رسول جعفری زاده
رسول جعفری زاده
خواندن ۳۲ دقیقه·۵ سال پیش

تولید فضای شهری درگفتمان سه گانه لفور و پارادایم شهریت مامفورد

تولید فضای شهری، مفهومی پیچیده و چندوجهی است که رویکردها و تفسیرهای گوناگونی در مورد آن مطرح شده و محوریترین آن، تریالکتیک لفور است. لفور تولید فضا را با زمان و سیاست پیوند می دهد، به طوری که تولید فضای سرمایه داری را چرخه دوم انباشت سرمایه می داند و برای تبیین مفهوم فضا به تشریح فضای پیدا و پنهان می پردازد و فرایند اجتماعی تولید فضا را در سه بخش روال فضایی، بازنمودهای فضایی و فضاهای بازنمودی تحلیل می کند. بدین ترتیب فضا را محصول اجتماعی می داند که ناشی از روابط انسانها با هم است، اما مامفورد در تشریح شهر و تولید فضا، شهر را در دو بعد هسته و پوسته یا ظرف و مظروف بررسی می کند که در بعد فیزیک یا هسته، ظرف را شهر محل استقرار آدمی برای رفع نیازهای او و مظروف را پویایی، تحول و تغییر شکل جامعه مدنی می داند. در تشریح پوسته یا مظروف معتقد است فضای شهری آنقدر باید انعطاف داشته باشد که بتواند کنش ها و واکنش های جامعه را برتابد و به پرورش مدنیت کمک کند. در همین راستا، شهر را یک سازمان اقتصادی می داند که عرصه ای برای کنش های اجتماعی و نمادهای زیباشناختی جمعی است. تغییر ساختار فضایی و تولید فضای رانتی هم به گونه ای تابع ناشی از اقتصاد سرمایه محور الگوی شهرها را متحول کرده و باعث تغییر اندازه و مساحت در شهر و ترکیب فضاها در اراضی داخل و خارج از محدوده حریم شهرها شده است.


مقدمه

در دیدگاه اندیشمندان حوزه شهر، شهرنشینی و شهرسازی، مانند لفور و ممفورد، شهر به‌عنوان فضای ممزوج با اقتصاد و سیاست شکل گرفته و عوامل انسانی در حال تغییر آن هستند. شهر را تنها نمی‌توان یک مکان زیست در نظر گرفت، بلکه فضایی سه‌بعدی است که باید به‌صورت یک کل نگریسته شود. اقتصاد شهری در تولید و بازتولید فضاهای شهری به‌طور مداوم در حال بازآفرینی و خلق فضاهای جدید شهری است و این فضا مانند ظرفی است که هیچ‌گاه پر نمی‌شود، بلکه پیوسته در حال تغییر است. در این حوزه، یکی از پرسش‌های مطرح (و پرسش پژوهش حاضر) این است که «خلق این فضاها چه تأثیراتی بر کارکردهای شهری و هویت شهری یا شهریت در ایران داشته است؟»

در ابتدای تشکیل شهرها در ایران، اگر آن‌ها را در پی افزایش جمعیت روستاها بدانیم، زمانی اقتصاد تولیدیِ مبتنی بر کشاورزی داشته‌اند و در کنار آن، بازارهای توزیع مازاد این تولیدات شکل‌گرفته‌اند و در پی آن، فضای حاصل از اقتصاد تولیدی نیز در شهر نمود و ظهور یافته است. با گذشت زمان، توزیع کالاهای دیگری نیز در دستورکار بازار شهری قرار گرفت. در دوره‌های بعدی با ظهور پدیده صنعتی شدن و اقتصاد سرمایه‌داری، تولیدات به صنعت تغییر کرد، اما با ورود پول نفت به شهر، اقتصاد مالی برای کنترل این پول رشد و توسعه یافت و در دهه‌های اخیر، قدرت پیدا کرد و قلمرو قدرت تولید فضای شهری را به دست آورد.

در بررسی تغییرات اقتصادی ناشی از دولت‌های رانتی، پژوهش‌های زیادی انجام گرفته (اکبری، 1394) که اغلب بر سیاست‌های ناشی از درآمد نفتی و تشدید مصرف‌گرایی تأکید داشته‌اند (فضلی‌نژاد و همکار، 1389). این تغییرات بخش تولید در شهر را تضعیف کرده و اقتصادی مبتنی بر مصرف را جایگزین ساخته و در نتیجه، بخش توزیع قدرتمند شده است. همین تغییرات اقتصادی باعث شده است که شکل و فضای کالبدی شهر دچار تمایز شود و بیشتر فضاها تحت سلطه بازارهای مالی، واسطه‌های مالی نظیر بانک‌ها و پاساژها و مجتمع‌های تجاری قرار گیرد. در نتیجه ذهنیت شهروندان از مقوله تولید به مقوله مصرف تغییر کرد و دیگر کالاها ارزش تولیدی خود را در هنگام مصرف به دست مردم ندارند و تنها پولی که بابت آن‌ها پرداخت می‌شود اهمیت می‌یابد که اگر هنوز هم تحت‌تأثیر پول تزریق‌شده از نفت باشد، ارزش در حد کفایت ندارد. بنابراین، ما در سطح شهر شاهد باز‌تولید فضاهای شهری هستیم که حاصل اقتصاد رانتی غیر‌تولیدی است و به جای کار باعث تولید فضاهای مصرف شده است. از طرف دیگر، قطع کمک‌های مالی دولت در دهه‌های اخیر بدون تعریف منابع جدید مالی، شهرداران را به یافتن راه‌های جدید درآمدی واداشته است. شهرداری‌ها یا باید از راه افزایش منابع درآمدی ناشی از مالیات‌ها و عوارض، نیازهای مالی خود را تأمین می‌کردند یا با ایجاد یک‌ دستگاه تولید و توزیع رانت و بهره‌مندی از این کار، عمدتاً مجوز تراکم می‌فروختند که اثر خود را در خلق و بازآفرینی و تولید فضاهای شهری جدید گذاشت و حاصل این تلاش، بیرون آمدن شرکت‌های سرمایه‌گذاری و نهادهای اعتباری (بانک) از دل شهرها در عصر حاضر بود.

1. تولید فضا وتریالکتیک هانری لوفور

اثرگذارترین و پیچیده‌ترین متنی که مبنای این چرخش فضایی را فراهم کرده، کتاب تولید فضای هانری لوفور است. لوفور با کار برجسته و تأثیرگذار خود، گفتمان جدیدی را در حوزه‌ علوم انسانی و مسائل شهری پایه‌گذاری کرد؛ گفتمانی که می‌توان آن را گفتمان «تولید فضا» نامید. لوفور بر مبنای آموزه‌ مارکسیستی همبستگی نظریه و عمل و در ضدیت با تقسیم کار سرمایه‌دارانه که در تفکیک رشته‌های علوم انسانی نیز بازتاب می‌یابد، شاخه‌های علوم انسانی را از یکدیگر تفکیک نمی‌کرد، زیرا بر آن بود که چنین تفکیک‌هایی همگی از ساز وکارهای ایدئولوژیک سرمایه‌دارانه هستند و به دنبال تحریف واقعیت و تجزیه‌ آن به پاره‌های کوچک، تصویر کلی واقعیت را مخدوش می‌سازند و نمی‌گذارند ساز‌وکارها، نیروها و روابط اصلی را به‌درستی ببینیم و تشخیص دهیم. از این‌رو بر آن بود که نباید در دام چنین تفکیک‌های ایدئولوژیکی گرفتار شویم (Lefebvre، 1991: 75).

نظریه «تولید فضای» او نیز به‌خوبی نشان‌دهنده‌ همین نگرش است. هگل، مارکس و نیچه سه اندیشمندی هستند که او بیشترین استفاده را از ایده‌هایشان می‌برد. هدف غایی لوفور این بود که نشان دهد فضا در پیوند با زمان، سیاسی است. بر مبنای روایت لوفور، تولید فضا اصلی‌ترین ساز‌وکار بقای سرمایه‌داری است که از آن با عنوان «چرخه دوم انباشت سرمایه» نام می‌برد. او بر آن است تا ابعاد پنهان و طبیعی ‌انگاشته ‌شده و طبیعی‌جلوه‌ داده‌ شده فرایند اجتماعی تولید فضا را که به تسخیر موقعیت زندگی روزمره می‌انجامد، آشکار سازد. از دید او هرگونه تغییری به معنای تغییر فضاست و این فضا در پیوند با شیوه تولید، تعریف شدنی است. گفتمان تولید فضای لوفور مؤلفه‌هایی محوری دارد که به سبب اهمیت روزافزون این گفتمان و پتانسیل آن در حل مسائل حاد پیش روی جامعه کنونی که به‌طور فزاینده شهری شده‌ است و در نتیجه می‌توان آن‌ها را ذیل مسائل فضا دسته‌بندی کرد، ضروری است تا از مبانی اندیشه و نظریه‌ او در تولید فضا آگاهی داشت. به‌خاطر پیچیدگی‌های نظریه لوفور، امکان برداشت‌های سطحی و دور از واقعیت از این نظریه بسیار زیاد است. لوفور نظریه تولید فضای خود را در تقابل با فضای انتزاعی و مطلق دکارتی بنیان نهاد. دکارت در واقع فضا را فقط درون سیستم مختصات خود تعریف می‌کرد. دکارت برای هر نقطه روی سیستم مختصات خود، عرض، طول و ارتفاع تعریف می‌کند، حال آنکه تمام بحث لوفور در این است که، «فضا» یک محصول اجتمـاعی و فضـا ناشی از روابط انسان‌ها با هم است. به این ترتیب فضای اجتمـاعی را روی محـور مختصـات و شبکه‌های شطرنجی هندسی مورد نظر دکارت نمی‌توان نشان داد. از سوی دیگر صفت اجتماعی فضا از نظر لوفـور واجـد پیامدهایی نظیر روابط متقابل یا یک‌سویه قدرت و روابط اقتصادی است که از نظر لوفور حتّی این موارد را نیـز نمی‌توان روی محور مختصات دکارتی نشان داد (همان، 57).

فضا از دیدگاه لوفور یک محصول اجتماعی اسـت، بـه ایـن معنـا کـه در تولیـد آن، مجموعـه‌ای از هستی‌های اجتماعی افراد درکنش متقابلی که با یکدیگر برقرار می‌کنند، سبب می‌شوند فضا شکل گیرد. به ایـن ترتیـب، صِرف اندیشه شهر‌ساز یا برنامه‌ریز شهری باعث تولید فضا نمی‌شود. به عبارتی، همان تضادهایی که بـرای یـک محصول وجود دارد بر فضا نیز مترتّب است، با این تفاوت که فضا در باز‌تولید شرایط موجـود بـه‌نحـو مؤثری تأثیرگذار است. لوفور با این پرسش‌های اساسی همواره روبه‌رو بود که «فضا چیست؟ آیـا فضـا یـک بسـتر صرفاً انتزاعی است یا ناشی از روابط انسان‌ها در محیطی است که در آن زندگی می‌کنند؟ آیا فضا مفهومی کلی است که به نحوی بی‌واسطه بین افراد برقرار است یا از طریق واسطه‌هایی بر افـراد از کانال نظام‌های قدرت اعمال می‌شود؟»

تریالکتیک شهر، شکل دیگری از دیالکتیک فضاست. لوفور با فضای شهری به شیوه ماتریالیسم تاریخی و کنش‌های دیالکتیکی که در هر دوره تاریخی، شهر با آن روبه‌رو می‌شود، برخورد می‌کند. شهر در دوره تاریخی و گذر زمان باعث تولید فضای جدید تاریخی می‌شود که ناشی از مناسبات مادی حاکم بر شهر در باز‌تولید آن در آن دوره تاریخی است. فضا اساساً کالایی اجتماعی است که در درون شهر متبلور می‌شود و «تریالکتیک شهر» نام می‌گیرد. از دیدگاه لنین، ماتریالیسم دیالکتیکی بر ویژگی تخمینی و نسبی هر نظریه علمی پیرامون ساختار ماده و عوارض آن تأکید می‌کند. این نظریه بر مرزهای غایب و مطلق در طبیعت، دگرسانی‌های ماده از یک‌شکل به شکل دیگر تمرکز می‌کند (همان، 18). لوفور فضا را براساس سه دیدگاه تحلیل کرده است که به‌طور خلاصه آن‌ها را به بحث می‌گذاریم.

1-1- 1- روال فضایی

روال فضایی به عنوان نوعی فضاگونگی تعریف می‌شود که تولید و بازتولید و جایگاه‌ها و چیدمان‌های فضایی و ویژگی هر ریختار فضایی را در برمی‌گیرد. روال فضایی، اسـتمرار و تـا حـدی انسـجام را ضمانت می‌کند و دالّ بر یک سطح ضمانت شده از رقابت و سطح خاصی از عملکـرد اسـت. روال فضـایی یـک جامعه، فضای آن جامعه را تراوش می‌کند. روال فضایی، فضا را مطرح می‌کند، پیش‌فرض قرار می‌دهد و در یک میان‌کنش دیالکتیکی آن را به آهستگی تولید می‌کند و بر آن غلبه می‌یابد و بـرای کنش‌های مختلـف به‌کار می‌گیرد. روال‌های فضایی به‌عنوان فرایند تولید شکل مادی فضاگونگی اجتماعی، هم به‌عنوان میانجی و هم برونداد فعلیت، رفتار و تجربه انسانی نمایش داده می‌شوند (همان، 33).

روال‌های فضایی می‌توانند از طریق رمزگشایی فضا آشکار شوند و معلوم شود که قرابت یا نزدیکی با فضـای محسـوس، دریافت‌های مردم از جهان خود، به‌ویژه روزمره بودن آن دارند یا نه. به این ترتیب، روال‌های فضایی واقعیت زیسته را ساختار می‌دهند که شامل مسیرها و شبکه‌ها، الگوها و میان‌کنش‌هایی هستند که مردم و مکان‌ها، تصاویر و واقعیت و در نهایت کار و تفریح را با هم مرتبط می‌کنند. روال‌های فضایی، تولید و بازتولیـد، صـورت معقـول و اجرا و پنداشته به همان اندازه زیسته را در برمی‌گیرند. این روال‌ها تا حدودی پیوستگی، استمرار جامعه همگانی و شایستگی فضایی را تضمین می‌کنند (Merrifield، 2006: 110).

روال‌های فضایی جامعه از یک منظر تحلیلی از طریق رمزگشایی مدرنِ تحت سرمایه‌داری، امور تکراری زندگی هرروزه، مسیرها، شبکه‌ها، محل‌های کـار، زنـدگی خصوصـی، لذّت‌های تفریحی امر شهری، شامل مواردی هستند که باید رمزگشایی شوند. ایـن فضـای مـادی‌شـده کـه از لحاظ اجتماعی و تجربی تولید شده است به‌عنوان فضای محسوس توصیف می‌شود که مسـتقیم بـه‌وسـیله حواس درک خواهد شد و حدود، اندازه‌ها و توصیف‌های آن تصحیح می‌شوند (همان).

1-1- 2- بازنمودهای فضا

بازنمودهای فضا یک فضای مفهـومی‌شـده یـا معقـول را تعریـف می‌کنند. فضـای بازنمودهای فضا در این فضا جـای می‌گیرند. ایـن فضـا، نـوع دانشمندان، برنامه‌ریزان، شهرگراها، تقسیم‌کنندگان تکنوکرات خاصی از فضای هنری است که گرایشی علمی نیز در آن دیده می‌شود. این فضای معقول هم‌چنین به روابط تولید و به‌ویژه به نظم یا طرحی که آن روابط تحمیل می‌کنند، گره خورده است. چنین نظمـی از طریـق کنترل دانش، نمادها و کدها بر ابزار رمزگشایی روال فضایی و در نتیجه تولید دانش فضایی اعمـال می‌شود. این فضا، فضای مسلط در هر جامعه (شیوه تولید) است: «انبار [ذخیره] قدرت شناخت‌شناسانه» تعبیری است که لوفور برای نقد شناخت‌شناسی مسلّط بر برنامه‌ریزی فضایی از آن استفاده می‌کند. این فضای معقـول استثنائی به سمت یک نظام نمادهای واژگانی میل می‌کند (که از لحاظ اندیشگانی به خوبی روی آن کـار شده است) که همگان را به زبان، گفتمان، متن و عقل کلی ارجاع می‌دهد: کلام گفتاری و نوشتاری. در این فضاهای نظـم‌دهنده و گفتمان قاعده‌ساز و مسلط، این فضـاهای ذهنـی، بازنمودهـای قـدرت و ایـدئولوژی، کنتـرل و نظارت‌اند (همان).

بازنمودهای فضا در سطح گفتمان و سخن تکوین می‌یابند و شکل کلامی و لفظی، نظیر توصـیفات، تعـاریف و به‌ویژه نظریات علمی درباره فضا به خود می‌گیرند. لوفور علاوه بـر ایـن موضـوعات، نقشه‌ها، طرح‌ها و اطلاعات درون عکس‌ها را به‌عنوان راهنما و دلالت‌کننده، میان سایر بازنمودهای فضا به حساب می‌آورد. گرایش‌های تخصصـی که به تولید این بازنمودها می‌پردازند، عبارت‌اند از: معماری، برنامه‌ریزی و هم‌چنـین علـوم اجتمـاعی کـه در جغرافیا از اهمیت فوق‌العاده‌ برخوردارند (همان).

1-1-3- فضاهای بازنمود

فضاهای بازنمود در عـین اینکـه متمـایز از دو فضـای دیگـرند، اما آن‌ها را در بـر می‌گیرند. فضاهای بازنمود، تبلورگر سمبلیسم‌های پیچیده و بـه‌وجـود آورنـده رمـز و بـدون رمـزند. آن‌ها به بخش سرّ‌ی یا زیرزمینی زندگی اجتماعی پیوند خورده‌اند. فضـای بـازنمود واجـد نـوعی راز‌گرایی، ناکلامی ناهوشیار و امر درک‌ناپذیر است و به این ترتیب در بسـیاری از تحلیل‌ها، درک بصیرت‌ها و اعماق موجود در این فضا می‌تواند راهگشا باشد. به‌طور دقیق در اینجا فضا به همراه تمـام رازگرایی‌ها نمود پیدا می‌کند. این فضا در پهنه تصورات و نمادهایی که بـا آن همـراه می‌شوند، به‌گونه‌ای تمام‌عیار گسترش می‌یابد و خود‌زیسته می‌شود. این فضا، فضای زیست‌کنندگان و کاربران است. فضای زیسته در واقع، فضایی است که فارغ از اندیشه شهرساز و برنامه‌ریز تجربه می‌شود و گاهی در جایگاه مقاومت در برابر فضای معقول می‌نشیند. این کاربران طیف وسیعی از مـردم حتی دانشمندان، روانکاوان، جامعه‌شناسان و فلاسفه را در برمی‌گیرد (Lefebvre، 1991: 42).

این فضا، فضـای فیزیکی را در برمی‌گیرد و از اُبژه‌های آن، استفاده نمادین می‌کند و میل به نظام‌های کـم‌و‌بـیش منسـجم دارد. هم‌چنین در این فضا نه‌تنها بازنمودهای فضـایی قـدرت را نمادها و سمبل‌های ناکلامی یا ناواژه‌ای می‌یابیم، بلکه قدرت فضایی تحمیلگر و اجرایی نیز در همین فضا وجود دارند. این فضاهای زیسته بازنمود که ترکیبی از امر واقع و امر متصور، اشیا و اندیشه با حدود برابرند و فضـاهای مقاومـت علیـه نظـم مسلط‌اند و بر ضدّ حوزه ارضی برای ایجاد «ضد فضاهای پایین‌تر (حاشیه یا کناره‌ای) برمی‌خیزند. لوفور فضاهای بازنمود را معکوس بازنمودهای فضا می‌داند. به این ترتیب فضاهای بازنمود، نمادین فضا هستند. فضاهای بازنمود به خود فضاها ارجاع نمی‌دهند، بلکه به یک قدرت الهی، لوگوس، دولت، اصل نرینه یا مادینه (نظیر توتم در جوامع اولیه) و غیره اشاره می‌کنند. این بعد تولید فضا بـه فراینـد دلالـت‌آوری اشاره دارد که خود را به نماد (مادی) مرتبط می‌سازد. نمادهای فضا می‌توانند از طبیعـت، نظیـر درختـان یـا ریختارهای غالب توپوگرافیکی گرفته‌شده باشند یا مصنوع باشند، مانند ساختمان‌ها یا یادگارها یا ترکیبی از هر دو (Schmid، 2008: 12).

2-2- شهریت مامفورد

مامفورد مانند پاتریک گدس، شهر را مکان حساس عصر ما می‌دانست و در تحلیل مسائل شهرسازی، همه ابعاد فرهنگی و تاریخی را لحاظ می‌کرد و مسئله را تنها در چارچوب فنی نمی‌دید. وی به‌درستی نشان داد که چگونه حضور نهادهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در گذر تاریخ در قالب کالبدی- فضایی هویدا می‌شود. او بیش از هر چیزی شهر را در فرایند تاریخی آن بررسی کرد. اجزا و کارکردهای هر دوره را با مشاهده و استفاده دقیق از هرگونه اثر تاریخی، فرهنگی و فضایی مشخص ساخت و آن را با انسان ارگانیک پیوند داد. او این اجزا و کارکردهایشان را در صورتی مثبت می‌دانست که در راستای رفع نیازها و اهداف انسانی باشند و توسعه انسانی را پدید آورند (پاکزاد، 399:1386).

مامفورد کاوش‌های باستان‌شناسی را به دلیل فاقد روح بودن آن‌ها، کافی نمی‌دانست، مگر آنکه این کاوش‌ها با قراین اجتماعی همساز شوند. بر پایه چنین کار روش‌شناختی، بازگشت به هر الگویی را منتفی می‌داند و در این حالت، ما دارای هیچ نمونه ازلی نیستیم (شوای،1384: 21). مامفورد در تشریح این موضوع، شهر را بیشتر از دو بعد آن، یعنی پوسته و هسته یا ظرف و مظروف بررسی می‌کند. در بعد فیزیکی، شهر جایی است ثابت برای استقرار آدمی و دور نما‌ی اجتماعی آن، مقصدی است که انسان‌ها سرانجام برای رفع نیازهای فنی و... آن را برگزیده‌اند. از دیگر سو، ظرف یا پوسته شهر باید آن‌قدر انعطاف داشته باشد که بتواند واکنش‌ها و کنش‌های جامعه را برتابد و به پرورش مدنیت کمک کند. شهر باید هر زمان که لازم باشد پوست بیندازد و پوسته نو باید درخور محتوای متفاوت در زمان و مکان آن باشد. (همان، 403). از دید مامفورد، جامعه شهری نه منحصر به محتوای جمعیتی آن و نه محدود در پوسته فیزیکی آن است. او اصل شهریت را در پویایی، تحول و تغییر شکل جامعه مدنی می‌دید؛ شهریتی که در واقع، دستگاه خودکار «فرهنگ سازی» است.

مامفورد نظم منطقی در توسعه جامعه شهری را متکی بر یکپارچگی تسهیلات فنی و نیازهای بیولوژیکی زیستی و هنجارهای اجتماعی می‌دانست و در روند کشفیات خود به جنبه‌های مختلف توسعه انسانی در متن پویای مدنیت، با تکیه بر پیوند با روستا پرداخت. او به حق، پویایی جامعه مدنی را در تعامل شهر و روستا جست‌وجو می‌کرد. به‌طور کلی مامفورد بر همبستگی اجتماعی و روابط چهره به چهره، تحرک فردی، اهمیت ابعاد زیبایی‌شناختی و وحدت با نیروی طبیعی در شهر تأکید داشت. او معتقد بود که برنامه‌ریزی شهری باید به روابط ارگانیک میان مردم و فضای زندگی مردم اهمیت دهد. مفهوم ارگانیک از دیدگاه مامفورد عبارت است از: جامعه منسجم و برخوردار از سازگاری کامل زندگی فردی در درون جامعه شهری. مامفورد با پیروی از افکار گدس، مادر‌شهر مدرن را نمونه‌ای آشکار از عقب‌ماندگی فرهنگی در مقابل پیشرفت‌های سریع فنی و مخلوقی ساخته اقتصاد در حال ‌توسعه می‌دانست که به‌جای رفع نیازهای زندگی به خدمت منافع مالی درآمده است.. به گفته او، مادر‌شهر مدرن یا توده انبوه شهری تنها بد یا دردآور نیست، بلکه زیان‌بخش، بی‌فایده و به زیان فناوری از کار افتاده نیز هست. از دیدگاه منتقدانه مامفورد، بیشتر شهرهای آمریکایی با پذیرش انگیزه گسترش مادر‌شهری انتظارات خود را بر پایه رشد نامحدود جمعیت که ضامن حداکثر افزایش بهای زمین است، نهاده بود (یار احمدی،1378: 160).

مامفورد در بین دستاوردهای جدید فناورانه، خودرو را وسیله‌ای می‌داند که در شکل‌گیری مادرشهرهای آمریکایی مخرّب‌ترین نقش را بازی کرده است. از این رو، اتوبان را فضای ضد شهری، ضد‌انسانی و ضد فضای سبز می‌داند. او معتقد است برنامه‌ریزان شهری فراموش کرده‌اند که شهر نه برای تسهیل در حرکت خودرو بلکه برای پرورش انسان و فرهنگ پدید آمده است. مامفورد برای غلبه بر این وضعیت ناشی از فراموشی، تاریخ را به یادآوری فرامی‌خواند. او در این فراخوان به شهر قرون وسطایی اشاره می‌کند که مجموعه‌ای از شهرک‌ها را با درجه‌ای از خودکفایی و خودگردانی پدید آورده بود. مامفورد از این الگوی شهری چنین الهام می‌گیرد که جلوگیری از تمرکز عملکردهای اجتماعی در شهر ضرورتی است که کلیت آن را نگه می‌دارد (همان، 163).

مامفورد با احترام به اصول و حقایق تاریخی، مرکز فعالیت‌های خود را نگرانی‌های اصولی آدمی قرار می‌دهد. او در مخالفت با اقتصاد مبتنی بر ماشین و قدرت دنیای مدرن، از اقتصاد ارگانیک سخن می‌گوید که بر پایه زندگی استوار و از ریشه تاریخی برخوردار است و با توسل به دیدگاه انسان‌گرا و مبتنی بر زندگی درمی‌یابد که راه‌حل مشکلات نهادهای انسانی و کنترل آن باید محتوایی انسانی داشته باشد. مامفورد برای رفع مشکلات مادرشهر مدرن برمی‌خیزد و در این راه به‌طور کلی از پذیرش راه‌حل‌های مبتنی بر فناوری شانه خالی می‌کند. او انسان را فرا‌می‌خواند تا بیش از هرگونه تلاش برای چیره شدن بر نیروهایی که هستی ایشان را تهدید می‌کند به تزکیه و استحاله جوهر نفس بر راستای همکاری با نیروهای طبیعت و بالاتر از آن با همنوعان خویش بپردازد.

2-2-1- شهرآرمانی مامفورد

مامفورد شهر را مجموعه‌ای متشکل از گروه‌های نخستین و اتحادهای هدفمند جمعی می‌داند. مورد اول را می‌توان در اشکالی چون خانواده و محله مشاهده کرد که در تمام جماعت‌ها دیده می‌شوند، درحالی‌که مورد دوم مخصوص شهر است. این گروه‌های مختلف از خلال سازمان‌هایی که کمابیش ساختی بنگاه‌مانند دارند یا لااقل به شکل عمومی تنظیم و شخصیت یافته‌اند، خود را تضمین می‌کنند (Lefebvre، 1991: 12). ابزار فیزیکیِ اساسی برای وجود شهر عبارت است از یک کالبد ثابت، مسکن پایدار، تأسیسات دائم برای گردآوردن، تبادل و ذخیره‌سازی؛ و ابزار اجتماعی اساسی عبارت است از تقسیم اجتماعی کار که نه فقط زندگی اقتصادی بلکه فرایندهای فرهنگی را تضمین می‌کند. بنابراین شهر در معنای کامل از دیدگاه مامفورد عبارت است از یک شبکه جغرافیایی، یک سازمان اقتصادی، یک فرایند صنعتی، صحنه‌ای برای کنش اجتماعی و نمادی زیبایی‌شناختی از واحد جمعی.

به عقیده مامفورد، رسیدن به شهر در چنین معنایی ممکن نیست مگر آنکه ساختن آن را از پایین‌ترین واحدها آغاز کرد، به آن‌ها زندگی دوباره بخشید و به هریک با عنوانی مشخص نگریست. به فرد به‌عنوان انسان متعهد، به محله به‌عنوان نهاد اولیه و به شهر به‌عنوان تجلی ارگانیک زندگی اجتماعی در توازن زیست‌محیطی با شهرهای کوچک و بزرگ دیگر در محدوده منطقه‌ای وسیع‌تر که تمامی آن را در بر می‌گیرند. بدین ترتیب، شکل جدیدی از شهر در مقیاس منطقه‌ای مجسم می‌شود. برنامه‌ریزی شهری از این پس پرداختن به مرکزی مسلط و واحد نیست، بلکه شبکه‌ای از شهرهای کوچک و بزرگ با اشکال متفاوت را شامل می‌شود. این تجسم یادآور زیست‌گرایی ارسطویی و آموزه‌های قرون وسطایی در مقیاس کلان است. علاوه بر این، مامفورد ضمن تحلیل نکات مثبت که در تصور از باغ‌شهر دارد نتیجه می‌گیرد که شهر مناسب، مدیرپذیر، مریی، ثمربخشی و مورد علاقه آدمی برای متناسب نگه‌داشتن اجزای تشکیل‌دهنده‌اش باید برای جمعیت و ناحیه تحت اشغال خود، حدودی را مشخص کند.

مامفورد در نظریه «شهر اجتماعی هاوارد» شکل جنینی گونه‌ای از شهر را می‌دید که نه‌تنها می‌توانست بر شهر تاریخی و محدودیت‌های فضایی آن برتری یابد، بلکه با غلبه بر گسترش بی‌پایان و از هم گسیختگی بی‌برنامه کلان شهری، تفوق خود را بر مادرشهر به اثبات رساند. او معتقد بود که رفتن از تراکم و تمرکز مادر‌شهری به‌سوی پراکندگی منطقه‌ای را نه‌ از راه ساخت شهرهای نوین، به‌صورت جوامع متوازن در مقیاس گسترده می‌توان تحقق بخشید، نه با پرداختن به آبادی‌های حومه‌ای. این همان روشی بود که کلارنس اشتاین پیشبردش را فرضیه قرار می‌داد و در طرح مقدماتی هنری رایت برای گسترش آینده نیویورک مشاهده می‌کرد. مامفورد انگاره هنری رایت از «شهر متوازن» را گسترش داد و به «منطقه متوازن» که با سنجیدگی تمام در قالب اثری هنری در آمده، بهبود بخشید. مامفورد معتقد بود که تنها در صورت جدایی بیش از بیش و جلوگیری از تداخل شهرهای موجود در یکدیگر، می‌توان گسترش آینده آنان را به‌سوی جامعه متوازن سوق داد (یار احمدی، 167:1378 ). مامفورد شهر نوین آمریکایی را «اتوپیای منطقه‌ای» خواند و ایجاد چنین شهری را بر پایه انسانی و در مطابقت با نیازهای بشری درخواست کرد. بنابراین طراحان و برنامه‌ریزان می‌بایست تمام کوشش خود را پیرامون اندیشه آفرینش پوسته‌ای مناسب برای پوشش دادن به بهترین نحوه زندگی متمرکز می‌کردند. از دیدگاه مامفورد معماران می‌باید تمام منظر شهری را به‌گونه‌ای بیارایند که شهر بدون ایجاد مزاحمت برای گردش روزانه اقتصاد، دسترس عموم بر تمام زوایای طبیعت محیط بیرون‌شهری را میسر سازد. بنابراین سیمای نوین و ارگانیک شهر، علاوه بر نمایش شکل‌گیری تاریخ و فرهنگ انسانی، همراه با روابط جامع و متقابل بین گروه‌های اجتماعی، سازمان‌ها و نهادها و افراد به ارائه طبیعت نیز پرداختند. او برای ادغام طبیعت و محیط شهری به‌گونه‌ای وسیع از تاریخ آمایش قرون وسطا الهام گرفته است. مامفورد یک فضای گذران اوقات فراغت گسترده در خارج از حوزه نفوذ شهرها را پیشنهاد می‌کند (همان، 52).

او معتقد بود این فضا نیازهای گذران اوقات فراغت به سبکی جدید را برآورده خواهد ساخت. در اطراف یا ورای هر مرکز شهر در حال گسترش، باید مناطق آزاد مشخص تعیین شوند که بتوانند به کشاورزی، باغ‌داری و گل‌کاری تخصیص ‌یابند و با صنایع روستایی مرتبط شوند. مامفورد یک کمربند سبز دائمی را در شهرها پیشنهاد می‌کند که از به هم پیوستن و جوش خوردن واحدهای درونشان جلوگیری می‌کند. او دو حرکت مکمل را برای بازسازی شهرها پیشنهاد می‌کند: یکی مربوط به جمع‌کردن ساخت هرزه و پراکنده حومه است. خوابگاه باید به اجتماعی متعادل با گرایشی به سوی باغ‌شهر واقعی تغییر شکل داده شود؛ باغ‌شهری با تنوع خاص خود، خودگردانی نسبی، با جمعیتی بسیار متفاوت و یک صنعت بازرگانی محلی کم و بیش مهم برای حیات بخشیدن به آن. حرکت دیگر بر مبنای کاهش متناسب تراکم کلان‌شهر قرار دارد؛ مسئله‌ای که در ارتباط با تخلیه بخشی از جمعیت شهر و ایجاد پارک‌ها، زمین ‌بازی، گذرهای سرپوشیده و باغ‌های خصوصی در مناطق همراه است (شوای،1384: 364).

تأثیر سرمایه بر تولید فضاهای شهری ایران

فضاهای شهری به‌ عنوان مفاهیمی عینی که زمان‌ها و رخدادهای گوناگونی از زندگی بشری را در بر‌می‌گیرند، موجودیت خود را در بستر شهر شکل می‌دهند و به همراه آن، تغییر و تحول پیدا می‌کنند. به‌عبارت دیگر مفهوم فضاهای شهری از دل شهر و شهرنشینی سر برآورده و در یک رابطه متقابل با آن قرار دارند. در نتیجه پرداختن به جنبه‌های مختلف فضا در شهر و تأثیرات آن بر رفتار انسان، مقوله‌ای مهم قلمداد می‌شود. برای تحلیل درست، باید فراز و نشیب‌های روند تولید و بازتولید فضا و توسعه و بسط مفاهیم مختلف آن در طول تاریخ و در بستر زمان مورد بررسی قرار گیرد. در عصر امروز اگر بخواهیم کند‌وکاوی بر ساخت و کارکرد یا به‌طور کلی سازمان فضایی شهرهای ایران امروزی داشته باشیم، لازم است که تأثیر اقتصاد سرمایه‌محور بر آن را مورد توجه و تأمل قرار دهیم. اغلب الگوی رشد فضای شهر ایرانی بیانگر دو دوره تاریخی پیش از مشروطیت و بعد از انقلاب مشروطیت است. تا پیش از انقلاب مشروطیت، غیر از معدود مراکزی که به دلیل استقرار نهادهای اداری- سیاسی (شهرهای پایتختی)، عناصر مذهبی (شهرهای زیارتی) یا بنیادهای وقفی (وقف و تکوین شهری) موقعیت شهری پیداکرده و در مواردی به شهرهای مهم تبدیل ‌شده‌اند، رشد شهرها تابع نیروهای سنّتی بود که عملکردی تدریجی اما درون‌زا داشتند (ویسی، 1392).

در این دوره، شهرها از طریق کارکرد مبادله، کارکرد تدارکاتی و کارکرد سکونتی به‌عنوان محل اقامت بزرگ مالکان، عموماً در چارچوب مناسبات سرمایه‌داری با رهبری همراه با حوزه‌های روستایی پیرامون رشد کردند و توسعه یافتند (اهلرس، 1390: 14 – 13).

رشد و کالبد و ساخت و محتوا یا به عبارتی تولید فضا در شهرهای ایران، منعکس‌کننده یا تصویری از اقتصاد سرمایه‌ای را نشان می‌دهند که با اتکا به این درآمدهای غیر‌تولیدی رشد خود را توسعه داده‌اند. برای نمونه، شهر تهران با توجه به اینکه مرکز تصمیم‌گیری سیاسی و اقتصادی به حساب می‌آید، رشد بی‌محتوا از نظر کالبد، فضا و حاکمیت فرهنگ مصرف به‌جای تولید قلمروی خود را نامتناسب با هسته و پوسته گسترش داده و از درون، تولید فضاهای اجتماعی هویت و مدنیت شهری را کم‌رنگ کرده است.

این الگو نه تنها در تحلیل شهر و ساختارهای درون‌شهری (مقیاس خرد) بلکه در مقیاس کلان، نقش عمده‌ای در ایجاد نابرابری توسعه، عدم تعادل فضایی و برهم زدن یکپارچگی در مقیاس استانی و ملی دارد که در ارزیابی نهایی از این الگو باید مورد توجّه قرار گیرد. از این منظر، یکی از دلایل و عوامل نابرابری توسعه و تعادل ناحیه‌ای در ایران را باید در ماهیت اقتصاد رانتی، دولتِ تخصیصی و مضامین سیاست‌های توزیعی و تخصیصی جست‌وجو کرد که در الگوی گردش رانت (از طریق هزینه‌های جاری و عمرانی) جاری است. بر این اساس، سیاست برنامه‌ریزان شهری ‌باید این باشد که برای کاهش تنگناهای ساختاری ناشی از وابستگی شهر معاصر ایران به منابع رانت، توجّه ویژه‌ای به سهم و نقش رانت در تأمین نیازهای اجتماعی و اقتصاد و تولید فضا، باز‌تولید، ساختار و ماهیت شهرها داشته باشند (ضیایی، 1379: 121).

3- تحلیل و نتیجه‌گیری

تغییر ساختار فضایی و تولید فضا یکی دیگر از ویژگی‌های شهر سرمایه‌محور به موازات تغییر بخش‌های اقتصادی است. گردش منابع و دخالت دولت از طریق دیوان‌سالاری شهری بازتاب مشخص و بارزی در تولید و باز‌تولید فضای شهرها بر جای گذاشته است. دخالت مستقیم و غیرمستقیم دولت ضمن تغییر اندازه و مساحت شهر و ترکیب فضاها، منشأ تغییرات کالبدی قابل توجّهی در اراضی داخل و خارج از محدوده حریم شهرها به‌صورت توسعه درون‌گرا و برون‌گرا شده است.

مداخله دولت‌ها در فضاسازی شهری تنها به تولید فضا در داخل محدوده قانونی شهر محدود نیست. سازوکار رشد شهر دگرگون‌شده و بسیاری از اراضی بایر، موات و ملّی در محدوده شهر و همین‌طور منابع طبیعی و زمین‌های کشاورزی پیرامون شهر به تملک دولت در آمده و ضمن تغییر کاربری، به اراضی یا فضاهای شهری تبدیل‌ شده‌اند. در دوره معاصر، وابستگی تنگاتنگ بنیادهای ساختارشناسی شهر ایرانی به سرچشمه‌های اقتصاد رانتی، الگوی جدیدی از شهر رانتی آفریده است. در نگاه تبیینی- هنجاری، ماهیت و ساختار این الگو با چند ویژگی و تنگنای ساختاری بنیادی همراه است که تعیین‌کننده چالش‌های شهر معاصر ایران است. حاکم شدن دیوان‌سالاری شهری که چرخه بوروکراتیک توزیع و تخصیص رانت کمیاب به حساب می‌آید، ساختار اجتماعی و اقتصادی ویژه‌ای به‌صورت جامعه تک‌ساحتی و سیطره مشاغل دولتی در درون این الگوی شهری به‌وجود آورده و ضمن تغییرات سریع در اندازه جمعیت، مساحت و ترکیب فضاهای درون‌شهری، فرایند فضایی برون‌گرا ایجاد کرده است.

واضح است که ساختارهای شهری در حال حاضر ناتوان از ایجاد سازوکارهایی است که بتواند از وابستگی بیرونی خود بکاهد و به منابع درونی و قابلیت‌های موجود در پیرامون و فضای ناحیه‌ای خود ارزش اقتصادی و اجتماعی دهد. بنابراین، هدایت منابع رانت به فعالیت‌ها و کسب ‌و کارهای کوچک اقتصاد محلی برای پیوند شهر با پیرامون آن و یکپارچگی منطقه‌ای ضروری است. نظام اقتصادی شهر و روحیه و رفتار رانت‌جویی جامعه شهری زمانی از تلاش بی‌وقفه برای گردش و مصرف رانت باز خواهد ایستاد که خود، تولید اشتغال کند و قادر باشد به‌تدریج میان فعالیت‌ها و مشاغل تولیدی و خدماتی جمعیت فعال، تعادلی نسبی پدید آورد. کارایی تولیدی و تولید اشتغال مولّد مبتنی بر نیروهای درونی بستر پیدایی جامعه مستقل، متنوع و خوداتکا و تولید فضای متوازن است.

از این رو، استراتژی واقعی برای باز‌ساخت بنیادهای شهری بر مبنای کاهش روابط و مناسبات وابستگی به منابع اقتصاد رانتی باید بر مدلی استوار باشد که از طریق آن تولید اشتغال متکی بر ظرفیت‌های درونی برای رشد اقتصادهای محلی و تولیدی در شهرها فراهم آید. به عبارت دیگر، رشد و تولید فضاهای شهری ‌باید به‌اندازه ظرف آن باشد و اگر خارج از مظروف باشد، فضاهای تولیدی دیگری در ساختار و محتوای شهر ایجاد می‌شود که می‌تواند کارکرد شهری و آسایش و حق شهریت را از انسان‌های شهری سلب کند. البته ناگفته نماند که حق به شهریت در حقیقت، ادعایی است که دیگر وجود ندارد. فعالان بخش مالی و ساخت‌وسازکنندگان می‌توانند مدعی آن شوند و تردیدی نیست که حقّ‌‌ آن‌هاست. اما در مقابل، بی‌خانمان‌ها چگونه می‌توانند اعمال حق کنند. ما با این پرسش روبه‌روییم که «حقوق چه‌کسانی را باید به رسمیت بشناسیم؟» و در عین حال می‌دانیم حاکم شهر حقوق مساوی را برای همه مردم شهر رقم می‌زند. سرمایه‌داری حاکم بر شهر، آن را قربانی پایان‌ناپذیر نیاز به انباشت سرمایه برای رشد بی‌پایان خود کرده است به‌طوری که هیچ‌‌یک از تولید و باز‌تولید فضاهای اجتماعی و ‌محیطی را در نظر نگرفته است. تنها زمانی سرمایه‌داران شهری زندگی و فضاهای شهری را تولید می‌کنند و استمرار می‌بخشند که مدعیان اصلی آنچه تولید کرده‌اند، باشند و یکی از ادعاهای آن‌ها حقی برای ساخت شهری بر اساس تمایلات آن‌هاست. ما باید به چه سیاستی در شهر برسیم. آیا بنویسم و بگوییم شهر دیگر مرده است یا دگرساز باشیم و بنویسم شهر زنده است.

منابع

1. اهلرس، اکارت (1390). روابط سنتی شهر و روستا در ایران، ترجمه عباس سعیدی، روابط و پیوندهای روستایی- شهری در ایران. تهران: مهر مینو.

2. پاکزاد، جهانشاه (1386). سیر اندیشه‌ها در شهرسازی. جلد اول، تهران: شهیدی.

3. پاکزاد، جهانشاه (1386). سیر اندیشه‌ها در شهرسازی (1): از آرمان تا واقعیت. تهران: شرکت عمران شهرهای جدید.

4. ضیایی، محمود (1379).«تبیین جایگاه و نقش دولت در توسعه شهر و شهرنشینی در ایران». رساله دکتری، گروه جغرافیا، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه تهران.

5. علی اکبری، اسماعیل (1394). «شهر معاصر ایران: بنیادهای ساختارشناسی الگوی رانتی شهر ایرانی (مطالعه موردی: شهرکرد)»، فصلنامه شهر ایرانی-اسلامی، شماره 19، بهار، صص 39-29.

6. فضلی‌نژاد، سیف‌الله و احمدیان، مرتضی (1389). «اقتصاد رانتی در ایران و راه‌های برون‌رفت از آن». ماهنامه بررسی مسائل و سیاست‌های اقتصادی، سال دهم، شماره 11 و 12، بهمن و اسفند، وزارت امور اقتصادی و دارایی، تهران، صص 129-158.

7. یاراحمدی، محمود (1387). به‌سوی شهرسازی انسان‌گرا. تهران: نشر نی.

8. میر ترابی، سعید (1384). مسائل نفت ایران. تهران: قومس.

9. ویسی، هادی (1392). درآمدی بر دولت محلی. تهران: سمت.

10. Lefebvre, H. (1991a) Critique of Everyday Life, London, Verso
11. Lefebvre, H. (1991b) The Production of Space, Oxford, Blackwell
12. Merrifield (2006): there is a politics of space because space is political, Radical Philosophy Review, volume 10, number 2, Pp 101-116.
13. Schmid, Christian (2008): Henri Lefebvre’s Theory of the Production of Space; Towards a three-dimensional dialectic, trans. Bandulasena Goonewardena, In Space, Difference, Everyday Life, Reading Henri Lefebvre, Routledge, London and New York.

لوییس مامفوردهانری لوفوررسول جعفری زادهتولید فضاشهر
این صفحه کاربری در نظر دارد مطالب مرتبط با طراحی شهری، برنامه ریزی شهری و شهرسازی را مورد باز پخش قرار دهد. مطالب انتشار یافته از مطالب جدید و روزآمد این رشته های دانشگاهی می باشند.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید