پویا عرب
پویا عرب
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

در ماشین آقای موسوی!

یک مزیت مهم هیچ هایک کردن(همین سر راهی سواری شدن) نسبت به با ماشین شخصی سفر کردن، اینه که شما هر سری با آدم ها جدیدی آشنا می شید و زمان طولانی در راه رو می تونید به کشف دنیای آدم های جدید بپردازید.

آقا و خانم موسوی زوج مسن گیلانی به یاد جوونی هاشون به جاده زده بودند و ما را به چابهار که در حدود 150 کیلومتری زر آباد بود، رساندند.

آقای موسوی ریش پروفسوری سفید و بلندی داشت،از آن جا که موهای سرش تا حد زیادی ریخته بود تمام تمرکزش را بر روی ریش هایش گذاشته بود و مدام آن ها را شانه می کرد!

آقای موسوی یک فلش آهنگ داشت که داخلش پر بود از آهنگ های هایده،مهستی،دلکش و سیمابینا اما اصلا خبری از خواننده های بیچاره ی مرد نبود!

صدای ضبط را هم آن قدر بلند می کرد که بلندگو به خرخر می افتاد.

صدا را کم می کرد و می گفت: «ببخشید اگه اون عقب صدا اذیتتون می کنه،من خیلی صدای این بانوان عزیز و نازنین رو دوست دارم، صدا فقط صدای این فرشته ها! خدا این آخوند ها رو لعنت کنه که این صدا ها رو از ما گرفتند!»

و بعد هم دوباره صدای ضبط را زیاد می کرد و سیگاری روشن می کرد و دوباره می رفت در حال و هوای خودش و با آهنگ ها عشق می کرد...

در راه ایستادیم و خانم موسوی هندوانه ی شیرینی برای ما،که انگار جای خالی بچه هایش را برایش پر کرده بودیم ،قاچ می کرد و در این حین آقای موسوی دوباره صدای سیمابینا را بلند کرده بود و به خانم موسوی می گفت:" بذار این درخت ها صدای این نازنین را بشنوند تا یک کم رشد کنند!"

عاشق این طبع شاعرانه ی آقای موسوی شده بودم!



خاطرهسفرنامهبلوچستانحال خوبتو با من تقسیم کن
پویا عرب، دانشجوی اقتصاد.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید