مطب پیش رو ترجمهای از یادداشتی در بلاگ «;login:»، تحت عنوان The Web3 Fraud به قلم نیکلاس ویور (Nicholas Weaver) است. تمامی پرانتزها (بجز آنهایی که bold شدهاند) و براکتها و همچنین بخش یادداشتهای مترجم در هنگام ترجمه اضافه شدهاند و در متن اصلی موجود نیستند.
ترجمه و بازنشر این یادداشت به معنای تأیید یا رد محتوای آن نیست و فقط با هدف اطلاعرسانی افراد فنی و علاقهمندان انجام شده است (و نقد از جانب ایشان نیز بسیار مطلوب میباشد). همچنین امید است که تبدیل به بهانهای در دست دولتمردان و قانونگذاران جهت محدودسازی معاملات ارزهای دیجیتال و یا توقف تحقیق و توسعه در این حوزه نشود (آگاهیرسانی قابل قبول است؛ اما قضاوت و تصمیمگیری نهایی باید به عهدهی مردم باشد. ایجاد محدودیت در معاملات ارزهای دیجیتال فقط مشوق معاملات زیرزمینی و خارج از دایرهی قانون، و همچنین نابودسازی بسیاری از پتانسیلهای مثبت احتمالی خواهد بود).
تا کنون عملاً تمامی خوانندگان ;login: شنیدهاند که جوری از عبارتهای «وب۳» و «dappها» [۱] سخن به میان آورده میشود که انگار نوعی انقلاب بزرگ هستند. [درواقع] نیستند. شالودههای فنی آنها به قدری افتضاحاند که واضح است این عبارات تنها برای گزافهپردازی (hype) در مورد رمزارزهای پشتشان وجود دارند. کاربردپذیری واقعی این سیستمهای «غیرمتمرکز»، از پیش در سیستمهای توزیعشدهی مدرن و به شکلهایی چندین مرتبهی بزرگی بهینهتر و تواناتر در دسترس است [۲].
اما نخست چند واژهی فنی. یک سیستم توزیعشده، متشکل از چندین موجودیت شناساییشده و قابل نامبردن است. DNS [۳] یک مثال از چنین سیستم توزیعشدهای است؛ چرا که یک سلسلهمراتب از مسئولیتها و روابط کاری برای ساخت یک پایگاه دادههای تخصصی با یک PKI رمزنگاریمحور متناظر وجود دارد [۴]. به شکلی مشابه، وب یک سیستم توزیعشده است، جایی که محاسبات نه تنها میان سرورهای گوناگون پخش شده است، بلکه وظیفهی انجام رایانش نیز در یک صفحهی وب میان مرورگر و سرور به اشتراک گذاشته شده است.
یک سیستم غیرمتمرکز، از سوی دیگر، خود را از انگاشت موجودیتهای شناساییشده رها میکند. بجای آن همه می توانند در آن شرکت کرده و فرض میشود که شرکتکنندگان در خصومت متقابل (mutual antagonism) به سر میبرند و یا حداقل منافع خودشان را بیشینه میکنند. از آنجایی که سیستمهای غیرمتمرکز به نوعی رأیگیری وابسته هستند، خطر یک مهاجم که صندوق رأی را پُر کند همیشه خط مقدم است. چرا که به هر حال، یک مهاجم به سادگی میتواند دستهای عروسک خیمهشببازی، موسوم به sibyl، ایجاد کرده و هر تعداد رأی که میخواهد جمع کند.
در یک سیستم توزیعشده، به راحتی میتوان با sibylها برخورد کرد؛ چرا که موجودیتهای مسئول در سیستم وجود داشته که همچون دربان عمل میکنند. این دربانان همچنین جهت پیشگیری از فعالیت «نامطلوب» استخدام میشوند. این به ویژه در خصوص دربانان اقتصادی صحیح است که پردازش پرداختْ انجام داده و تعهداتی قانونی برای مسدودسازی طیفهای وسیع فعالیتهای مجرمانه را دارند.
سیستمهای غیرمتمرکز ادعای ازمیانبرداشتن حضور دربانان را دارند. اما مشکلی وجود دارد؛ چرا که بدون چنین دربانانی، هیچ راهحلی کارا برای مسئلهی sibylها وجود ندارد. بجای آنْ ترفندهایی ناجور وجود دارد، همچون یک سیستم «proof of work» که از sibylها فقط از طریق نیاز به هدر دادن منابع ممانعت میشود، یا «proof of stake» که طراحی آن به معنای واقعی کلمه برابر «هرکه بامش بیشتر، برفش بیشتر» [۵] است. [۶]
با این پیشزمینه، بیایید نگاهی به فنآوریهای واقعی اصلی در وب فعلی و دورنمای «وب۳» داشته باشیم. در حال حاضر برای من ۲۰ دلار در ماه هزینه دارد تا در این سیستم رایانشی توزیعشده مشارکت داشته باشم.
در نسخهی فعلی وب، ما با DNS lookup [۷] شروع میکنیم که نامی انسانی (نام دامنه) را به وسیلهی یک سیستم توزیعشده، به هویت یک سرور (IP) وصل میکند. به عنوان یک متصدی سایت، من با یک ثبتکننده قرارداد میبندم تا نام دامنهی [سایت] من را فراهم سازد. این نخستین از دو دربانی است که من با آنها مواجه میشوم که در مرتبهی سالی ۱۰ دلار هزینه دارد. سپس همچنین نیاز دارم که عملیات DNS authority server خود را یا اجرا کنم و یا به قرارداد درآورم که اگر نخواهم خودم این کار را انجام دهم، ثبتکنندهها معمولاً آن را ارائه میدهند.
حال من سرور و روش ذخیرهسازی خود را نزد دربان دیگری راه میاندازم: ارائهدهندهی هاست من. یک روش هاستینگ خوب (اگر بسیار گران)، EC2ی آمازون وبسرویس (AWS) است. من با سایتی کوچک شروع کرده، و لذا احتمالاً یک ریزطرح [۸] کارم را راه می اندازد، که شامل ۱ هستهی CPU و یک گیگابایت حافظه در ازای حدود ۸ دلار در ماه است، با ۰/۰۸ دلار به ازای هر گیگابایت در ماه برای فضای ذخیرهسازی ماندگار و ۰/۰۹ دلار به ازای هر گیگابایت برای بازدیدکنندگان وبسایت من.
در نهایت، من سایتم را میسازم. سایت من حقیقتاً یک رایانش توزیعشده است که میان سرور من و مرورگرهای وب کاربران من تقسیم شده است. مرورگر بازدیدکننده در حال اجرای جاوااسکریپت بوده که پردازشهای سمت کاربر و نمایش گرافیکی را انجام میدهد، درحالی که سمت من شامل یک سرور HTTP، منطق سفارشیسازیشدهی من و احتمالاً پایگاهدادهای برای ذخیرهسازی دادهی کاربران به شکلی کارآمد است. این طراحی، اعتماد را قسمت میکند: مرورگر کاربر فقط برای دادههای همان کاربر مورد اعتماد است، درحالی که منطق سرور برای دسترسی به دادههای تمام کاربران مورد اعتماد قرار گرفته است. فضای ذخیرهسازی ماندگار در اصل روی سرور قرار دارد، اما میتوانم دادهها برای دسترسی سریعتر را روی کلاینت کَش کنم. تمام آنچه گفته شد احتمالاً ۲۰ دلار در ماه برای من هزینه داشته باشد.
حال آنچه قرار است «نسخهی سوم وب» باشد چه به این دورنما اضافه میکند؟ وب۳ی رمزارز، [خودش] با تمام زیرساخت موجود ما آغاز میشود. بنابراین من همچنان به یک نام DNS نیاز دارم، همچنان به یک سرور نیاز دارم، همچنان به یک فضای ذخیرهسازی نیاز دارم، و همچنان یک رایانش توزیعشده دارم که میان مرورگر و سرور رخ میدهد. لذا من تا اینجا هیچ یک از دربانان را از سیستم توزیعشدهی مرسوم حذف نکردم، که نشان میدهد ادعای تمرکززدایی بیدربان نادرست است.
وب۳ فقط در مورد افزودن یک لایهی پیچیدگی اضافه در قالب توجیه رمزارزهای پشتش است. یک کیف پول رمزارز به مرورگر وب افزوده میشود و بخشی از رایانش و ذخیرهسازی نیز از سرور من به یک زیرساخت غیرمتمرکز رمزارز جابهجا میشود. زمانی که کاربری میخواهد از سرویس من استفاده کند، مقداری رمزارز پرداخت خواهد کرد که رایانش سمت رمزارز را انجام دهد، و هرآنچه باقی میماند به عنوان کارمزدی برای سرویس من به من منتقل میشود. بنابراین آیا زیرساخت جدید چیزی مفید ارائه میدهد؟ بگذارید در درجهی نخست روی اتریوم تمرکز کنیم؛ اما همین مشکلات، فارغ از رمزارز مورد استفاده در پیشزمینه ظاهر میشوند.
برای شروع، اتریوم مفهوم جفتسازی یک برنامهی کوچک به انتقال اتریوم را در خود دارد [۹]. این برنامهها به زبانی [برنامهنویسی] بنام Solidity نوشته شده و سپس به یک بازنمود واسط ماشینپشتهای-محور، کامپایل میشوند. البته این که اجازه داد کدی دِیمی، احتمالاً تا ابد اجرا شود، ایدهی خوبی نیست. بنابراین بجای آن هر برنامه فقط به ازای شمار محدودی از دستورالعملها اجرا میشود، تا زمانی که یا کامل و یا متوقف شود.
واحد اندازهگیری میزان رایانش، «گَس» (gas) نامیده میشود [۱۰]، به شکلی که دستورالعملها و عملیاتهای گوناگون، مقادیر متفاوتی از گس را برای پردازش نیاز دارند. مجموع هزینههای یک تراکنش، برابر میزان گس مصرفی در قیمت گس است.
هر بلوک دلخواه از بلاکچین اتریوم، یک مقدار بیشینهی [گس] اجرا را نشان میدهد، درحال حاضر ۳۰ میلیون گس. و سیستم هر ۱۵ ثانیه یک بار بلوک جدیدی ایجاد میکند، که به این معناست که مجموع توان رایانشی شبکهی اتریوم، ۲ میلیون گس/ثانیه است؛ چرا که این مقدار محاسباتی است که در لجر اتریوم ثبت میشود.
تخمین هزینهی محاسبات دلخواه (بر واحد «گس») پیچیده است؛ اما بگذارید فرض کنیم که ما فقط به سادهترین عملیات علاقهمندیم: جمع عدد صحیح ۲۵۶ بیتی. هر جمع ۳ گس هزینه دارد. بنابراین در سطح جهانی، این سیستم به ۶۰۰,۰۰۰ جمع در ثانیه میرسد.
این [مقدار] را با یک رزبریپای مقایسه کنید، یک کامپیوتر ۴۵دلاری تکبورد که چهار پردازندهی ۱.۵ گیگاهرتزی دارد. هر هسته دارای دو ALU (واحد محاسبه و منطق) بوده و چهار دستورالعمل برای انجام یک جمع ۲۵۶ بیتی نیاز دارد، چرا که واحد پایه برای رزبریپای (و اکثر دیگر کامپیوترهای مدرن) ۶۴ بیت است. بنابراین هر هسته عملکرد حداکثری ۷۵۰,۰۰۰,۰۰۰ جمع در ثانیه را داشته و جمعاً حداکثر ۳,۰۰۰,۰۰۰,۰۰۰ جمع بر ثانیه. رُک گفته شود، «کامپیوتر جهانی» اتریوم تقریباً ۱/۵,۰۰۰ (یک پنجهزارم، برابر با ۰/۲٪) توان محاسباتی یک رزبریپای ۴ را دارد!
این ممکن بود قابل قبول باشد، اگر انجام محاسبات به طرز وحشتناکی گران نیز نبود. کارمزدهای فعلی تراکنش برای ۳۰ میلیون گس، بیش از ۱ اتر است. با قیمت فعلیِ حدودِ ۴۰۰۰ دلار به ازای هر اتر، به این معناست که یک ثانیه از رایانش اتریوم، ۲۵۰ دلار هزینه دارد. بنابراین صرفاً یک ثانیه از ماشین مجازی اتریوم، ۲۵ برابر بیشتر از طرح EC2ی بسیار پرقابلیتترِ من دارد. و یا میتواند برای من چندین رزبریپای بخرد.
در مورد فضای ذخیرهسازی چطور؟ تمامی بلاکچین اتریوم فقط ۱ ترابایت داده است و هر ثانیه نیز تنها چندصد کیلوبایت به آن افزوده میشود. ذخیرهی [فایلهایی جمعاً به اندازهی کل] بلاکچین اتریوم با استفاده از یک سرویس تجاری قدرتمند همچون آمازون E3 فقط ۲۰ دلار در ماه هزینه دارد.
حتی بهینهترین استراتژی ذخیرهسازی در اتریوم نیازمند ۶۰۰ گس بر بایت است. با این وجود تمام توان محاسباتی شبکه فقط ۲ میلیون گس/ثانیه است، بنابراین ذخیرهی ۱ مگابایت نیازمند ۳۰۰ ثانیه است. بنابراین نه تنها بلاکچین اتریوم فقط میتواند ۳ کیلوبایت داده در هر ثانیه ذخیره کند، بلکه ذخیرهسازی همان ۳ کیلوبایت داده نیز ۲۵۰ دلار هزینه دارد! در نتیجه، نوشتن یک پیام ۳ کیلوبایتی بر روی بلاکچین اتریوم همانقدر هزینه دارد که ذخیرهی کل یک ترابایت بلاکچین اتریوم روی آمازون برای یک سال. یا همانقدر هزینه دارد که خرید یک M.2 SSD یک ترابایتی.
میدانم که برخی از طرفداران رمزارزها شاکی خواهند شد که بلاکچین مورد علاقهشان از اتریوم ارزانتر است. و واقعیت دارد، رمزارزهای کماستفاده ممکن است در قیاس با اتریوم، زمانی که در دورنمای «وب۳» استفاده میشوند، یک یا دو مرتبهی بزرگی کمتر گران باشند. که همچنان به این معناست که ۶ مرتبهی بزرگی بدتر از روشهای مرسوم توزیعشده هستند.
پس چرا این همه گزافهپردازی وجود دارد؟ چون فضای رمزارز، در دل خود، فقط یک طرح پانزی [۱۱] بزرگ است که تنها راه پول در آوردن شرکتکنندگان اولیهاش این است که سادهلوحان بعدی وارد فضا شوند. تنها «کاربردپذیری» برای یک رمزارز (جدا از تراکنشهای مجرمانه و کلاهبرداریهای مالی) چیزیست که یکی دیگر برایش پول میدهد و هرچیزی که تظاهر کند یک کاربردپذیری احتمالی در جهان واقعی دارد، وجودش تنها برای یافتن سادهلوحهای جدید است.
گذشته از اینها، یک برنامهنویس که سادهترین تست یک نمونهی اولیه وب۳ را انجام میدهد، قرار است به رمزارز نیاز پیدا کند، رمزارز خرج کند، و همچنین هر اپلیکیشنی نیز تمامی کاربران را ملزم به پرداخت رمزارز خواهد کرد. حتی اگر خیلی زود به دلیل مشکلات فنی گریزناپذیر ترک شود، «وب۳» همچنان به هدف خود مبنی بر جمع کردن سادهلوحان بیشتر و استخراج پولشان رسیده است.
بنابراین در نهایت وب۳ یک حقهبازی است، یک کاخ فنآورانه که کاملاً بیفایده است، همانطور که هرکس که تلاش بر پیادهسازی آن در یک مورد کاربرد واقعی کند نیز به سرعت کشف خواهد کرد. با این حال البته یک گونهی بسیار شگفتانگیز از شکار خرخونها [۱۲] است.
۱. مخفف decentralized application یا اپلیکیشنهای غیرمتمرکز - ایدهای که در کنار مفهوم وب۳ شکل گرفته است. اپلیکیشنی که میتواند روی یک سیستم غیرمتمرکز (مثلاً شبکهی اتریوم) اجرا شود و لذا اجرای آن تحت کنترل یک مرجع نیست.
۲. برای درک تفاوت لغوی «توزیعشده» و «غیرمتمرکز»، به تصویر زیر (از Ethereum Stack Exchange) که چگونگی اعمال کنترل در شبکههای مختلف را نشان میدهد توجه کنید:
در یک شبکهی متمرکز، تمامی گرهها به یک گره مرکزی وصل شدهاند و هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند. در یک شبکهی توزیعشده، ساختاری سلسلهمراتبی وجود دارد و کنترل بین سطوح مختلفی توزیع گشته است (البته برخلاف آن چه در تصویر نشان داده میشود، لزوماً ساختار هرمی ندارد و ممکن است یک گره توسط چندین گره مافوق خود به صورت همزمان کنترل شود، در حالی که هیچ یک از گرههای مافوق، کنترلی روی یک دیگر ندارند). در یک شبکهی توزیعشده، کنترل به طور کامل حذف شده و گرهها میتوانند ارتباط متناظر با یکدیگر برقرار سازند.
۳. سرواژه از Domain Name System - حاضران موجود در شبکهی کامپیوتری، با شناسهی IP خود شناخته میشوند. برای دسترسی به وبسایتهای اینترنتی (که اساساً چیزی نیستند جز نرمافزاری بر روی کامپیوترهایی متصل به اینترنت، موسوم به «سرور») نیز اصولاً باید از شناسهی IP استفاده شود که بخاطر سپردن آن برای انسان دشوار است. در عوض از نام دامنه استفاده میشود و سرورهای DNS همچون دفترچهتلفنهایی بوده که نام دامنهی سایتها را در کنار IP آنها نگهداری میکنند.
۴. سرواژه از public key infrastructure - گواهیهای دیجیتالی توسط این زیرساخت تأمین میشوند.
۵. برابر «he who has the gold makes the rules» یا «آن که طلا دارد قوانین را تعیین میکند»
۶. روش «اثبات کار» یا «proof of work» الگوریتمی مورد استفادهی بیتکوین و شماری دیگر از شبکههای مبتنی بر بلاکچین است که در آن جهت ثبت دادههای جدید بر روی بلاکچین، نیاز به تخصیص منابع سختافزاری و انجام پردازشهای سنگین و زمانبر وجود دارد. همچنین جعل دادههای موجود بر روی بلاکچین نیز نیازمند صرف منابع بسیار چشمگیری بوده که انجام آن در عمل ناممکن است. اشکال این روش، مصرف بیرویهی انرژی است.
برای رفع آنْ چندی دیگر از شبکهها – همچون کاردانو، پولکادات، سولانا و... – از روش ابداعی دیگری موسوم به «اثبات سهام» یا «proof of stake» استفاده میکنند که در آن ثبت دادههای جدید منوط بر در اختیار داشتن مقداری ارز بوده و جعل دادههای موجود نیز نیازمند کنترل روی مقادیر زیادی پول (و یا تعداد زیادی sibyl با مقدار کمی پول) بوده که آن هم در عمل ناممکن است (یا اصولاً تلاش میشود که باشد. این روش هنوز تا حدودی جنبهی آزمایشی دارد و در حال توسعه است).
لیستی از محبوبترین رمزارزهایی که سیستمآنها از الگوریتم اثبات کار و اثبات سهام استفاده میکنند را به ترتیب در ۱ و ۲ میتوانید مشاهده کنید. این البته تنها یکی از لایههای امنیتی یک سیستم مبتنی بر بلاکچین است. همچنین روشهای دیگری (proof of activity و proof of burn و...) مثلاً شبکهی Neo از روشی با نام proof of stake decentralized Byzantine fault tolerant استفاده میکند.
۷. بازگردانی یک رکورد DNS از یک سرور DNS.
۸. عبارت اصلی، micro-instance است. در بحث خدمات ابری، منظور از instance (نمونه) عموماً یک ماشین مجازی (VM) با منابعی مشخص است که برای انجام وظایف خاصی (مثلاً هاستینگ یک وبسایت) سفارشیسازی میشود و در طرحهای تجاری گوناگون به فروش میرسد (مثلاً طرحی ویژهی دارندگان یک وبسایت کوچک و کمحجم). لذا میتوان آن را مَجاز از یک طرح (plan) خدمات نیز دانست و در ترجمه نیز از لفظ «طرح» استفاده شده است..
۹. منظور قرارداد هوشمند یا smart contract است.
۱۰. در انگلیسی، gas به معنای «گاز» و مَجاز از «سوخت» است. در شبکهی اتریوم نیز به عنوان تعیینکنندهی کارمزد مورد نیاز برای انجام یک تراکنش یا اجرای یک قرارداد هوشمند خوانده میشود. هدف از وجود این سیستم، تمییز نهادن میان دو عملیات مختلف از نظر نیاز به منابع سختافزاری است. برای مثال هرچه پردازشهای سنگینتری قرار است روی شبکهی اتریوم انجام شود، gas بیشتری مورد نیاز است و لذا کارمزد بالاتری نیز باید پرداخت شود.
۱۱. طرح پانزی نوعی کلاهبرداری بوده که در آنْ فرد کلاهبردار، عموماً با وعدههایی وسوسهانگیز همچون ارائهی سودهای تضمینی هنگفت، ثروت سرمایهگذارانی را جلب میکند؛ اما بجای استفاده از این سرمایه برای خلق ارزش و رسیدن به سوددهی، سودی که به سرمایهگذاران اولیه وعده داده شده است را از طریق سپردهی سرمایهگذاران بعدی پرداخت میکند. و سود موعود به سرمایهگذاران بعدی نیز از سرمایهگذارانی که پس از آنها (و پیرو تبلیغات سرمایهگذاران اولیهای که حال به سود خوبی رسیدهاند) وارد سیستم شدهاند پرداخت میشود. این چرخه به همین شکل ادامه پیدا میکند: در هر گام، افرادی به سودهای چشمگیر رسیده و افراد بیشتری نیز به هوای سود به سیستم اضافه میشوند. در نهایت و در یک مقطع زمانی، کلاهبردار اقدام به برداشتن ثروتی هنگفتی که در آن لحظه در اختیار دارد کرده و با آن فرار میکند و سر آخرین (و بزرگترین) سری از سرمایهگذاران را بیکلاه میگذارد. تفاوت این تکنیک با طرحهای هرمی این است که در یک طرح هرمی، شرکتکنندگان خود میدانند که در طرحی هرمی هستند (چرا که از آنها خواسته میشود که برای دریافت سود، اقدام به معرفی شرکتکنندگان جدیدی به سیستم نمایند). ولی در یک طرح پانزی، تصور شرکتکنندگان (و حتی نهادهای دولتی و قضایی!) این است که در یک سرمایهگذاری معقول شرکت کردهاند (به آنها گفته شده است که پولشان مثلاً در زمینهی کسب و کار، مسکن یا... سرمایهگذاری شده و سود پرداختی از همینجا به دست میآید).
از راههای تشخیص طرحهای پانزی (که البته پیچیدگیهای خاص خود را دارد)، توجه به نظریهی اقصادی Modern Portfolio است. شبهنمودار زیر، رابطهی میان سوددهی و ریسک در یک طرح سرمایهگذاری را نشان میدهد:
واضح است که با افزایش سوددهی یک طرح، الزاماً میزان ریسک آن نیز افزایش مییابد. بهینهترین طرحهای سرمایهگذاری، روی منحنی سبز قرار میگیرند: جایی که میزان ریسک تناسب معقولی با میزان سوددهی دارد. طرحهای غیربهینه در زیر این منحنی قرار میگیرند: جایی که سرمایهگذار بابت سود کمتر، ریسکی غیر ضروری متحمل میشود. و طرحهای کلاهبرداری معمولاً در بالای نمودار قرار میگیرند: جایی که در ازای ریسک کم، سود بسیار نامعقولی وعده داده شده است؛ سودی که امکان رسیدن به آن با این میزان ریسک، اساساً وجود ندارد.
پ.ن: من اقتصاددان نیستم و این یادداشت حاصل مطالعات شخصی است. از آن به عنوان توصیهی مالی استفاده نکنید و در صورت تشخیص هرگونه نقص یا خطایی نیز اینجانب را مطلع سازید.
۱۲. ترجمهی پیشنهادی برای «nerd sniping» - این لفظ برای نخستینبار در یک کامیک از سایت XKCD باب شد. در این کامیک، شخصی در گوشهی خیابان و کنار یک خطکشی عابر پیاده نشسته است. هر گاه که یک «خرخون» (در آن مورد خاص: یک فیزیکدان) در حال رد شدن از وسط خیابان است، شخص یک تابلو را بالا گرفته که بر رویش یک مسئلهی نسبتاً پیچیده نوشته است (در آن مورد خاص: محاسبهی مقاومت جایگزین میان دو نقطهی مشخص بر روی یک شبکهی دوبُعدی بینهایت از مقاومتهای ایدهآل یک اُهمی) و با این کار، خرخون در وسط خیابان موقف شده و جهت حل مسئله، به شدت در فکر فرو میرود؛ به اندازهای که حواسش از اطرافش پرت شده و توسط یک کامیون زیر گرفته میشود. شخص نام این «ورزش» را شکار خرخونها یا nerd sniping گذاشته است. منظور این است که به وسیلهی ارائهی یک چالش دشوار یا زمانبر، میتوان یک «خرخون» را به شدت درگیر کرد، به شکلی که وی از هر چیز دیگری غافل شود و تمام تمرکز خود را فقط متمرکز بر حل آن مسئله کند.
نویسندهی مطلب بالا، فارغالتحصیل دکترای علوم کامپیوتر از دانشگاه برکلی است و احتمالاً کمتر بتوان از دانش وی در زمینهی کامپیوتر را زیر سؤال برد. اما به نظر میرسد واژهای وجود داشته باشد که یک کاربر معمولی اینترنت در ایران، آن را نزدیکتر از او لمس کرده باشد: کنترل. تجربهی دیدن پیغامهایی تکراری از قبیل «HTTP/1.1 403 Forbidden» یا «Your client does not have permission to get URL from this server» یا «This item is not available in your country» این پرسش را به میان میآورد که اساساً چرا یک کشور باید تصمیم بگیرد که وبسایتی نباید به ساکنان کشور دیگری خدمات دهد (و همچنین پیغام «دسترسی به تارنمای فراخوانده شده امکانپذیر نمی باشد» که پرسش مشابهی را در خصوص دولتمردانِ عاشقِ تصمیمات اللهبختکی و ساکنان کشور خودمان پیش میآورد). نویسنده اشارهای به قانونشکنی کرد. مسئله این است که هر قانونی لزوماً عادلانه نیست. من اگر بخواهم مادامی که در ایران هستم فقط کمی FIFA بر روی پلتفرم Origin بازی کنم، از یک منظر صرفاً یک گیمر معمولی هستم که قرار است دقایقی را به یک بازی فوتبال آنلاین معمولی اختصاص دهد؛ اما از منظری دیگر نیز یک مجرم قانونشکن هستم که قوانین دفتر کنترل داراییهای خارجی ایالات متحده را زیر پا گذاشتهام!
بدیهست که یک سیستم متمرکز یا توزیعشده، بسیار پایدارتر و پرامکاناتتر از یک سیستم غیرمتمرکز خواهد بود و بسیاری از ایدهها و وعدههایی که ممکن است از سوی جامعهی رمزارزها در خصوص وب۳ داده شود کاملاً پوچ بوده و هرگز قابلیت اجرایی ندارند. اما یک مسئلهی مهم باقی میماند: چقدر از امکانات را میخواهیم در ازای اِعمال چه سطحی از کنترل بر روی خودمان بکنیم؟ میتوان از سرویسی کاملاً متمرکز استفاده کرد که توسط کسب و کاری با طرح تجاری مشخص پشتیبانی میشود، اما لازم است تماماً تابع مقررات وضع شده توسط آن پشتیبان نیز باشیم. میتوان کمی تمرکززدایی کرد و از سیستمی توزیعشده استفاده کرد که شاید (نه الزاماً) امکانات کمتر و پشتیبانی ضعیفتری در آن ارائه شود، اما مدیریت، کنترل و درآمدزایی در آن نیز به شکلی توزیعشده بوده و تماماً در اختیار یک مرکز واحد نباشد. و میتوان از سرویسی تماماً تمرکززداییشده استفاده کرد که در آنجا اساساً آتوریتهای وجود ندارد و همهچیز با نظر عُموم تعیین میشود، اما ممکن است امکاناتی چندان کارآمد، خوشایند و راحت نیز پیدا نشود.
همه و همه به تعادلی میان سطح امکانات/پشتیبانی و سطح کنترل بر میگردد که بسته به مورد کاربرد آن متفاوت است. توسعهی یک سیستم غیرمتمرکز همچنان میتواند توجیهپذیر باشد، مشروط بر این که دلیلی پیدا شود تا بخواهیم دشواری، هزینه و اصطحکاک بیشتر را با آزادی بیشتر معاوضه کنیم. مثلاً وجود یک صرافی غیرمتمرکز در قالب قراردادی هوشمند روی شبکهی اتریوم، برای ما ایرانیانی که به دلیل تحریمها، حتی برای انجام یک تراکنش مالی ساده نیز دردسرهای بسیار داریم، شاید بتواند تا حدودی توجیهپذیر باشد (قطعاً ایدهآل نیست. صرافیهای غیرمتمرکز محدودیتها و دردسرهای خود را دارند و از سوی دیگر نیز در صورت وجود یک باگ در کد و از بین رفتن یا به سرقترفتن داراییهای ما، هیچکس پاسخگو نخواهد بود. اما در شرایط فعلی، همچنان میتواند برای ما توجیه داشته باشد). اما وبلاگی روی شبکهی اتریوم؟ واقعاً جالب نیست که مجبور باشیم همچون دوران «SMSبازی»، برای کاراکتر به کاراکتر نوشتههای خود پول پرداخت کرده و از ارسال تصویر و ویدیو نیز محروم باشیم! میتوان از سرویس متمرکزی چون بلاگفا استفاده کرد که خوب نیاز است تماماً از قوانین خاص بلاگفا نیز پیروی شود. و یا میتوان با کمی هزینه (که به مراتب کمتر از آپدیت نگه داشتن یک وبلاگ روی اتریوم بود) سرور شخصی خود را راه انداخت و به درجهی بالاتری از آزادی دست یافت و تنها پیرو قوانین محلی مکان فیزیکی سرور بود (مثلاً اشتراک محتوای ناقض کپیرایت، قابل پیگرد قانونی خواهد بود؛ اما کسی نمیتواند مثلاً وبلاگ شما را حذف کند یا مشابه بلاگفا شما را مجبور به قراردادن بنر تبلیغاتی خاصی در گوشهی آن کند).
بنابراین برخلاف نظر تند نویسنده، شاید وب۳ یک طرح پانزی و سراسر بیهوده نباشد و واقعاً کاربردهایی برای آن پیدا شود. به نگر من، ورای تمام گزافهپردازیها، جوگیریها و کلاهبرداریها، بد نیست همچنان نیمنگاهی به کاربردهای احتمالی قراردادهای هوشمند، dappها و سرویسهای غیرمتمرکز داشت. شاید آینده آنگونه که طرفداران دوآتشهی رمزارزها ترسیم میکنند نباشد. شاید اصلاً تغییرات ناچیزتر از چیزی باشند به بتوان آنها را در قالب نسل جدیدی از وب ردهبندی کرد. اما همچنان احتمال بالایی وجود دارد که چیزهایی مفیدی از میان فرومهای بیتکوین، اتریوم و... یا از دل پروژههای قارچگونه در آیند که واقعاً به درد بخورند.