ما ناخودآگاه می دونیم که چطوری باید بنویسیم، خاطرات رو به یاد میاریم از کودکی دوران مدرسه و قهر و آشتی ها تصاویر محوی داریم که می تونیم اون هارو به کلمات تبدیل کنیم. این بیاد آوردن درست نقطهی شروع داستان نویسندگی و نوشتن خواهد بود. این خاطرات همان نقطههای تاریک و روشنی هستند که هیچ دیارالبشری هیچوقت اون هارو نمیخونه.
منطقی باشیم، برای نوشتن باید مسیر رو دونست هر کسی می تونه نویسنده باشه ولی هر کسی نمی تونه چیزی بنویسه که همه دوست داشته باشن بخوننش؛ پس یه تفاوت عمده بین این دو تا هست، اگر نویسنده و ذوقش برای نوشتن رو یونس در نظر بگیریم و نهنگ رو یک مخاطب تشنهی خوندن و شنیدن پس باید داستان " صاحب الحوت " رو همیشه آویزهی گوشتون کنید. صاحب الحوت به معنی صاحب ماهی هستش چرا از این زاویه به داستان نگاه نکنیم؟ یونس ماجرا باشید تا بتونید نهنگ رو در اختیار بگیرید.