رائفه خلیلی
رائفه خلیلی
خواندن ۱۰ دقیقه·۴ سال پیش

تأثیر گفتار و رفتار دیگران بر مغز ما، یک عصب‌شناس توضیح می‌دهد که چگونه؟


ما انسان‌ها گونه‌ای اجتماعی هستیم. در گروه زندگی می‌کنیم. از یکدیگر مراقبت می‌کنیم و تمدن‌ها را می‌سازیم. توانایی ما برای همکاری با یکدیگر،‌ یکی از مزیت‌هایی اصلی گونه ما در سازگاری با محیط است. این مزیت سبب شده است تا بتوانیم نسبت به موجودات دیگر (البته به جز باکتری‌ها) بهتر با محیط‌ها و اقلیم‌های مختلف سازگار شده و آن محیط را به تصرف خود درآوریم.

به نظر می‌رسد که یکی از آثار اجتماعی بودن ما این است که می‌توانیم بودجه‌ی بدن (روش‌هایی که مغز از طریق آن‌ها مصرف روزانه‌ی منابع بدنی را مدیریت می‌کند) یکدیگر را تنظیم کنیم. شما در تمام طول زندگی – بدون اینکه بدانید- دارید بودجه‌ی بدن (body budget) دیگران را کم و زیاد می‌کنید. البته دیگران هم دارند همین‌ کار را در مورد بودجه‌ی بدن شما انجام می‌دهند. این موضوع علاوه بر جنبه‌های مثبت و منفی، تأثیرات عمیقی بر نحوه‌ی زندگی ما دارد.

دیگران چطور بر بودجه‌ی بدن شما تاثیر گذاشته و مغز بالغ و رشدیافته‌ی شما را تحت تاثیر قرار می‌دهند؟

مغز شما بعد از هر تجربه‌ی جدید می‌تواند تغییر کند. این فرآیند، شکل‌پذیری(plasticity) نام دارد. بخش‌های میکروسکوپی نورون‌های مغز،‌ به طور پیوسته و تدریجی در حال تغییر هستند. دندریت‌های این سلول‌های عصبی به تدریج پُرشاخه‌تر شده و ارتباط‌های قوی‌تری با سلول‌های عصبی مجاور خود ایجاد می‌کنند. هنگامی که با اشخاصی در ارتباط و تعامل هستید، این ارتباط و تعامل می‌تواند بعضی از مسیرهای عصبی را در مغز شما قوی‌تر و بعضی را ضعیف‌تر کند. اینگونه است که تنظیمات مغز شما اندک‌اندک تغییر می‌کند.

مغز برخی از افراد بیشتر به دیگران توجه و دقت می‌کند و مغز بعضی دیگر کم دقت‌تر است. اما در نهایت هر کسی، کسی را دارد که به او توجه کند. خانواده،‌ دوستان،‌ همسایگان و حتی غریبه‌ها می‌توانند در ساختار مغز شما و عملکرد آن تاثیر گذاشته و نحوه‌ی کار کشیدن مغز از بدنتان را تنظیم کنند.

آثار این هم‌تنظیمی، قابل اندازه‌گیری است. به عنوان مثال وقتی با کسی که دوستش دارید همراه هستید ممکن است تنفس و ضربان قلب شما و او با هم هماهنگ شود (چه مشغول یک گفتگوی آرام و لذت‌بخش باشید و چه در حال مشاجره). این دست ارتباطات فیزیکی غالباً میان نوزادان و مراقبان آن‌ها،‌ بیماران و درمانگران و حتی افرادی که در یک کلاس یوگا یا گروه آواز هستند نیز رخ می‌دهد.

رفتار ما هم می‌تواند بر بودجه بدن دیگران تاثیر بگذارد. مثلاً اگر صدا یا حتی ابروهای خود را بالا ببرید،‌ می‌توانید بر آنچه در بدن فرد مقابل رخ می‌دهد (مثلاً بر روی ضربان قلب او یا مواد شیمیایی که در جریان خون او جابجا می‌شود) اثر بگذارید. همچنین اگر عزیزی دردی داشته باشد، فقط با گرفتن دستش می‌توانید رنج و درد او را کم کنید.

این واقعیت که ما یک گونه‌ی اجتماعی هستیم، مزایای زیادی برای ما انسان‌ها دارد. از جمله اینکه اگر روابط خوب و حمایتی با دیگران داشته باشیم،‌ عمر طولانی‌تری خواهیم داشت. مطالعات نشان داده است که اگر شما و شریک زندگیتان روابط خوب و صمیمانه‌ای با هم داشته باشید، به نیاز‌های هم پاسخ دهید و با هم بودنتان موجب شود که از زندگی لذت ببرید،‌ هر دوی شما کمتر دچار بیماری خواهید شد. حتی اگر به یک بیماری جدی مانند سرطان یا مشکلات قلبی دچار شوید، ‌احتمال بهبودی بیشتری دارید. این مطالعات بر روی افراد متأهل انجام شده است اما به نظر می‌رسد که نتایج آن در مورد دوستان صمیمی و حتی افرادی که حیوان خانگی نگهداری می‌کنند نیر قابل تعمیم باشد.

در مجموع، گونه‌ی اجتماعی بودن برای ما مفید است اما معایبی هم دارد. داده‌ها نشان می‌دهد اگر به طور مدوام احساس تنهایی کنیم، زودتر بیمار می‌شویم و زودتر می‌میریم (احتمالاً چند سال زودتر). بدون کمک دیگران برای تنظیم بودجه‌ی بدنی،‌ ما یک بار اضافی را به دوش می‌کشیم.

آیا تا به حال اتفاق افتاده با جدایی یا مرگ، کسی را از دست بدهید و احساس کنید که بخشی از خودتان را از دست داده‌اید؟‌ این احساس به خاطر این است که واقعاً به نوعی بخشی از خودتان را از دست داده‌اید. شما با از دست دادن آن فرد،‌ یکی از منابعی را که پیش از این سیستم‌ بدن شما را متعادل می‌کرد، از دست داده‌اید.

شگفت‌آورترین عیب این بودجه‌بندی بدنی مشترک،‌ تأثیر آن بر همدلی است. وقتی با کسی همدلی می‌کنید،‌ مغز شما فکر، احساس و رفتار طرف مقابل را پیش‌بینی می‌کند. هرچقدر با فرد مقابل آشناتر باشید،‌ مغز شما کشمکش‌های درونی او را دقیق‌تر پیش‌بینی می‌کند. انگار که دارید ذهن طرف مقابل را می‌خوانید.

این در حالی است که اگر با فرد مقابل زیاد آشنا نباشید،‌ همدلی کردن دشوارتر می‌شود. برای اینکه بتوانید با چنین فردی همدلی کنید،‌ مغز باید کار و تلاش اضافی انجام دهد و این به معنای برداشت از بودجه بدنی شما است و می‌تواند حس ناخوشایندی در شما ایجاد کند. این موضوع ممکن است یکی از دلایلی باشد که مردم با کسانی که ظاهر و یا اعتقادات متفاوتی دارند، نتوانند همدلی کنند و یا تمایلی به همدلی با این افراد را نداشته باشند و حتی ازهمدلی با آن‌ها،‌ دچار احساسی ناخوشایند شوند. دلیل این حس ناخوشایند این است که تلاش اضافه برای پیش‌بینی احساس،‌ افکار و رفتار فرد مقابل،‌ برای مغز از نظز متابولیکی هزینه‌بر است.

پس جای تعجب نیست که افراد عمدتاً علاقه‌ دارند اخبار و دیدگاه‌هایی را دریافت کنند که دانسته‌ها و اعتقادات قبلی‌شان را تأئید و تقویت کند. این واکنش از هزینه‌ی متابولیکی اضافی که قرار است صرف یادگیری چیزهای جدید شود،‌ جلوگیری می‌کند. پس از لحاظ متابولیکی واکنش خوب و مناسبی است. اما همین واکنش،‌ منجر به کاهش شانس یادگیری چیزی می‌شود که می‌توانست مغز فرد را تغییر دهد.

ما همچنین می‌توانیم با کلمات بر مغز یکدیگر تأثیر بگذاریم. یک کلمه‌ی مهرآمیز می‌تواند شما را آرام کند. مثلاً یک خسته‌نباشید شنیدن از یک دوست در پایان یک روز سخت و خسته کننده. از طرف دیگر یک کلمه‌ی نفرت‌آمیز می‌تواند سبب شود که مغزتان احساس خطر نموده و هورمون‌های خاصی را به جریان خون شما سرازیز کند که نتیجه‌ی آن چیزی جز هدر رفتن بخشی از بودجه بدنی ارزشمند شما نخواهد بود.

کلمات، تأثیر زیادی بر ما دارند. مثلاً با فرستادن یک پیام متنی محبت‌آمیز به دوستتان می‌توانید ضربان قلب،‌ آهنگ تنفس و سوخت‌ و ساز بدن او را تحت تأثیر قرار دهید،‌ بدون این‌که چهره‌ی شما را ببیند و یا حتی صدای شما را بشنود. به همین ترتیب،‌ چند کلمه‌ی ناخوشایند هم می‌توانند چنین تأثیراتی را بر جای بگذارند.

نه‌تنها فاصله‌ی مکانی بلکه فاصله‌ی زمانی نیز نمی‌تواند مانع تأثیر کلمات شود. مثلاً وقتی با خواندن انجیل و یا قرآن آرامش می‌گیرید، بودجه‌ی بدنی شما با کمک کلماتی تنظیم می‌شود که نه اکنون،‌ بلکه قرن‌ها پیش گفته شده‌اند.

کتاب‌ها،‌ فیلم‌ها و پادکست‌ها می‌توانند به شما انرژی بدهند یا انرژی شما را از بین ببرند. شاید این تأثیرات طولانی مدت و پایدار نباشند اما پژوهش‌ها نشان داده‌اند که با کلمات ‌می‌توان بسیار راحت‌تر از آنچه فکرش را می‌کنید بر دیگران تأثیر گذاشت.

چرا کلماتی که با آن‌ها روبرو می‌شویم، چنین تأثیر گسترده‌ای بر ما دارند؟

زیرا همان مناطقی از مغز که پردازش زبان را انجام‌ می‌دهند، کنترل و مدیریت اندام‌های اصلی تأثیرگذار در تنظیم بودجه‌ی بدن را نیز به عهده دارند. این نواحی مغز در فرآیندی به نام شبکه‌ی زبان (language network) دخیل هستند و می‌توانند ضربان قلب ما را کم یا زیاد کنند. این مناطق میزان گلوکز ورودی به جریان خون و سوخت‌رسانی به سلول‌ها را تنظیم نموده و همچنین با تنظیم میزان مواد شیمیایی مختلف در بدن،‌ سیستم ایمنی بدن ما را ضعیف‌تر یا قوی‌تر می‌کنند.

وقتی عصب‌شناسان از تأثیر و قدرت کلمات صحبت می‌کنند، منظورشان تشبیه و استعاره نیست بلکه یک تأثیر واقعی بر تنظیمات مغز مورد نظر است. تأثیری مشابه آنچه در سایر موجودات، به عنوان مثال در پرندگان می‌بینیم. در پرندگان همان نورون‌هایی که آواز پرنده‌ را کنترل می‌کنند،‌ در کنترل اندام‌های بدن پرنده نیز دخیل هستند.

پس می‌توان گفت که کلمات ابزاری هستند برای تنظیم بدن انسان. به این ترتیب که سخن دیگران می‌تواند بر فعالیت مغز و بدن شما تاثیری مستقیم بگذارد و سخنان شما نیز همین تأثیر را بر مغز و بدن دیگران خواهد گذاشت. مهم نیست از سخنان خود منظور خاصی داشته باشیم یا نه! مغز انسان اینگونه برنامه‌ریزی شده است.

آیا تأثیر کلمات به این معنا است که ممکن است کلمات برای شما مضر باشند؟

در دوزهای پایین، البته که نه. وقتی کسی چیزی می‌گوید که دوست‌ ندارید، ‌به شما ناسزا می‌گوید و حتی شما را تهدید به آسیب فیزیکی می‌کند، ممکن است حس خیلی بدی داشته باشید.

بودجه‌ی بدن شما در آن لحظه دارد تخلیه می‌شود، برای همین حس بدی دارید. قلبتان تندتر می‌زند. فشار خونتان تغییر می‌کند و شاید عرق کنید. سپس بدن شما به حالت عادی برگشته و مغز شما کمی قوی‌تر می‌شود.

تکامل، سیستم عصبی شما را به اینجا رسانده است که نه‌تنها می‌تواند تغییرات موقتی متابولیکی را تحمل کند بلکه می‌تواند از آن‌ها به نفع خود استفاده کرده و قوی‌تر شود. استرس‌ها و فشارهای گاه به گاه و موقتی، ‌مثل ورزش کردن است. یک برداشت سریع از بودجه بدن و برگشت سریع مجدد این بودجه می‌تواند شما را قوی‌تر و بهتر کند.

اما اگر بارها و بارها تحت استرس قرار بگیرید و فرصت و امکان چندانی برای برگشت به حالت عادی نداشته باشید،‌ تأثیر استرس‌ها شدیدتر خواهد بود. اگر دائماً در حال دست و پا زدن در دریای خروشانی از استرس باشید،‌ برداشت زیادی از بودجه‌ی بدن خود خواهید داشت و سرانجام با کسری بودجه فزاینده مواجه خواهید شد. این همان استرس مزمن است.

هر چیزی که باعث استرس مزمن شود، می‌تواند به تدریج مغز شما را تحلیل برده و موجب بیماری در بدن شما شود. این عامل استرس‌زا‌ می‌تواند آزار فیزیکی،‌ خشونت کلامی،‌ طردشدن از اجتماع،‌ نادیده گرفته شدن و بی‌توجهی و روش‌های خلاقانه بی‌شمار دیگری باشد که ما موجودات اجتماعی از آن‌ها برای آزار یکدیگر استفاده می‌کنیم.

به نظر می‌رسد که مغز انسان نمی‌تواند منابع مختلف استرس مزمن را از هم تفکیک کند. بنابراین اگر بودجه‌ی بدن شما به هر دلیلی (مثلاً بیماری جسمی، مشکلات مالی،‌ افزایش سطح هورمون‌ها، خواب و یا ورزش ناکافی) تخلیه شده باشد،‌ مغز شما در برابر همه‌ی انواع استرس‌ها آسیب‌پذیرتر خواهد شد. به دلیل همین آسیب‌پذیری است که گاهی تنها چند کلمه توهین‌آمیز نسبت به شما یا عزیزانتان می‌تواند تأثیر بیولوژیکی بسیار شدیدی را در شما ایجاد کند. هنگامی که بودجه‌ی بدن شما دائماً در حال تخلیه و کاهش است،‌ استرس‌های کوچک و موقتی هم می‌توانند آسیب‌زا باشند. تخت‌خوابی را در نظر بگیرید که چند کودک روی آن بالا و پایین می‌پرند. این تخت توان تحمل همزمان بالا و پایین پریدن ده کودک را دارد اما اگر کودک یازدهم به این ده کودک اضافه شود،‌ تخت دیگر تحمل ندارد و می‌شکند.

به زبان ساده می‌توان گفت،‌ یک دوره استرس طولانی می‌تواند به مغز انسان آسیب برساند. اگر به طور مداوم و طولانی مورد خشونت کلامی قرار بگیرید، احتمال مبتلا شدن به بیماری‌ها در شما بیشتر می‌شود. دانشمندان هنوز ساز و کار این فرآیند را به طور کامل درک نکرده‌اند اما می‌دانیم که چنین چیزی رخ می‌دهد.

اگر دیگران به شما فحش بدهند و ناسزا بگویند، این کلمات برای بار اول،‌ دوم و حتی بار بیستم هم آسیبی به مغز و بدن شما وارد نخواهد کرد. اما اگر چندین ماه خشونت کلامی را تحمل کرده باشید یا اگر شرایط زندگی شما طوری باشد که دائم در حال برداشت از بودجه بدن خود باشید، آنگاه کلمات می‌توانند تأثیر فیزیکی آسیب‌زایی بر مغز شما داشته باشند. نه به خاطر اینکه ضعیف و کوچک هستید،‌ بلکه به خاطر اینکه شما انسان هستید. چه خوب و چه بد‌، سیستم عصبی شما از دیگران تأثیر می پذیرد.

سخن آخر

شرایط پیچیده‌ای است: بهترین چیز برای سیستم عصبی شما،‌ وجود یک انسان دیگر است و در عین حال، بدترین چیز هم برای این سیستم عصبی، وجود یک انسان دیگر است!

یک رویکرد واقع‌گرایانه برای این وضعیت پیچیده این است که درک کنیم که آزادی همیشه با مسئولیت همراه است. ما آزادیم هر کاری را بکینم و هر حرفی را بزنیم اما از سوی دیگر مسئول عواقب آن کارها و سخنان هستیم. پس چه بپذیریم و چه نپذیریم،‌ هزینه های عواقب سخنان و کارهای خود را پرداخت خواهیم کرد.

اگر وضع جامعه بدتر و بدتر شود، خواه و ناخواه هزینه‌های بیشتری بر ما تحمیل می‌شود. به عنوان عضو یک جامعه، رفتار و گفتار تک‌تک ما در وضعیت سایر اعضای جامعه تأثیرگذار است و از سوی دیگر خودِ ما نیز از دیگران و از جامعه تأثیر می‌پذیریم. پس تاثیر گذاشتن بر تنظیمات مغز دیگران به نحوی که وضع جامعه ناخوشایندتر شود، مثل آلوده کردن آبی است که بالاخره خودمان هم روزی باید از آن بنوشیم. می‌توانیم این تأثیر متقابل را نادیده بگیریم و اهمیتی به آن ندهیم اما با نادیده گرفتن این موضوع، طبیعت سیستم عصبی ما تغییر نخواهد کرد.

این مطلب حاصل نظرات و دیدگاه‌های شخصی یا تخصصی من نیست بلکه ترجمه‌ی یک مقاله روانشناسی است. اگر دوست داشتید می‌توانید مقاله‌ی اصلی را در اینجا بخوانید.

عصب‌شناسیبودجه‌ی بدنروانشناسیاجتماعیرائفه خلیلی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید