درست پرسیدن، راه حل نیست. بلکه محرکی است که سبب می شود بیدرنگ جرقهی راهحلی زده شود که تا قبل از این به فکرمان نرسیده بود و با شرایط مسئله و چالش پیش رویمان همسو است.
اینکه در هنگام رویارویی با مسئلهای پیچیده به راه حل سریع جهش میکنیم کاملا طبیعی و غریزی است. اما هیچوقت نمیتوان از این راه به راهحلی جامع و راهگشا رسید. اما به جای آن میتوان از «بارش چارچوبی» استفاده کرد که به معنای پرسیدن سوالاتی است که چارچوب مسئله را برای ما شفاف میکند. وقتی به جای جواب دادن، بر روی طرح سوال درست تمرکز میکنیم، تفکر خلاقانهتر و عمیقتر خود را روشن میکنیم و میتوانیم به نتایج مناسبی برسیم. درست مثل صحبت من و منصور که به راهحلی راهگشا برای بلاگ من رسید.
بهگمانم بعد از مطالعهی این پست، خواندن مطلب زیر هم برای شما مفید باشد: