ramada
ramada
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

جنگ میان واژه ها


بسم الله الرحمن الرحیم

راستش نمیدانم از کجا و چطور شروع کنم...

فقط میدانم پرم از واژه هایی که نمی شود کنار هم قرار بگیرند و میدان جنگ آن بالا را کمی سر و سامان دهند.

انگار که اسلحه ای آن میان حضور دارد که تمام پرستاران و نیروهای امداد را زخمی میکند و نمیگذارد آن ها کمی آسایش را مهمان طرفین جنگ کنند.

کمی صبر کنید

دنبال مقصر میگردم...

چه کسی باعث شروع جنگ بود؟

ببینم از کی و کجا من درگیرم،اصلا این حد از درگیر بودن طبیعی است؟

شاید از روزی که با مدرسه به پا بوس آقا امام رضا رفتیم و روز آخر رفاقت بین من و دو عزیز دیگر به هم خورد و کل ذهنم را آشفته کرد...

یا شاید از آن روزی که امتحانات جامع تمام شد و خودم فهمیدم چه به سر آن کاغذ بی نوا داده ام که باید نمره های از ستاره تازه متولد شده ، درخشان تر را بر روی خود حک کند.

یا احتمالا روزی که دبیر کمکی ام به خواست خویش کارنامه را از مشاورم دریافت کرد و بعد از دیدنم به زبان آورد که :« واقعا گند زدی...»

و من هم با یک نگاه شرمگین چشم هایم را به کارنامه دوختم ؛ آروم گفتم برای چی میخواینش؟

و او هم در جواب گفت میخواهم برای مادرت ارسال کنم...

اصلا مگر برای دریافت کارنامه با مادران جلسه نمیگذارند؟ مگر نمی گویند مادران گرامی برای فلان تاریخ تشریف بیاورید به نمازخانه مدرسه که در کنار هم به برسی برخی موضوعات بپردازیم و در آخر کارنامه های عزیزانمان را تقدیم حضورتان کنیم؟

پس چرا او میخواهد برای مادر بفرستد؟

پ.ن: خدا میداند که چقدر با حرص همین یک تیکه را نوشتم!

یا روزی که به پدر قول دادم من امسال از پس همه سختی ها بر می آیم و به قول خودش دره ها را به قله ها تبدیل میکنم

یا...

صبر کنید صبر کنید..

هیچکس مقصر نیست..

و تنها مجرم حاضر در صحنه «من» هستم!

منی که در تمام این صحنه ها فقط ایستادم و اشک هایم را از گوشه چشم هایم پاک کردم

من همان اسلحه ی لجباز و سمجم که نمیگذارم آسمان ذهنم از این رنگ خاکی حاصل از کشمکش های واژه ها به رنگ دریا شود و قلبم کمی آرامش را تجربه کند...

این حکایت اکثر ما انسان هاست...

در زندگی دنبال مقصر میگردیم و هیچگاه انگشت اشاره را به سمت سینه خویش نگرفتیم که خدای نکرده میان بقیه ما بشویم انسان خاکستری...

حالا من شده ام آن اسلحه خاموشی که میخواهد از جلد خشن خود بیرون بیاید و بشود کمک حال دختری که میخواهد وجب به وجب خاک سختی ها را به ساحل آرامش تبدیل کند...


دلارام شکوری

1402/09/13 ساعت 20:50




جنگواژهذهناسلحهمقصر
در ظلماتِ شب، تنها خداست که صدایت را می‌شنود ❤️ ️
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید