گاهی لازم است برای فهم کامل یک فیلم، نگاهی به فیلمهای دیگر کارگردان بیندازیم (مخصوصاً فیلمهای قدیمیتر). مثلاً برای درک طنز بینظیر وس اندرسون نباید به یکی دو فیلم اکتفا کرد. بونگ جون هو هم یکی دیگر از این کارگردانان است. اما در مورد بونگ جون هو، سایهی بلند فیلم معروفش یعنی پاراسایت، فیلمهای بینظیر دیگرش را از نظر پنهان کرده. من دو فیلم دیگر از این کارگردان دیدهام و بیشک میتوان گفت دشمن شمارهی یک سرمایهداری است!
پاراسایت اولین فیلمی بود که من از این کارگردان میدیدم. پس از تماشای آن فیلم احساس کردم اگر کارگردان بخواهد تنها در مورد شکاف طبقاتی صحبت کند کمی سطحی انگارانه است و باید پیامی فراتر از شکاف طبقاتی داشته باشد. اینجا میتوانید نظرم را در مورد پاراسایت بخوانید. دو فیلم دیگری که از این کارگردان دیدم، Okja و Snowpiercer بودند. در هر دوی این فیلمها باز هم نظام سرمایهداری به تاخت مورد حملهی کارگردان قرار میگیرد. حالا پس از دیدن این فیلم متوجه میشوم که خیر، در همان پاراسایت هم هدف نظام طبقاتی بوده و بنظرم این عیب کارگردان است که بینندهای مثل من تصور میکند هدف فیلم چیزی فراتر از شکاف طبقاتی بوده است (حمل بر خود ستایی نشود). عرض میکنم خدمتتان که چرا اینطور برداشت میکنم. Snowpiercer شاید نسخهی کوچکتر پاراسایت باشد، از آن جهت که آن هم به اختلاف و شکاف طبقاتی میپردازد اما بدلیل دخیل کردن مفاهیمی مانند انقلاب و فرگشت کمی از پاراسایت فاصله میگیرد. در Snowpiercer هم کارگردان باز با نشان دادن طبقات ما را از این شیوهی حکومتداری متنفر میکند. دلمان برای کثافتی که فقرا در آن دست و پا میزند میسوزد اما دلمان نمیخواهد در کنارشان زندگی کنیم از طرفی دیگر هم حسرت خوش گذرانی ثروتمندان را میخوریم اما باز هم نمیخواهیم رفاه رقت انگیزشان را بچشیم. این فرمول سه فیلمی بوده است که تا اینجا من از این کارگردان دیدهام و انتقادی که دارم همین است، البته نه اینکه این فرمول تکراری و کلیشهایست، اتفاقاً خیلی هم خلاقانه و ماهرانه طراحی شده و نشان دهندهی نبوغ بیمثال کارگردان است. بلکه انتقادی که دارم به بدون قهرمان بودن فیلمهای اوست. بونگ جون هو سرمایه داری را میاندازد گوشهی رینگ و تا آخرین قطرات خون او را به باد کتک میگیرد اما وقتی بیرقیب بر روی رینگ میایستد و از او میپرسند خب الان منتظر چه هستی مثل آن آقای معروف میگوید: هِچ! در واقع منظورم این است که بله آقای هو، ما فهمیدیم سرمایه داری بد است و بارها این را به ما نشان دادهای، اما طبقهی متوسطت کجا رفته؟ پرولتاریا حکومت را میگیرد یا بورژوآ؟ چرخ اقتصاد را چگونه بچرخانیم؟ کار هو از این جهت تکراریست که مثل هزاران نفر دیگر میگوید سرمایهداری بد است و از این جهت نبوغ آمیز که همین حرف را آن قدر زیبا بیان میکند که مظهر کاپیتالیسم در هنر، یعنی اسکار هم نمیتواند هنرش را نادیده بگیرد.
امروزه ایدهای سینه به سینه در جهان منتقل میشود که سرمایهداری راه حل اول و آخر حکومت داری است. به مدد پیشرفتهای تکنولوژیک و علمی و زرق و برقهای خیره کننده این ایده در ذهن همه به نوعی حک شده است. حال وقتی کارگردانی میخواهد به این نظام، بدون نشان دادن راه دیگری، انتقاد کند در واقع دارد به آسیاب همان سرمایهداری آب میریزد.
در واقع بونگ جون هو دست شما را میگیرد و از باتلاق سرمایهداری بیرون میکشد، و شما را بر روی زمین خشک و سفت رها میکند. بعد از مدتی هم این زمین خشک شما را اذیت کند و برمیگردید به همان باتلاق نرم خودتان، چون جای دیگری را نمیشناسید.
همهی این حرفها را به یکی از دوستانم هم گفتم. اما او امیدوار بود، امیدوار به اینکه شاید در فیلمهای بعدی بونگ جون هو قهرمانی برخیزد. و اتفاقاً مهم نیست این قهرمان از کدام طبقه باشد، مهم این است که وقتی فیلم تمام میشود بفهمیم کارگردان غیر از توصیف صرف چه حرفی میخواهد بزند. وگرنه که بدیهای سرمایهداری را همهی ما میدانیم.
دیگر مسئلهای که در فیلمهای این کارگردان به چشم میخورد، محو بودن طبقهی متوسط است. همین است که میگویم هو کارگردان سیاه و سفید است. در کجای پاراسایت شما طبقهی متوسط میبینید؟ در کجای Snowpiercer چشمتان به طبقهی متوسط میخورد؟ البته از حق نگذریم واگنهای قصابی و باغبانی و بازار نشان دهندهی این طبقه بود، اما چقدر کم). این محو بودن فقط یک چیز را در ذهن بیننده ثبت میکند، که دعوای دنیای امروز بین فقیر و غنی است و یکی از این دو باید در نهایت پیروز شود. این درست نیست، این به همان ایدهای که قبلتر گفتم دامن میزند. اینکه سرمایهداری تنها راه حکومت داری است.
در کل Snowpiercer فیلم فوق العاده سنگین و پرمفهومی بود، در یک صفحه سخت میشود در مورد این فیلم صحبت کرد. مفاهیم سیاسی، روانشناختی و جامعهشناسانهای که این فیلم مطرح میکند بیننده را حتی تا روزها بعد رها نمیکند. درست است که انتقاداتی به هو دارم، اما نمیتوانم فیلمهایش را ببینم و لذت نرم!