من در آستانه ۳۰ ساله شدن هستم، برای سی ساله شدنم برنامه های بزرگ و کوچیک خاصی چیدم که امسال، متفاوت از سال های قبل باشه. با توجه به اینکه انگار ژن افسردگی تو وجودم نهفتهست میخوام بیشتر هوای خودم رو داشته باشم تا از بحران های اگزیستانسیالیستیِ این سن جلوگیری کنم.
من تو ماموریتم که شاد باشم و دیگران رو هم شاد کنم! به خاطر همین یه لیست نوشتم از کارایی که امسال میخوام انجام بدم و میخوام دست پر و شاید حتی با جیب پر برم تو دهه چهارم زندگیم.
اولین تسکم درباره یاددادنه. اگه بپذیریم که یاددادن یکی از اصلیترین مراحل یادگیریه، و یادگیری بود که دو سه باری جونم رو تو این سی سال نجات داد(جملهای که خوندی مبالغه نبود). این تسک ادای احترام به یادگیریه! ادای احترام به فرهنگِ کمک کردن!
قراره مینیمال، یه کورس یا ورکشاپ رو استارت بزنیم، تو این مسیر دونفر آدم مشتی کنارم هستن که هم ایده میدن و هم تو روند کار کمکم میکنن (عرفان و علیرضا). اما تو یه نگاه بزرگتر، بازار آموزش، یکم خطرناکه. چرا؟
آموزش کار بی حاشیهای بنظر میرسه ولی نه اشتباه نکن تو واقعیت اینطور نیست!
آموزشی که مخاطب زیادی داره، به شدت درگیرِ قضاوت و نقد میشه. بنظرم هم غرضورزانه و هم نقد عادی و سازنده. مثلا:
حجمِ فیدبکِ جامعه به اشتباه مدحج، بیشتر از میزان احمقانه بودنِ اون اشتباه بود.
مدحج میم شد. کاری ندارم همون میم شدنش به بیشتر دیده شدنش کمک کرد و ارزشِ مارکتینگی و فروش داشت ولی این میم شدنه و مسخره شدن توسط یه عده آدم زیاد، میتونه ترسناک باشه. اون لب بوم اما، من خیلی دوست ندارم استادِ دیگران باشم. نمیدونم چرا ماها به کسی که چیزی یادمون میده حالتِ شمس و مولانا میگیریم. من نمونه های خارجی رو میبینم که رابطهی بین منتور و منتی / یاددهنده و یادگیرنده ، انقدر عرفانی و محترم نیست. من بدم میاد یه روز استاد عباسیان باشم و تو کلاسی کت بپوشم.
بخاطر این دوتا فیدبکی که معمولا جامعه به معلماش میده، بنظرم معلمی میتونه کار خطرناکی باشه. تو یا استادِ والامقامِ عرصه علم میشی یا درگیر برچسب و هِیت شدن! من اما، حجم کارم قرار نیست به این جاها برسه، دوست دارم ورکشاپ کوچیکی برگزار کنم که آدما از من چیزی رو با کیفیت و سریعتر از روش هایی که درحال حاضر وجود داره یاد بگیرن و ازش تو زندگیشون استفاده کنن. فایدش چیه؟ صادقانه بگم بنظرم احتمالا وجهه پرسونال برندینگِ خوبی داشته باشه اما من اولویت اصلیم روح و روانمه که احساس مفید بودن بکنم. احساس کنم یکی رو نیم قدم به یه فرصت شغلی نزدیکتر کنم.
ازونجایی که تو اکوسیستم مشهور نیستم یه مبحثی از فرانت رو انتخاب میکنم که خیلی تخصصی نباشه و مخاطب بیشتری رو جذب کنه. بعدتر که مخاطبامو پیدا کردم میتونم مفاهیم تخصصی تری رو بهشون ارايه بدم.
بهترین شروع همین ماجرای HTML , CSS هست، هم به درد جونیور فرانت دولوپرا میخوره هم اینکه دیزاینرا میتونن بیان سمتش و واقعا ارزش خوبی واسشون ایجاد میشه (بین خودمون بمونه که اکثر دیزاینرامون واقعا بلد نیست و اکثر اونایی که میگن بلدیم این بلد بودن رو تو دیزاین و فیگما اعمال نمیکنن).
کورسِ من باید خلاقانه باشه! خوشم نمیاد از این سیسای اینستاگرامی و یادگیری فلان در ۲۰ دقیقه.
کلیدواژه پروژهمحور یه مدتیه که تو کورس هایی که منتشر میکنن مد شده، بدم نیست! مدِ خوبیه و یجورایی تشویق میکنه که مخاطب آستیناشو بالا بزنه و خودشم کارو استارت بزنه. اما حلقه گمشده بین یاددهنده و گیرنده، بحث اشکالیابی و اشکالزداییه. یاددگیرنده تو گِل گیر کرده و کسی نمیبینتش و کورس جلو میره و بله هر بار که ویدیو تکرار میشه ، همون مطلب به همون شکل تکرار میشه، شاید اگه یه ویرگول یا زیر و بمی به صداش اضافه بشه اون فرد بیچاره از گل دربیاد... پس؟ کورس من باید کارگاهطور باشه. مرحله به مرحله جلو برم و فیدبک آدم هارو ببینم.
جزوه: سند یا داکیومنت هم باید تهیه کنیم به دوشکل: خلاصه شده به عنوان برگه تقلب و یه داکیومنت مادر که قابلیت ارجاع داره و به فارسیِ قابل فهم نوشته شده.
عرفان تو این مبحث کمکِ خیلی خوبی انجام داد و الان جزوهها حاضرن
میت برای اینکه ببین تلاشمو و چهرمو وقتی دارم زور میزنم که به بهترین حالت انتقال رو به وجود بیارم.
یه ابزار کد انلاین هم باید بزارم که کدمو لایو داشته باشن و بتونن هر جا خواستن کپی پیست کنن و درگیرِ نصبِ ادیتور و نود و اینجور مسایل نشیم.
عرفان و علیرضا که داک هارو نوشتن و تسلط خوبی رو مسایل دارن، حین کارگاه، به بچهها کمک میکنن.
اگه سوالی پرسیدن که بلد نبودم چی؟ احتمالش کمه. اولا که بحثِ واقعا پیچیده نیست و دوما تاحالا کلی مصاحبه کننده روانی رو پشت سر گذاشتم، این مخاطب، معصومه و هدفش یادگیریه، بعید میدونم چالش عجیبی واسم داشته باشه! ولی اگر هم سوالی پرسیده شد که بلد نبودم اول سعی میکنم چیز اشتباهی نگم و بعد سعی میکنم عین یه چالش روزانه باهاش برخورد میکنم، سرچ کنم و از خودشون کمک بگیرم. اتفاقا خیلی برخورد واقعیه و بنظرم مخاطب هم از صداقت و روند حل مسله خوشش میاد.