نکته حقوقی این داستان را در انتهای متن بخوانید
(می تونی حاج خانوم رو از بیمارستان مستقیم بیاری؟) این جمله را اسد از پشت تلفن خطاب به برادرش غلام می گفت. تقریبا فریاد می کشید: برار اینجا سر خیابون تصادف شده. سر و صدا زیاده. نمی شنوم چی میگی! حاج خانوم رو از بیمارستان ترخیص کن، مستقیم وردار بیار اینجا. سردفتر گفته داریم میریم.
غلام آدم خونسردی بود. سخت به هیجان می آمد و به ندرت احساس وقت تنگی می کرد. از بس که کف پاهایش را می کشید و راه می رفت همیشه کف کفش هایش سابیده شده بودند. آن روز ظهر هم صدای ناهنجار قدم هایش در سالن خلوت بیمارستان هر لحظه به گوش پرستار واضح می رسید و نمی گذاشت تمرکز کند. غلام وقتی به او رسید گفت: آبجی خانوم. این ننه ما الان دیگه می تونه راه بره دیگه بله؟
پرستار که هنوز جمله ای که می نوشت تمام نشده بود ولی به آخر صفحه رسیده بود و نمی دانست باید چه کند، سر بلند نکرد تا جواب او را بدهد و فقط آهسته زیر لب گفت: چند لحظه لطفا.
غلام که نشنیده بود، دوباره سوالش را تکرار کرد: می گم آبجی خانوم. شما که درسشو خوندی، الان ننه ما می تونه راه بره دیگه؟ ابن آهن ها تو پاش عفونت نکنه؟
پرستار به جمله ای که می نوشت اوج داد و هرطور بود آن را در گوشه صفحه به نقطه رساند. بعد با قیافه ای سنگی رو به غلام کرد: آهن نیست. بهش میگن پلاتین. کاری نمیشه. به ننه بگو مراعات کنه. دوران دیگ پزی و لحاف دوزیش گذشته.
غلام که به شدت یک نخ سیگار هوس کرده بود، دست داخل جیبش برد اما از رو به رو شدن با پرستار ترسید. همزمان که خم شد تا کفش های مادرش را بالا بیاورد، گفت: ممنون آبجی جان. برگه ترخیص رو بدم شما؟
زنگ موبایل نگذاشت منتطر پاسخ بماند. اسد بود: برار جان ترخیص کردی؟
-ها
-بعدا حساب می کنیم
-خایل خب. مانعی نیست
-برار جان قربون دستت زود آتیش کن بیا.
-خایل خب. بنزین بزنم چشم
-برار جان حالا بذار بعدا. چند تا داری مگه؟
-نِمدَنُم. باید استارت بِزِنُم!
بالاخره غلام و ننه به محضر اسناد رسمی رسیدند. اسد با باسنی عقب و قفسه سینه ای کفتری دوان دوان به سمت آنها آمد تا کمک کند: ننه رو مبُرُم بالا. خودتَم زود بیا
-خایل خب. پارک کنم چشم
اسد ننه را روی ویلچیر نشاند و به سمت آسانسور حرکت کرد: ننه جان خوبی الحمدالله؟ سلامتی! اینجه آمدِیم همو سندی که قولشِه داده بودی تنظیم کِنِیم! یادتان که نرفته؟
ننه جواب نداد. در حالت نیمه چرت بود. دستمال پارچه ای اش را برداشت تا دور چشمانش و پرده های بینی اش را تمیز کند.
او وقتی وارد اتاق مشاوره شد، مدتی سرپا ایستاد و با مکثی طولانی نشست. هوا خیلی سرد نبود اما از زیر پیراهن بافت پوشیده بود. بالاخره شروع به تعریف کرد: دو تا از برادرهام مادرم رو بردند و زمینی که به نام خودش بوده رو به نام خودشون زدن. سه دانگ سه دانگ. یا جعل امضاء کردن، یا حاج خانوم هوش و حواس درستی نداشته، نمیدونم. خدا بیامرز خیلی منو دوست داشت میخواستم وکیل بگیرم.
جهت تنظیم وقت: ۰۹۳۹۰۲۵۰۶۰۲
امیرعلی بشارتی؛ مشاوره حقوقی در مشهد
نکته حقوقی قابل توجه این است که اشخاص حقیقی (انسانها) تا زمانی که در قید حیات (زنده) هستند، می توانند هرگونه دخل و تصرفی در اموال خود داشته باشند. و بصورت پیشفرض اعمال آنها صحیح خواهد بود. اما در مورد افراد کهنسال، با توجه به اینکه به اقتضای سن، شرایط ویژه ای پیدا می کنند، چرایی انتقال اموال از طرف آنها قابلیت بررسی دارد. بخصوص اگر از زمان انتقال اموال از طرف آنها تا موعد فوت ایشان فاصله کمی باشد. معمولا وراث متوفی در چنین شرایطی احتمالاتی از قبیل سوء استفاده از ضعف نفس، معامله صوری، جعل امضاء یا اثر انگشت یا دست خط، سندسازی و امثالهم را مطرح می کنند. اما نباید فراموش کرد کاه هر ادعایی برای اثبات نیاز به دلایل محکم دارد. و مواردی مثل بالا بودن سن انتقال دهنده در عقد بیع، صلح کننده یا هدیه دهنده صرفا اَماره (اوضاع و احوالی که احتمالات را تقویت می کند) محسوب می شود.