ویرگول
ورودثبت نام
پویا عابدپور
پویا عابدپوردر حال مخلوط کردن تجربه‌ زیسته با کمی شیطنت و کلی یادگیری؛ می‌نویسم تا ایده‌ها از ذهنم فرار نکنن.
پویا عابدپور
پویا عابدپور
خواندن ۴ دقیقه·۱۳ روز پیش

۱۰ حقیقت روان‌شناسی طراحی که محصولت را ناخودآگاه بهتر می‌کنند

طراحی تجربه کاربری همیشه کمتر از آن‌چیزی که به‌نظر می‌رسد دربارهٔ رنگ‌ها، فونت‌ها یا چیدمان است و بیشتر دربارهٔ آدم‌هاست؛ آدم‌هایی که سرِ لحظه پنج اپ را با هم باز می‌کنند، نوشته‌ها را فقط نگاه می‌اندازند، سه ثانیه بعد از خواندن یک جمله فراموشش می‌کنند، و با تمام جدیت روی لوگوی صفحه می‌زنند تا ببینند «چه می‌شود».

روان‌شناسی طراحی تلاش می‌کند همین رفتارهای آشوب‌گونه را معنا کند. اینکه چرا کاربر دکمهٔ «از اینجا شروع کن» را نادیده می‌گیرد اما با اشتیاق تمام گوشه‌گوشهٔ اپ را می‌کاود؛ چرا حوصلهٔ خواندن ندارد اما برای امتحان‌کردن تک‌تک آیکون‌ها انرژی بی‌پایان است. و همین فهم، مرز بین یک تجربهٔ روان و یک تجربهٔ گیج‌کننده را مشخص می‌کند.

در ادامه، یک روایت سرراست از ۱۰ اصل مهم روان‌شناسی طراحی می‌آید؛ اصولی که اگر درست فهمیده شوند، محصول شما را «بدون تلاش» جلوه می‌دهند و به کاربر، حس کنترل و اعتماد می‌دهند.

طراحی با Hick’s Law شروع می‌شود؛ همان قانونی که می‌گوید هرچه انتخاب‌ها بیشتر شوند، تصمیم‌گیری کندتر می‌شود. وقتی از کاربر می‌خواهید بین ده گزینه یکی را انتخاب کند، در واقع به او می‌گویید «بیخیال شو، بعداً برگرد». نمونهٔ کلاسیک؟ گوگل. یک نوار جست‌وجو و یک فراخوان. همین.

از طرف دیگر، Mere Exposure Effect یادآور می‌شود که آشناها همیشه برنده‌اند. هیچ‌کس به دنیا نیامده که بداند «سه خط افقی یعنی منوی اصلی»، اما همه می‌دانند. این آشنایی، امنیت می‌آورد. اینستاگرام سال‌هاست روی همین الگوهای تکرارشونده سوار است: همان جای همیشگی برای لایک، همان ژست دوبار ضربه زدن، همان چیدمان آشنا.

بعد می‌رسیم به Fitts’s Law؛ همان حقیقت ساده‌ که هرچه هدف کوچک‌تر یا دورتر باشد، احتمال خطا بیشتر است. برای همین است که Zoom دکمهٔ قرمز «End» را بزرگ و واضح گذاشته و برای خروج هم از شما یک تأیید اضافه می‌گیرد. طراحی گاهی یعنی کمک‌کردن به انگشت کاربر که اشتباه نکند.

یک اصل جذاب‌تر، Aesthetic-Usability Effect است؛ وقتی ظاهر زیبا باعث می‌شود کاربر احساس کند همه‌چیز آسان‌تر است، حتی اگر نباشد. تِسلا دقیقاً از همین اثر استفاده می‌کند. صفحه‌نمایش‌های تمیز، تایپوگرافی بی‌نقص، حرکت‌های ظریف. محصول به‌محض لمس‌کردن «پیشرفته» به‌نظر می‌رسد، و همین کافی است.

Serial Position Effect یک هشدار جدی دارد: وسط چیدنِ اطلاعات یعنی دفن کردنِ آن‌ها. Spotify می‌داند مهم‌ترین محتوا باید یا اول دیده شود یا آخر. برای همین اولین ردیف پلی‌لیست، اولین آهنگ‌ها یا آخرین اپیزود پادکست، همیشه همان چیزهایی هستند که باید برجسته شوند.

در Jakob’s Law واقعیت جالب‌تری نهفته است: کاربران از شما انتظار ندارند محصولی خلاقانه بسازید؛ انتظار دارند محصول شما مثل آنچه قبلاً دیده‌اند کار کند. Dropbox با تقلید از الگوهای شناخته‌شده – سایدبار، نمای لیست/گرید، جست‌وجوی بالا – دقیقا همین خواسته را پاسخ می‌دهد.

Von Restorff Effect می‌گوید: هر چیز متفاوتی بیشتر دیده می‌شود. برای همین CTA نباید هم‌رنگ لینک‌ها باشد. Duolingo با دکمه‌های سبز روشن، دقیقاً همان مسیر بعدی را به کاربر نشان می‌دهد.

وقتی صحبت از Cognitive Load می‌شود، پای ظرفیت ذهن انسان وسط است. ذهن کاربر محدود است؛ اگر صفحه پر از فرم، متن، گزینه و مسیر باشد، مغز قفل می‌کند. PayPal با بخش‌بندی ساده، فرم‌های کوتاه و بازخورد لحظه‌ای، همین بار ذهنی را کم می‌کند.

Peak-End Rule می‌گوید کاربران مسیر را دقیق یادشان نمی‌ماند؛ فقط بهترین لحظه، بدترین لحظه و پایان. Airbnb این را خوب فهمیده: اوج احساسی همان‌جاست که کاربر یک خانهٔ رؤیایی پیدا می‌کند، و پایان مسیر، یک صفحهٔ شفاف و آرام‌بخش برای تأیید رزرو است.

و در نهایت، Social Proof است: انسان‌ها به انسان‌ها نگاه می‌کنند. Yelp با ستاره‌ها، نظرها و عکس‌ها کاربر را به همان انتخابی می‌رساند که بقیه رسیده‌اند. این رفتار شاید بدوی باشد، اما کار می‌کند.

وقتی همهٔ این اصول کنار هم قرار می‌گیرند، طراحی روان‌شناسی‌محور معنا پیدا می‌کند. هدف فریب‌دادن کاربر نیست؛ هدف این است که محصول، همسو با ذات انسان کار کند، نه در برابرش. اگر این اتفاق بیفتد، رابط شما بدیهی‌تر به‌نظر می‌رسد، اعتماد کاربر بیشتر می‌شود، تبدیل‌ها بالا می‌روند و تجربه‌ای می‌سازید که «آسان» حس می‌شود—even اگر پشت‌صحنه‌اش شبیه جادو باشد.

در نهایت، جالب است که وقتی این اصول را یاد می‌گیرید، همه‌جا آن‌ها را می‌بینید؛ در اپ‌های محبوبتان، در وب‌سایت‌هایی که همیشه خوب کار می‌کنند، و حتی در طراحی‌های قدیمی خودتان که حالا کمی ناامیدتان می‌کنند.

کدام اصل روان‌شناسی طراحی بیشترین تأثیر را روی تجربهٔ واقعی شما داشته—چه در نقش کاربر، چه در نقش طراح؟
بر اساس
"10 design psychology principles every UI/UX designer should know"
نویسنده: Ryan Almeida
با کمک چت جی پی تی جهت ترجمه و ویراسداری

طراحی محصولui uxتفکر طراحی
۲
۰
پویا عابدپور
پویا عابدپور
در حال مخلوط کردن تجربه‌ زیسته با کمی شیطنت و کلی یادگیری؛ می‌نویسم تا ایده‌ها از ذهنم فرار نکنن.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید