ویرگول
ورودثبت نام
سپهر
سپهر
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

اینستاگَران

در این چند روز اتفاقات تلخی در سراسر دنیا افتاده است، و در این میان همگی ما را متاثیر کرده است. از آتش سوزی جنگل‌های آمازون گرفته تا حکم زندان مرضیه امیری و بمب گذاری داعش در یک مراسم عروسی در کابل. در این میان به لطف شبکه‌های اجتماعی همگی ما به سرعت از این اتفاقات ناگوار مطلع می‌شویم و این اطلاع در همه‌ی ما اضطرابی ایجاد می‌کند. سخت است برای همه‌ی ما که بشنویم یک خبرنگار سیاسی جوان، به جرم انجام شغلش به ده سال زندان محکوم شده. اگر کنترل اوضاع مستقیماً دست من یا شما بود قطعاً یک معترض را، یک دادخواه صلح را، یک جوان را، از زندگی محروم نمی‌کردیم. یا اگر توانایی این را داشتیم که آتش سوزی‌ای به وسعت آتش سوزی اخیر آمازون را خاموش کنیم بلاشک این کار را میکردیم. اما حقیقت دردناک تر است.

دردناک تر از آتش سوزی و زندانی شدن و سلاخی شدن بی‌گناهان، این است که نمیتوانیم آتش را خاموش کنیم یا از به زندان افتادن جوانان جلوگیری کنیم یا طعم خوش عروسی را دوباره به عزیزان کابلی بچشانیم.

این درد اما برای همه‌ی ما آشناست. ینی جنس آنرا می‌دانیم. مثلاً اگر کسی بگوید دستم را با آتش سوزاندم ما همه میدانیم چه دردی است. اما این دردِ دانستن کمی متفاوت تر است. مبهم است و سریعاً به دنبال پاسخ می‌گردد. اگر برای درد پاسخی پیدا نشود مثل خوره روح و روانمان را می‌خورد و دیوانه می‌شویم. اسم این درد اضطراب است و در این مورد خاص اضطرابِ مسئولیت یا آگاهی. وقتی خبر زندانی شدن مرضیه امیری را می‌شنویم دردمان میگیرد، غصه میخوریم و به دنبال راهی برای کاهش این دردیم. متاسفانه در مورد اخباری که به صورت روزمره می‌شنویم (حمله‌ی تروریستی، آتش سوزی، قتل و تجاوز، کودک آزاری، بی پناهی پناهجویان و ... ) عملاً و واقعاً کوچکترین حرکتی نمی‌توانیم انجام دهیم جز شنیدن و آه کشیدن. اما هنوز این چرخه‌ی بی پایان درد تمام نشده است! قضیه وقتی نگران کننده می‌شود ما برای تسکین دردمان (همین اضطراب مسئولیت) سریع‌ترین و راحت‌ترین درمان را انتخاب می‌کنیم. استوری گذاشتن! حتی تمایل به پست کردن از این قضایا کمتر شده و رو آورده‌ایم به استوری کردن که بعد ۲۴ ساعت نه فقط از اینستاگرام بلکه از یاد من و شما هم می‌رود!

دنیای مجازی نه تنها تنبلمان کرده بلکه هوش و خلاقیت و شجاعت را هم از ما گرفته است. جنگلی به آن بزرگی می‌سوزد و ما تنها یک استوری می‌گذاریم.

الان که در سطر آخر نوشته‌ی خود هستم، حدود چند هفته‌ای از تمام وقایعی که از آنان یاد کردم میگذرد. متاسفانه حرف‌هایم درست بود و امروز نه کسی از جنگل‌های آمازون خبر دارد نه از احکام سنگین زندانیان سیاسی. ما برای تسکین درد خودمان، خود را نگران و مسئول جلوه دادیم، از اضطرابمان کم کردیم و حالا که قلبمان آرام تر می‌زند همه چیز را از یاد برده‌ایم.

اینستاگراممجازیاستوریمسئولیتاینترنت
چون چرخ بکام یک خردمند نگشت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید