وقتی میخواهی به زندان بروی به خانه ات یه نگاهی کن زیرا دیگر اون خانه برایت مثل قبل نیست.
زندان فقط این نیست که در آن نگاهبان یا زنجیر و میله باشد، زندان آنجاهاییست که آدم نمیتواند از تنهایی های خود بگوید از وجودش از خاطرات و حالخوش ،
حال چه در مسجد باشی چه در ویلا و باغ پر تجملات و چه در دانشگاه.
خانه جاییست که وجودت محترم شمرده میشود و دوست داشتن فقط محدود است به تولد و زنده بودنت نه در زیبایی و دارایی و مال و منالت.
آنجا یک آدم شمرده میشوی جدا از آنکه سیاه باشی یا سفید جدا از آنکه روستایی باشی یا شهری و یا باهوش باشی یا خنگ.
به خانه باید سلامی دوباره کرد و قدرش همیشگی دانست. ما محکومیم به خانواده...
