محمدمهدی قدسی·
۱۴ روز پیش

قصه بغضِ ننه‌جون

دلم تنگِ ننه جونخونش دور، شهرستونبعد عمری رفتم ببینمشیه دلِ سیر، بغل بگیرمشدیدم جلو درنشسته رو پلهپر بغض توی گلوشکم مونده تا گریهگفتم:«سلام…
قصه بغضِ ننه‌جون
خواندن ۱ دقیقه
۸
۱