ویرگول
ورودثبت نام
درباره خانم Y
درباره خانم Y
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

روزنگاره پرنیان





جمعه است ، منتظر مهمانم و سرگرم سر و سامان دادن به وضعیت خانه ام . در همین حال فایل صوتی جلسه پنجم کلاس استاد کلانتری را نیز می شنوم.

هم کلاسی هایم گزارش عملکرد دو هفته گذشته شان را ارائه می دهند و من از خودم می پرسم پرنیان آئورا و همنوایی شبانه ارکستر چوب ها را خواندی .تو بگو چه آموختی؟

هر دو داستان فضای عجیب و رعب آوری داشتند .صادقانه بگویم با سلیقه ی گذشته ام در انتخاب کتاب فاصله زیادی دارند و اکنون که ده صفحه دیگر از کتاب همنوایی شبانه ارکستر چوب ها مانده است دقیقا نمیدانم در کدام نقطه ایستاده ام و چه آموخته ام!

حدود ساعت دو و نیمست که کارها به قوت خود انجام شده و قرارست یک ساعتی استراحت کنم البته به اصرار همسرمست و به مذاق خودم خوش نمی آید پیش از آمدن مهمان ها آرام و قرار بگیرم .

یک ربعی در تخت غلت می زنم و ناگهان جرقه تدارک یک پای سیب خوشمزه با عطر مسحور کننده دارچین مرا به سوی آشپزخانه می کشاند.

امتداد نگاهم در یک آن به همزن پر سر و صدایم ، همسرم که خوابیده و بالکن سرد کشیده می شود .اینست که همزن به دست و پاورچین پاورچین به بالکن میروم و عین خیالم هم نیست که هوا بس ناجوانمردانه سردست.

کیک را در فر می گذارم و به ساعت نگاهی می اندازم حتما الان بیدارست به برادرم زنگ می زنم می گویم : سلام پای سیب درست کردم که دوست داری بیای ها!

برادرم قهقهه می زند و با خوشحالی می گوید حتما میام اجی.

میوه ها را با دقت شست و شو می دهم و در بشقاب های دور طلایی ام با نقش و نگارهای صورتی و آبیشان می چینم .

کت بنفش با دامن سفید تن می کنم و لم می دهم روی کاناپه ی پشت پنجره .همنوایی شبانه ارکستر چوب ها را به دست می گیرم و زیر لب سطر های کتاب را زمزمه می کنم به صفحه ی ۲۰۵ که می رسم زنگ به صدا در می آید .

ای بابا همه اش دو صفحه به پایان کتاب مانده بود .دندان هایم را به هم می سایم و می دوم سمت در .با خودم می گویم عجیبست دو صفحه مانده و هنوز متوجه نشده ام لیلی زنست یا مرد .

اخر شب که مهمان ها رفته اند ، نا امید می روم سراغ دو صفحه آخر همنوایی شبانه ارکستر چوب ها .

بهت زده به خطوط آخر کتاب خیره می شوم .

صحنه هایی که خوانده ام به سرعت برق و باد از ذهنم می گذرد و تازه متوجه می شوم چرا استاد کلانتری این کتاب را برای آموختن صحنه پردازی پیشنهاد نموده اند. با خواندن آخرین سطرهای کتاب و پایان حیرت انگیزش صحنه پردازی برای همیشه در ذهنم ماندگار می شود.

هر صحنه از این کتاب حقیقتا با هدف پیشبرد یکی از عناصر پیرنگ،شخصیت،مضمون و تعلیق نوشته شده است و مصداق کاملی از عبارت «نگو ،نشانم بده» را به ورطه صحنه می آورد.


علاقمند به هنر ، نگارش و هر آنچه که شادی را مهمان قلب انسانی کند.?وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقت ما کافریست رنحیدن?
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید