برخی از گونههای حیوانی برای تعین قلمرو خود، میروند و روی زمینی که فکر میکنند از آنجا به بعد قلمروشان است، مدفوع میکنند. اینکار باعث میشود تا دیگر همنوعانشان وقتی به آن محل رسیدند، بوی مدفوع را استشمام کرده و بروند پیکارشان. دیگر حیوانات نباید از مدفوع به این طرفتر بیایند، شکار کنند یا از منابع طبیعی مثل آبگیرها استفاده کنند. در صورت ورود، رئیس قبیله که قدرتمندترین حیوان است به مصاف حیوان متجاوز میرود و جنگی خونی در میگیرد.
بچه بودم که این نوع رفتار حیوانات به گوشم خورد.
کمی بزرگتر شدم و وقتی تاریخ را مطالعه کردم، دیدم که به به، ما انسان هم دقیقا رفتار مشابهی با این حیوانات داریم. میرویم و روی زمینی که فکر میکنیم از اینجا به بعد قلمروی ماست، مدفوع نمیکنیم بلکه کاری به مراتب شرمآورتر میکنیم، خون میریزم و همنوع خودمان را میکُشیم. چند سرباز مسلح که تداعیگر همان مدفوع حیوانات است را میگذاریم آنجا تا دیگران بفهمند که از اینجا به بعد مال ماست، تمام و کمال. شما حق ورود و استفاده از منابعی که طبیعت به این منطقه بخشیده را ندارید. اگر وارد شوی جنگی خونی درمیگیرد. پس لطفا برو پیکارت.
تشابه دیگرِ ما با حیوانات این است که آن محل را که مرزِ قلمرو است، به گُه میکشیم. اما تفاوت اینجاست که در صورت ورود غریبه، رهبر قبیله که قویترین هم نیست و دست بر قضا ضعیفترین است به جنگ نمیرود، بلکه به امنترین نقطهی قلمرو نقل مکان کرده و دستور جنگ صادر میکند.
و بعد مینشینیم دور هم و روی تکه کاغذی این مدفوع را با یک خط فرضی که نامش را مرز گذاشتهایم، روی نقشه رسم میکنیم تاجداییمان رنگ و بوی رسمی بگیرد.
از آن روز به بعد واژهی "مرز" برای من تداعی کنندهی تکهای گُه است که بوی خون میدهد.