درباره خانم Y
درباره خانم Y
خواندن ۲ دقیقه·۲ ماه پیش

کاش خودم را زودتر یافته بودم!

عادت کرده بودم که پی حرف همه بروم الا پی حرف دلم.وقتی که علیرغم میل باطنی ام و به اصرار پدر و مادر رشته ای که هیچ سنخیتی با روحیاتم نداشت انتخاب کردم،به لجبازی با خودم خو گرفتم.

وقتی که دلم میخواست با دوستانم به سینما بروم و اجازه اش را نداشتم ، وقتی که دوست داشتم به کلاس زبان بروم و چون تا نه شب بود اجازه نداشتم.وقتی که برای خرید لباس مورد علاقه ام به مهر و امضا و طی مراحل اداری محتاج بودم ! همه اینها من را از یاد من برد.و امروز در آستانه مادر شدن پس ذهنم پر از همهمه است.پر از فریاد های محکم، پر از نظرات قاطع اما نه نظرات من،دیدگاه هایی که باید محترم بشمارم اما غالبا با منطق من جور در نمی آیند .اما چرا؟برای جلب رضایت همه.همه الا خودم.من از بچگی اینطور آموزش دیده بودم دیروز مطیع حکم پدر بودم و امروز مطیع حکم آقای x.

دوست ندارم فرزندم مثل من به پا روی دل گذاشتن خو بگیرد دوست دارم زندگی اش این هدیه ارزشمند را آنطور که دوست دارد زندگی کند.

برای همین این روزها هر موقع در ذهنم نظرات آقای x می آید( من به نظرات آقای x آیه می گویم چون جوری مطرحشان می کند که گویی وحی منزل اند و غیر قابل تغییر.) اما ته دلم چیز دیگری میخواهد، مچ خودم را می گیرم و یک پتک محکم میزنم به سرم و حق را به قلبم می دهم و آنطور که او می گوید عمل می کنم.

مثلا امروز مامان بیمار بود و من علیرغم میل باطنی آقای x, چون دلم میخواست که مهربان باشم و برایش غذا بپزم و با پیک بفرستم ، اینکار را کردم.مغزم مدام آیات آقای x و حالت ناخوشایند چهره اش را تداعی می کرد تا من را منصرف کند ، اما من اینکار را کردم .

من دارم سعی می کنم شبیه خود واقعی ام شوم و این در زندگی من موفقیت بزرگیست.شاید اگر سالها پیش در همان دوران دبیرستان به این مرحله رسیده بودم الان در
زمینه شغل و تحصیلاتم حرف های بسیار خوبی برای گفتن داشتم.و یک انسان موفق و مفید بودم.

پدر مادرشجاعتتوسعه فردیحرف دلفرزندپروری
علاقمند به هنر ، نگارش و هر آنچه که شادی را مهمان قلب انسانی کند.?وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقت ما کافریست رنحیدن?
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید