Rabino
Rabino
خواندن ۶ دقیقه·۵ سال پیش

شکست دهگردی؛ استارتاپی به رنگ سبز

امروز درست همون روزه! همون روزی که سه سال پیش فکرش و میکردیم. فکری که هیچ وقت جدی نگرفتیمش یا توانی برای مقابله با آمدن این روز نداشتیم! شکست یک استارتاپ به رنگ سبز. شکست دهگردی!

فکر میکردیم میشه با انجام یک کار اصولی و درست فرهنگ سفر رو تغییر داد. میشه جامعه محلی رو همراه کرد. میشه به جای این فکر که "گردشگر با یه کیسه پر پول اومده مسافرت پس باید کیسه ش و خالی کرد" فکر اینکه "گردشگر با یک مغز پر از امید برای کسب تجربه های جدید اومده سفر پس باید بهترین تجربه ها رو در اختیارش قرار داد" رو جایگزین کرد. میشه هنوز هم جامعه محلی رو توانمند کرد تا گردشگری رو به معنای واقعی پایدار جلو ببرن. اما امروز اون روزی که باید بگم "نمیشه" یا "نتوانستیم".

اشتباهات زیادی داشتیم. خطاهای زیادی مرتکب شدیم اما از روز اولی که ایده دهگردی اومد تو سرمون تا همین امروز فقط و فقط به گردشگری پایدار فکر کردیم. به زمینه سازی فرهنگ درست سفر از طریق تولید محتوا. به آموزش به جامعه میزبان. به هر روشی که کاری درست و اصولی در زمینه گردشگری اجتماع محور انجام بگیره. ما درست فکر میکردیم اما درست اجرا نمیکردیم.


بزارید یکم برگردیم به عقب تا از اول بگم داستان چی بود؟

ما یه ایده داشتیم. اینکه فکر میکردیم استان گلستان محل عبور مسافرهاست و مسافرها غیر از ریختن زباله هاشون در استان ما خیر دیگه ای برامون نداشتن پس باید بتونیم به یک روشی اونا رو حداقل یک شب هم که شده در در گلستان ماندگار کنیم. از اونجایی که زیرساخت اقامت در استانمون خیلی کم بود و همه زیرساخت ها خلاصه میشد به هتل ها و هزینه اقامت در هتل برای مسافرها زیاد بود فکر کردیم به اینکه خانه های بومیان در روستاهای ییلاقی مون که طبیعت بکر و بینظیری داشت میتونه گزینه ارزان قیمت و ارزش پیشنهادی جذابی باشه برای مسافرها. پس تصمیم گرفتیم از قدرت فضای مجازی که اونموقع دوران اوجش بود استفاده کنیم و این زیبایی ها رو از طریق تولید محتوای درست در زمینه معرفی/فرهنگ سازی و رزرواسیون معرفی کنیم. وبسایتی رو راه اندازی کردیم به نام (دهگردی) توی دهگردی ما جاذبه ها رو معرفی می کردیم و خونه هایی که تجهیز شده بودن برای اقامت گردشگران در نزدیکی اون جاذبه ها رو نمایش می دادیم و برای رزرواسیون شون کار می کردیم. سالهای اول کارمون رشد قابل توجهی داشتیم. رقیب جدی نداشتیم. تک و تنها و یکه تاز تو این بازار کار میکردیم. ما از یه شهر کوچیک و یه روستای کوچیک شروع کردیم و به سرعت در کل استان گلستان خدماتمون رو پراکنده کردیم. دو نفر بودیم که یه موتور آر اس ۱۲۵ زیر پامون بود و هر روز تو کوه ها و روستاها و جنگل ها در حال تولید محتوا و صحبت با روستایی ها بودیم و به خونه هاشون سر میزدیم و سعی می کردیم بهشون یاد بدیم چطور میتونن از گردشگری کسب درآمد کنن. دو سال بعد از شروع کارمون دومین استان کشور یعنی استان گیلان رو شروع کردیم و به سرعت در گیلان رشد کردیم. استانداری و اداره کل گردشگری گیلان ازمون دعوت کرد که با توجه به تجربیاتی که داریم بهشون کمک کنیم تا بوم گردی در گیلان رو رشد بدیم. بعد از گیلان استان سمنان و مازندران رو شروع کردیم. اونموقع ها درک درستی از پلتفرم یا مارکت پلیس داشتیم اما نمیخواستیم به این سمت بریم. چون ابتدا فرهنگ سازی نیاز داشتیم و آموزش. باید این مرحله رو به درستی رد می کردیم تا بتونیم پلتفرم واسط بین گردشگران و مردم محلی باشیم. موارد زیادی بود که جلوی ما قرار میگرفت تا پلتفرم نشیم. تا همه تصمیم گیری ها رو به دست مردم محلی نسپاریم و به نظرم کار درستی رو انجام میدادیم هنوزم معتقدم داشتیم کار درستی انجام میدادیم. (در ادامه دلیلش رو میگم بهتون)

کم کم سر و کله رقبا در بازارمون پیدا شد که به سرعت و قارچ گونه در حال رشد بود. همه با ایده های مشابه و بدون هیچ گونه ارزش پیشنهادی. بدون هیچ توجهی به فرهنگ سازی سفر و فرهنگ بوم گردی. بدون هیچ برنامه آموزشی برای جامعه میزبان. تمامی ارزش پیشنهادیشون برای میزبان این بود که پنل مدیریت در اختیارت میزاریم خودتون تصمیم بگیرین چقدر قیمت بدین! تمامی ارزش پیشنهادیشون برای کاربر این بود که تو توییتر کمپین راه بندازن که بدون شناسنامه هم ویلا بهت میدیم! فارق از اینکه از جور جمع ها کجا برن بهتره که آسیبی به جامعه سنتی روستایی وارد نشه! و کلی داستان دیگه که در نهایت منجر به این شد که گردشگری پایدار فراموش بشه و تمام فکر و ذکر جامعه محلی با بستری که این سایت ها ساختن در یک کلمه خلاصه میشه "پول" . با یه کیسه پر پول بیا و با یک کیسه خالی برگرد. البته که هنوز هم درصد کمی از مردم محلی وجود دارن که انصاف رو سرلوحه قرار میدن و هنوز هم به گردشگری پایدار معتقدن. هنوز هم هستن اقامتگاه هایی که تلاششون اینه اقامت رو تا حد ممکن هزینه ش و پایین بیارن و در کنار اون از خدمات جانبی کسب درآمد کنن. هستن کسانی که در روستاها تلاش میکنن تا مردم روستا رو توانمند ساز کنن و بهشون یاد بدن که درآمد گردشگری فقط از راه اقامت و در اختیار قرار دادن خونه هاشون به گردشگران نیست. هنوز هم هستن گروه هایی که در تلاشن تا فرهنگ سفر رو به گردشگران یاد بدن.

خب این داستان ما بود اما "دهگردی" در حال حاضر در ۲۲ استان کشور در حال فعالیت هست و هنوز هم تنها بیزینس مدلش رزرواسیون اقامتگاهه ولی میدونه که شکست خورده. میدونه که دیگه نمیتونه اسکیل کنه. نمیتونه بزرگتر بشه. چون فرهنگی که دنبالش بوده شکست خورده. اما کی به این نتیجه رسیدیم؟ درست همین چند روز گذشته. زمانی که برای آپدیت کردن قیمت ها برای عید نوروز به اقامتگاه ها پیام دادیم. قیمت هایی که دریافت کردیم در حدی بود که تنها همون جمله برای ما تکرار شد " با یه کیسه پر پول بیا و با یه کیسه خالی برگرد" . با خودمون فکر کردیم این چیزی نبود که باید بهش می رسیدیم. این همه بی انصافی از سمت یک قشر آدم روستایی که مهمان نوازی اصل و اصول زندگیشون بوده منطقی نیست! اما کاریش نمیشه کرد. چون یه سری ها تو این بازار وارد شدن که این و میخوان. چون هرچی قیمت بالاتر بره مبلغی که از طریق پورسانت رزروشون میگیرن بیشتره. اونا این و میخوان اما ما از روز اول هم این و نمیخواستیم و نمیخوایم.

ما حالا رو یه استیجی هستیم که فکر میکنیم باید روشمون رو تغییر بدیم. چون همه آلودگی ست این ایام. دهگردی به هدفش نرسید اما با قدرت ادامه میده. تغییر روش میده اما به گردشگری پایداری فکر میکنه. دهگردی هنوز هم میخواد بوی جنگل بده. بوی بارون. بوی کاهگل. بوی آتیش و بوی ناب چای آتیشی اما اینا رو توی بازاری دیگه جستجو میکنه. اینکه امروز اقرار میکنیم به شکست اتفاق خوبیه از نظر خودمون و جذاب تر از این اینه که بیکار نمیشینیم و با قدرت هدفمون رو دنبال میکنیم. اگه فکر میکنی میخوای ببینی دهگردی چیه و چیکار میکنه پیج اینستاگرام . رادیو دهگردی . تلویزیون دهگردی . سایت دهگردی رو ببین.



استارتاپدهگردیکارآفرینیکسب و کار
رابینو، یک پسر عاشق طبیعت و گشت و گذاره، عاشق روستا و روستاگردی و علاقه مند به ارتباط با جوامع مختلف. رابینو سه ساله به کارآفرینی در حوزه گردشگری روستایی مشغول هست ...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید