روزی روزگاری، در دنیایی که هنوز سفر در زمان را کشف نکرده بودند؛ در اتاق نشیمن دنج خود، منتظر کمی سرد شدن لیوان چای و شروع برنامه مورد علاقهام هستم که ناگهان یک نور درخشان و تابان ظاهر می شود.
من به یک ابزار جادویی به نام "Time-O-AZKI 2016" برخوردم، شیبه یک ماشین زمان بود!
درست شنیدید ماشین زمان! حالا یک ماشین زمان باشکوه را در اختیار داشتم، با دکمه های پر زرق و برق و یک کتابچه راهنمای دستورالعمل ِضخیم تر از یک فرهنگ لغت!
طبیعتاً از آنجایی که فردی کنجکاو و تا حدی بی پروا بودم، نتوانستم در برابر آن مقاومت کنم.پس از چندین تلاش ناموفق، سرانجام به هنر تغییر زمان تسلط یافتم. اما آیا من برنامه های بزرگی داشتم؟
من آماده بودم تا با ماشین زمان خود وارد یک ماجراجویی هیجان انگیز شوم. اما به جای اینکه به گذشته برگردم تا شاهد وقایع تاریخی یا ملاقات با افراد مشهور باشم، یک ایده درخشان داشتم: به گذشته بر میگشتم و قبل از یکی از غیرقابل پیش بینی ترین لحظات زندگیام، بیمه می خریدم!
منظورم رو اشتباه نفهمید، خرید بیمه ممکن است هیجان انگیزترین چیز درمقابل ماشین زمان به نظر نرسد! اما این را تصور کنید: وارد دستگاه درخشان سفر در زمان خود می شوم و تاریخ را برای آن روز سرنوشت ساز آماده می کنم که در سوپرمارکت روی پوست موز لیز خوردم و پایم شکست.
با لبخندی شیطنت آمیز روی صورتم، درست در مقابل خود قدیمی ام که سعی دارد روی آن پوست موز خائن پا بگذارد؛ ظاهر میشوم. به سبک ابرقهرمانی، فریاد می زنم: «"صبر کن!" » طوری با تعجب به من نگاه می کند که انگار دیوانه شده ام. که البته، به اندازهای منصفانه است!
من خودم را به عنوان همسایه صمیمی او در آینده معرفی کردم و به او توضیح دادم که به گذشته برگشتم تا به او پیشنهادی بی نظیر بدهم: بیمه در برابر حوادث موز! وقتی می گویم این بازار دست نخورده ای است که منتظر کشف شدن است، به من اعتماد کنید!
گذشته من، نگاهی شکاکانه ای به من میکند که همه ما به آن تبلیغات آخر شبی که محصولات مشکوک می فروشند، میکنیم! اما چه میشود کرد، روزگار ناامیدکننده، نیازمند اقدامات ناامید کننده است.
پس از تلاش های فراوان و ارائه چندین استدلال، شامل انواع نمودارها (چه کسی نمودارها را دوست ندارد؟)، گذشته من با اکراه موافقت می کند.
با عجله به نزدیکترین دفتر بیمه (که اتفاقا همسایه است!) می رویم و برای این پوشش انقلابی ثبت نام می کنیم. نماینده بیمه گیج و مردد به ما نگاه می کند، اما تصمیم می گیرد که عقل ما (یا عدم وجود آن!) را زیر سوال نبرد.
و به همین ترتیب، ما در برابر حوادث پوست موز بیمه شده ایم! ماموریت انجام شد. همانطور که ما خداحافظی می کنیم و راه های جداگانه خود را می رویم، نمی توانم فکر نکنم این چه نوع اثر پروانه ای روی جدول زمانی خواهد داشت. شاید این منجر به دنیایی شود که در آن پوست موز به کلی ناپدید شود! احتمالات بی نهایت هستند.
پایان