سیلیکنولی محدودهایست در سنفرانسیسکو، کالیفرنیا، ایالات متّحده که ساختمانهای مرکزی اَبَرشرکتهایی همچون گوگل، اپل، فیسبوک، اوراکل، سیسکو، انویدیا، EA، اینتل و... قرار گرفتهاست. این منطقه، تأثیری کلیدی در اقتصاد جهانی میگذارد و ثروت بسیار کلانی از اینجا گذر میکند. با این حال اگر با تانک و مسلسل به سیلیکنولی یورش ببرید و آنجا به تصرّف خود درآرید، چیز زیادی جز مُشتی دفتر اداری گیرتان نخواهد آمد. نه طلا و نقرهای آنجاست، نه الماس و یاقوتی پیدا میکنید و نه اگر زمینش را حفر کنید به نفت یا ذغال سنگ میرسید. پس این ثروتهای کلان و نجومی، دقیقاً کجا هستند؟ سرمایهای که همه از آن صحبت میکنند، کدام قسمت از این درّه پنهان شده است؟
بریدهای از کتاب «فیزیک آینده» اثر میچیو کاکو (ترجمه از انتشارات مازیار) به این پرسش پاسخ میدهد.
تاکنون تنها پرسیده ایم که چگونه تکنولوژی تغییری در شیوه ی عملکرد سرمایه داری ایجاد می کند. ولی با تمام این هرج و مرج های ناشی از پیشرفت در تکنولوژی پیشرفته، چه تاثیری بر سرشت خود سرمایهداری گذاشته میشود؟ تمام هرج و مرجی را که این انقلاب برپا میکند، می توان در یک مفهوم خلاصه کرد: گذار از سرمایه داری کالایی به سرمایه داری خردورز.
ثروت در روزگار آدام اسمیت با کالاها اندازه گرفته می شد. بهای کالاها افت و خیز دارد، ولی در میانگین، برای ۱۵۰ سال گذشته بهای کالاها به طور به رو به کاهش بوده است. امروز شما صبحانه ای می خورید که ۱۰۰ سال پیش پادشاه انگلستان خوابش را هم نمیدید. انواع و اقسام خوراک های لذیذ از گوشه کنار دنیا به طور متداول در سوپرمارکت ها به فروش می رسند. افت بهای کالاها ناشی از عوامل گوناگونی است، مانند تولید انبوه بهتر، کانتیریشدن، کشتیرانی، ارتباطات، و رقابت.
(مثلا، دانشآموزان دبیرستانی امروزین به دشواری می توانند درک کند که چرا کلمبوس جان و مالش را به خطر انداخت تا راه تجاری کوتاهتری برای ادویه از خاورزمین پیدا کند. آنان می پرسند، چرا او یک راست سراغ سوپرمارکت نرفت و نگفت که مرزنگوش می خواهد؟ ولی در روزگار کلمبوس، ادویه و گیاهان بسیار گران قیمت بودند. آنان به این دلیل ارزش زیادی داشتند که می توانستند مزهی غذای در حال گندیدن را بپوشانند، چون در آن روزگار خبری از یخچال نبود. در آن دوران، حتا پادشاهان و امپراتورها مجبور به خوردن خوراک فاسد بودند. چیزی به نام کامیون ها، کانتینرها، یا کشتی های یخچال دار برای حمل ادویه بر روی اقیانوس ها وجود نداشت.) به همین دلیل است که این کالاها چنان ارزشی داشتند که کلمبوس جانش را بر سر آنها گذاشت، هرچند امروزه آنها را به بهای اندکی می فروشند.
چیزی که جایگزین سرمایهداری کالایی می شود سرمایهداری خردورز است. سرمایهی خردورز درست شامل همان چیزی است که روبات ها و هوش مصنوعی هنوز قادر به عرضهی آن نیستند، بازشناخت الگو و عقل سلیم.
به گفتهی لستر ثارو اقتصاددان MIT «امروز دانش و مهارت به تنهایی به را سر چشمهی مزیت رقابتی مطرحاند... سیلیکنولی و بزرگراه ۱۲۸ فقط به این دلیل هستند که در آن جا قدرت فکری هست. غیر از این دلیلی برای رفتن به آنجا نیست.»
چرا این گذار تاریخی دارد تاریخی دارد بنیان سرمایه داری را می لرزاند؟ بسیار ساده، مغز آدمی را نمیشود تولید انبوه کرد. در حالی که میتوان سخت افزار را تولید و تن تن به فروش رساند، مغز آدم را نمیتوان، یعنی عقل سلیم متاع آینده خواهد بود. بر خلاف کالاها، برای ساخت سرمایهی خردورز مجبورید به بزرگ کردن، آموزش و پرورش آدمیزاد بپردازید، که برای هر فرد دهها سالی زمان میبرد.
به قول ثارو «با خط خوردن هر چیز دیگری از معادلهی رقابت، دانش به تنها سرچشمه ی تداوم پذیر دوربرد مزیت رقابتی تبدیل شده است.»
مثلا، نرم افزار به طور فزاینده با اهمیتتر از سخت افزار خواهد شد. با ادامه یافتن کاهش قیمت، تراشههای کامپیوتری، کامیونی به فروش خواهند رسید.، ولی نرم افزار را باید به شیوهی سنتی تولید کرد، توسط آدمی که با کاغذ و مداد، نشسته در پشت میزی در سکوت مشغول کار است. مثلا فایل های ذخیره شده در لپتاپ شما، که شاید دربرگیرنده ی نقشه ها، دست نوشته ها، و داده های مهمی باشد، چه بسا صدها هزار دلار ارزش داشته باشند ولی خود لپتاپ فقط چند صد دلار ارزش دارد. البته، نرمافزار را میشود به سادگی کپی کرد و به تولید انبوه رساند، ولی ساخت نرم افزار تازه را نمیشود. این کار نیازمند اندیشهی انسانی است.
بنا به گفته ی همیش مک را اقتصاددان بریتانیایی «در ۱۹۹۱ بریتانیا نخستین کشوری شد که درآمد بیشتری از صادرات نامرئی (خدمات) کسب کرد تا از صادرات مرئی.»
در حالی که سهم تولید در اقتصاد آمریکا در دهه های گذشته به شدت کاهش پیدا کرده است، بخش دربرگیرندهی سرمایه داری خردورز (فیلمهای هالیوود، صنعت موسیقی، بازیهای کامپیوتری، کامپیوترها، مخابرات، و غیره) رونق یافته است. جابهجایی از سرمایه داری کالایی به سرمایه داری خردورز، که از اواخر سدهی پیش آغاز شد فرآیندی آهسته است، ولی در هر دهه دارد شتاب می گیرد. ثارو می نویسد «پس از تصحیح تورم عمومی، قیمت منابع طبیعی از میانه ی دهه ی ۱۹۷۰ تا میانه ی دهه ی ۱۹۹۰، تقریبا ۶۰ درصد کاهش یافته است.»
برخی ملت ها این را درک کرده اند. آموزهی ژاپن در دوران پس از جنگ را در نظر بگیرید. ژاپن دارای منابع طبیعی زیادی نیست، ولی اقتصادش در بالاترین رده های جهانی است. ثروت امروز ژاپن مدرکی است برای سخت کوشی و اتحاد مردمش، تا ثروت زیر پایشان.
بدبختانه، ملتهای زیادی، با تکیهی زیاد بر کالاهایشان، هنوز این واقعیت بنیادین را نمیفهمند و شهروندان خود را برای آینده آماده نمینمایند. این به معنای آن است که کشورهایی که منابع طبیعی سرشاری دارند و به این اصل پی نمیبرند، چه بسا در آینده در نداری غرق شوند.
چندین دهه است که کشور ما، ایران، در صدر آمار فرار مغزها قرار گرفته است. سالانه افراد بسیاری از جمله تحصیلکردگان مقاطع عالی، مدال آورندگان المپیادها، نخبگان، مخترعان، کارآفرینان، استارتآپرها، نویسندگان و... وطن خود را ترک نموده و در اکثر موارد، هرگز نیز باز نمیگردند. آمارهای وحشتناک و ارجاعهای وحشتناکتری را در این مدخل از ویکیپدیا خواهید یافت. چیزی که در این میان واضح است این است که ایران هنوز فاصلهی بسیار زیادی با سرمایهداری خردورز دارد. باید چکار کرد؟