ویرگول
ورودثبت نام
پوپک
پوپک
خواندن ۲ دقیقه·۳ روز پیش

تردید مقدس

همیشه از این شکِ بی‌رحم و ترسناک بدم می‌اومد. شک بی‌رحمی که هیچ‌وقت اجازه نمی‌داد بابت هیچ کدوم از فکرای توی سرم مطمئن باشم. همیشه با خودم می‌گفتم: «اگر قرار باشه درباره‌ی هر چیزی شک کنم، پس چطور می‌تونم ثابت‌قدم بمونم؟ به چی اطمینان کنم برای ادامه دادن؟ نکنه اصلا اینطوری که فکر میکنم نباشه؟ نکنه اساس‌های فکری‌م رو اشتباه چیده باشم؟ نکنه تمام عمرم دنیا رو به اشتباه بشناسم؟»

ولی خب می‌دونی چی شد؟ دقیقا در همون لحظه‌ای که شکِ بینوا رو مورد صفت‌گذاری قرار دادم، وحشتناک‌تر از اون برام رو شد. و اون هم وقتی بود که دیگه شک نکردم. آخر نوشته‌هامو با نتیجه‌گیری قاطعانه تموم کردم و از ناتردید بودن گزاره‌هام کیف کردم، اصواتی با مضامین جمله‌‌ی خبری از خودم در هوا منتشر کردم و ته جمله‌هام نقطه گذاشتم. اون‌جا بود که فهمیدم ترسناک‌تر از شک هم هست.

میدونی اینکه هر کسی تو این دنیا میتونه یه چیز ثابت‌ رو با سبک و فکر و شناخت خودش از دنیا، متفاوت از آدمای دیگه بشناسه، یه چیز خارق‌العادست؛ اما اگه همه‌ی آدما دیدگاه خودشونو بدون اشتباه و کاملا درست بدونن، اونوقت چطور میشه جلوی این جنگ جهانی رو گرفت؟ اصلا چطور میشه به همشون فهموند که درواقع هیچ چیز درستی وجود نداره؟ حتی اگه هم وجود داشته باشه مگه کسی می‌تونه ادعا کنه از درست بودنش مطمئنه؟ یا حداقل از درست‌تر بودنش؟

این بود که از بابت یه چیز مطمئن شدم. مطمئن شدم که هیچ وقت نمیتونم از چیزی مطمئن باشم. فهمیدم که همیشه باید شک کنم. همیشه باید در تردید درست‌تر و اشتباه‌تر زندگی کنم. همیشه باید تغییر کنم و تغییر عقیده بدم تا یک درجه به درست‌تر بودن نزدیک بشم.

لب کلام اینه‌ که از شک کردن نباید بترسیم؛ درست برعکس، هر موقع قاطعانه حرف میزنم باید وحشت کنم. البته من کاملا مطمئن نیستم. نظر شما چیه؟:)


عکس و نقاشی از خودم
عکس و نقاشی از خودم


یاد باد آن که خرابات نشین بودم و مست
وآنچه در مسجدم امروز کم است آنجا بود
حافظ


تردیدترفیعترجیحترکیبترغیب
روزمره های یک دختر/ ایمیل: Nashenas.5583@gmail.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید