دلم رفتن به یه دنیای جدید می خواد
دنیایی با آدمای جدید
قانونای جدید
رفتارای متفاوت
حتی زبان متفاوت
یه جایی که پر از درختای سرسبز سر به فلک کشیده باشه. پر درخت نارنج، درخت شاتوت در کنارش درختای نخل که سایه انداختن رو سر آدما
سرزمینی که لب دریا باشه
شبای پر ستاره، صدای موج دریا، نسیمی که لای درختا می وزه و یه صدای دلنشین ایجاد می کنه
سرزمینی که خالی از آپارتمان و آسمون خراش باشه
همه خونه هاش کلبه های چوبیِ جم و جور و با صفا باشه
سرزمینی که قانونِ بی قانونی توش حاکم باشه
جایی که آدماش کتونی ال استار می پوشن
رنگ لباسای همشون روشنه، نارنجی، قرمز، سبز، زرد، سفید و صورتی...اصن فقط لباسای چهارخونه می پوشن
بدون ترس از آدمای دیگه کارایی که ازش لذت می برن و انجام میدن
بلند می خندن، تو خیابون راه میرن و وقتی به هم میرسن با لبخند به هم سلام می کنن
شبا اکیپی لب ساحل دور آتیش جمع میشن گیتار می زنن و آهنگ می خونن
آدما به هم نزدیکن، خیلی نزدیک
دلشون زود به زود برا هم تنگ میشه
پاکَن مثه بچه ها، مثه بچه های مهدکودکی¡
تو خیابونای شهر پره از قفسه های کتاب که هرکس می خواد کتاب برداره ببره بخونه و دوباره بیاره سر جاش بزاره
می دونی دلم...
دلم سادگی می خواد
بی ریایی
پاکی
دلم تفاوت می خواد
اصن دلم هر چی می خواد جز اوضاع الانو جز این شرایط کوفتی رو...