مائده
مائده
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

در ستایش و نکوهش روانشناسی

روانشناسی برای من یک معجزه بود. شاید هرگز متوجهش نمیشدم اگر یک حقوق‌دان این را به عنوان نقطه‌ضعفی برای من بیان نمیکرد.

یادم می‌آید سال اولی که پا در دانشگاه گذاشتم، اولین کلاسی که شرکت کردم، اولین درسی که دانشگاه برایم در نظر گرفت هیچ چشم‌اندازی از رشته‌ام به من نداد. من آنقدر غرق در خود و اضطراب‌هایم بودم که به بیرون نگاه نمیکردم. همیشه ندایی در درونم بود که میگفت یک‌جای کارم ایراد دارد. بعد از ترم چهار بود که سر برآوردم تا دور و اطرافم را نگاهی بیاندازم.

از همان ترم چهار تا ترم هفت، جنبشی در من شکل گرفت. جنبشی زیر سایه روانشناسی. ضربه کاری و آخر این جنبش که منجر به انقلاب شد آشتی من با خودم بود. من با خودم آشتی کرده‌بودم و قول داده‌بودم از خودم مراقبت کنم و اجازه سرکوب شدنم را به کسی ندهم. معجزه اتفاق افتاد و من بیدار شدم، ماه‌ها طول کشیده‌بود ولی بالاخره به جرئت رسیده‌بودم. این تنها یک قسمت کوچک از ستایش‌هایی است که میتوانم در وصف روانشناسی به کار ببرم.

اما نکوهش ماجرا کجاست؟ آنجایی که فرد مقابل من دیگر انتفاعی از گم بودنم نبرد، همانجا بود که نطق‌هایی در نکوهش روانشناسی برایم سر داد تا مگر متوجه شوم غرق در چه اشتباهی هستم. از بی‌ریشه بودن و غیرعلمی بودن روانشناسی و مشکل‌دار بودن زندگی روانشناسان برایم گفت و نتیجه این شد که آنچه روانشناسی میخواهد به انسان بدهد یک مدینه فاضله است و غیرممکن و مناسب برای دلخوشی.

باری، بنا به تجربه شخصی من ظاهرا وقتی بین انسان‌ها رابطه سالم و برابر برقرار نباشد اگر یکی بخواهد از روانشناسی نفع ببرد، دیگری در حد توانش آن را خوهد کوبید. یکی سبز خواهد شد و دیگری سعی در خشکاندنش خواهد داشت. برای یکی راه نجات خواهد بود دیگری هراسان‌تر خواهد شد.

روانشناسی
دانش‌آموخته روانشناسی. در مسیر آموختن. تلاشگر برای یافتن اصالت وجود
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید