رحمان حسینی·۴ سال پیشخوکاین روزها مثل خوک زندگی میکند. غرق شده است در لجنزار افکارش و حاضر نیست سرش را از این آخورِ پر از کثافت بیرون بکشد.شبهنگام، قبل از خواب ه…
رحمان حسینی·۴ سال پیشسلام بر منِ ۴۵ ساله!در قدم اول امیدوارم هنوز زنده باشی که مرگ رسیدن به نیستیست، اما سرانجام زندگی هم خواه یا ناخواه رسیدن به همان مرگ است.زندگی چیزی بیش از یک…
رحمان حسینی·۴ سال پیشافیونشب آخری که قرار بود نرگس بله رو بگه، من هم اونجا بودم. ننهحسین به اصرار جمع جلو رفت تا صورت خواهرش رو ببوسه اما حلیمهخاله هُلش داد عقب. ب…
رحمان حسینی·۴ سال پیشائتلاف پاییز و زمستانامروز برای چند دقیقه دانههای برف نشستند بر روی برگهای سبزی که هنوز روی درختان برای بقا تقلا میکنند، با سوزِ سرمای پاییز میجنگند و آخرین…
رحمان حسینی·۴ سال پیشمرز یعنی چی؟برخی از گونههای حیوانی برای تعیین قلمرو خود، میروند و روی زمینی که فکر میکنند از آنجا به بعد قلمروشان است، مدفوع میکنند. اینکار باعث می…
رحمان حسینی·۴ سال پیشدقالبابچندی پیش به پارتنرم گفتم گاهی در وبلاگم متنهایی مینویسم. پرسید: دربارهی چی؟ گفتم: هرچی، درخت، آسمان، شب، دیوار و گاهی هم داستانهای کوتا…
رحمان حسینی·۴ سال پیشایستاده در صدسال تنهاییبرای اولین در این اتحادیهی مهدِ تمدن و انواع و اقسام آزادی از بیان بگیر تا دین، دیواری کاهگلی دیدم که مخروب شده در گوشهای، در میان سبزی…
رحمان حسینی·۵ سال پیشبعدش رفتیم خانه و خوابیدمخستگیِ سی و سه ساعت سفر را در تک تکِ سلول های بدنم احساس میکنم. گرسنهام، در هیچکدام از پرواز ها غذا نمیدادند.به فرودگاه امام که رسیدم، ر…
رحمان حسینی·۵ سال پیشتاریکخانهی آخر دنیامن در یکی از شمالیترین کشورهای جهان زندگی میکنم. اگر از جایی که من هستم دوساعت با ماشین یا قطار بالاتر بروید، میتوانید زنگ بزنید به خان…
رحمان حسینی·۵ سال پیشعصر جمعه و اولین سیگار برفیساعت چهار بعد از ظهر، امروز جمعه است. در ایستگاه اتوبوس منتظر ایستادم. برف میبارد. اولین برف امسال نیست اما اولین برفِ درست و حسابی است که…