دیدگاههای فروید درباره زنان در طول زندگی خود جنجال برانگیز بود و امروزه همچنان این دیدگاهها محل بحث هستند. فروید در مقالهای که در سال 1925 با عنوان "The Psychical Consequences of the Anatomic Distinction Between the Sexes" منتشر کرد، درمورد زنان نوشت: "زنان مخالف تغییر هستند و به شکل منفعلانه دریافت میکنند و چیزی از خود اضافه نمیکنند. حتی در کتاب "Sigmund Freud: Life and Work" نوشته ارنست جیمز، فروید درمورد زنان به گونهای دیگر نظر خود را میگوید: «سوال بزرگی که هرگز به آن پاسخ داده نشده است و من با وجود سی سال تحقیق در مورد روح زنانه هنوز نتوانستهام به آن پاسخ دهم این است که یک زن چه می خواهد؟»
اما چه میزان نظریات فروید پیرامون زنان درست بوده است؟ در ادامه مطلب به بررسی بخشهایی از نظریات فروید پیرامون مسئله زنان خواهیم پرداخت.
رشک آلت مردی که یکی از جنجال برانگیزترین مفاهیم مطرح شده پیرامون زنان است؛ به عنوان مفهومی همتای اضطراب اختگی درنظر گرفته شده است. فروید در نظریه رشد روانی-جنسی خود پیشنهاد کرد که در مرحله فالیک (حدود 3 تا 6 سالگی) دختران جوان از مادران خود فاصله میگیرند و در عوض محبت و علاقه خود را به پدران خود اختصاص میدهند. از نظر فروید چنین چیزی هنگامی رخ میدهد که دختری درک میکند آلت تناسلی مردانه ندارد.
"دختران، مادر خود را مسئول نداشتن آلت تناسلی مردانه خود می دانند و او را به خاطر این که در معرض آسیب قرار گرفتهاند، نمیبخشند." فروید، 1933
در حالی که فروید بر این باور بود که کشف عقده ادیپ و نظریه های مرتبط با آن مانند اضطراب اختگی و رشک آلت مردی بزرگ ترین دستاوردهای او هستند، اما این نظریات شاید نقد برانگیزترین و جنجال برانگیزترین نظریات او باشند.
روانکاوان زن همچون کارن هورنای و سایر متفکرین فمنیستی عقاید او را تحریف شده و تحقیرآمیز توصیف کردند. هورنای در نقد رشک آلت مردی، مفهومی تحت عنوان رشک رحم( Womb envy) را مطرح کرد. مطابق با این مفهوم، مردان احساس حقارت میکنند زیرا نمیتوانند بچهای به دنیا آورند [1].
درمان گفتوگو محور انقلابی فروید از کار درمانی او با برتا پاپنهایم(معروف به آنا او) تکامل یافته است. آنا او در آن زمان از بیماری هیستری رنج میبرد و دارای علائمی همچون توهم، فراموشی و فلج بود. در خلال جلساتی که فروید به همراه همکار خود جوزف بروئر با آنا او داشت، آنا او احساسات و تجربیات خود را توصیف کرد و به نظر رسید که چنین فرآیندی سمیپتومهای او را تسکین میبخشد. چنین چیزی سبب شد تا فروید این روش را " درمان گفتوگو محور" نامگذاری کند.
در ابتدا، فروید پیشنهاد کرد که علل هیستری در سواستفادههای جنسی دوران کودکی ریشه دارد. اما بعدتر او چنین تئوری را کنار گذشت و بر روی نقش فانتزیهای جنسی در رشد نوروزها(neuroses ) و بیماریها اشاره کرد.
علی رغم کاستیهایی که او در توصیف زنان در نظریات خود داشت و در همان زمان و بعدتر نقدهای بسیاری به او شد، اما بسیاری باور دارند که فروید همچنان در نظریات خود درمورد زنان انقلابی عمل کرده است. بعنوان مثال آقای پیتر گی(Peter Gay) نظر خود را درمورد نظریات فروید در ارتباط با زنان اینگونه بیان میکند:
"درک او از زنان به شکل بیاعتباری ناکافی بود، اما او قدمهای بزرگی فراتر از آنچه در مورد زنان درک میشد، برداشت. در زمان فروید، حتی اذعان به این که زنان میل جنسی دارند، بسیار غیرعادی بود."
در حالیکه فروید اغلب عنوان کرده است که او فهم اندکی از زنان دارد، اما زنان متعددی نقشهای مهمی را در زندگی شخصی او ایفا کردهاند. فروید بزرگترین فرزند مادر خود بود( پدر او دو فرزند بزرگتر از ازدواج گذشته خود داشت) و اغلب به عنوان محبوبترین فرزندش قلمداد میشد.
" من متوجه شدهام افرادی که میدانند محبوب مادرشان هستند و مادرشان آنها را به دیگر فرزندان ترجیح میدهد، در زندگی خود اعتماد به نفس عجیب و خوش بینی تزلزل ناپذیر دارند که اغلب موفقیت واقعی را برای آنها به ارمغان میآورد." فروید
رابطه فروید با همسرش مارتا بسیار سنتی بود. نوه او سوفی فروید در این رابطه توضیح میدهد:
" او زن خانهدار بسیار خوب و مقتصدی بود و پدرم میگفت که مادرش ترجیح میدهد کل خانواده را مسموم کند تا اینکه غذا را دور بریزد!"
فروید با چندین خواهر بزرگ شد و بعداً پدر سه پسر و سه دختر شد، از میان آنها میتوان به آنا فروید اشاره کرد، که نقش مهمی در ادامه کار پدرش داشت.
در حالی که فروید زنان را پستتر از مردان توصیف میکرد، بسیاری از زنان در توسعه و پیشرفت روانکاوی نقش داشتند.
نخستین زنی که در سال 1924 کلینیک روانکاوی خود را برپا کرد، هلن داچ( Helene Deutsch) نام داشت. او اولین کتاب روانکاوانه را در مورد تمایلات جنسی زنان منتشر کرد و به طور گسترده در مورد موضوعاتی مانند روانشناسی زنان، بلوغ زن و مادری نوشت.
سابینا اسپیلرین-یکی از بیماران یونگ و معشوقه سابق کارل یونگ- نیز تاثیر مهمی در توسعه روانکاوی داشت. سابینا اسپیلرین از طریق رابطه اش با یونگ تأثیر مستقیمی بر توسعه روانکاوی و همچنین رشد ایده ها و تکنیکهای خود یونگ داشت. با این حال، اشتباه است که بگوییم این تنها کمک اسپیلرین به روانشناسی بود. او اولین کسی بود که ایده غرایز مرگ را مطرح کرد، مفهومی که فروید بعدها به عنوان بخشی از نظریه خود پذیرفت[2].
یکی دیگر از روانکاوان زن، کارن هورنای بود که تبدیل به اولین منتقد دیدگاه فروید پیرامون روانشناسی زنان شد. همچنین ملانی کلاین به یکی از اعضای برجسته جامعه روانکاوان تبدیل شد و تکنیکی را به نام "بازی درمانی" توسعه داد که امروزه نیز به طور گسترده مورد استفاده قرار میگیرد.
علاوه بر این، آنا فروید، دختر خودش، نقشی حیاتی در پیشبرد بسیاری از نظریههای پدرش داشت و به روانکاوی کودکان کمک زیادی کرد.
جای تعجب نیست که برخی از شخصیتهای مهم روانشناسی، پاسخهای خاص خود را به برداشت محدود و اغلب توهینآمیز فروید از روانشناسی زنان داشتند. از میان نقدهای اثرگذار به موضع فروید میتوان به نظرات کارن هورنای و نوه فروید(سوفیا فروید) رجوع کرد:
حتی خود فروید اعتراف کرد که درک او از زنان محدود است. او در سال 1933 نوشت:
" این تمام چیزی است که باید درمورد زنانگی به شما بگویم. بدون شک گفته من ناقص و تکه تکه است و همیشه دوستانه به نظز نمیرسد... اگر میخواهید درمورد زنانگی بیشتر بدانید، به تجربیات خود در زندگی یا شعرها رجوع کنید یا صبر کنید تا علم بتواند اطلاعات عمیقتر و منسجمتری به شما بدهد."
امروزه، بسیاری از تحلیلگران پیشنهاد می کنند که به جای رد کامل نظریه های فروید، در عوض باید بر توسعه دیدگاه های جدید در مورد ایده های اصلی او تمرکز کنیم. همانطور که یکی از نویسندگان گفت، "فروید با جمع آوری داده های جدید و دستیابی به بینش های تازه، بارها در نظریه های خود تجدید نظر کرد. تحلیلگران معاصر نباید کمتر از این کار کنند."
مترجم و گردآورنده: مهران پورموسویان
1- Kelman H. Karen Horney on feminine psychology. Am J Psychoanal. 1967;27(1-2)