احمد رمضانی
احمد رمضانی
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

مسکو ۱۹۸۵ قسمت دوم

خوب روزگاری خوبی بود ، ولی
با همه دهاتی بودنمون هم گله گاومون مختلط بود هم مدرسه مون ، گاوها گله ی ، سحرها می‌رفتند دنبال یک لقمه روزی، به چوپانی غیب الله و برادرش حبیب الله، که معاون صدر هیأت
رئیسه شاخداران با برکت بود و شبانی چند شغله بود با حفظ سمت گوسفند هم می چراند ، شغل دومش رو اظهار نکرد که بعدا اعتبار نامه ش گیر نکنه ، دو تایی گاوها را پر شیر و نیم شیر بر می گرداندند، اونوقت ها هنوز رژیم سبزی خواری بین آدمها رایج نبود که مردم بگن غیبک و حبیبک علف حق گاوا را خورند ، صندوق های قرض الحسنه هنوزهم کشف نشده بودند، پس انداز مردم همین شیر پستان گاو ها بود و چند کیسه گندم و جو ، کسی منتظر یارانه و سهام عدالت نبود، زد و خوردها دست جمعی بود ، همه بستگان اون طرف و این طرف ، بدون سوال ، به قصد قربت سر و کله هم می‌زدند، یکبار یکی از گرد راه میرسه که وسط ده جنگ جاری بوده، چماقی گرفته و وارد معرکه شده ،گفتند تو چرا می زنی، گفته ما رو به هیچ و پیچ به پاسگاه می برن پس سهمی خودم را بزنم اقلا . اون وقتا دعوا که میشد همه ده را می بردند پاسگاه . حداکثر چوب و چماق اونم به نواحی مجاز نثار می شد، کارد و قمه و تیزی ، همین تازه گی ها بر اثر هنر هفتم و خب شکم سیری های بعد انقلاب الحمدلله ، جزو پروتکل دعوا شد . همين دعوا هم آنتراکت داشت و قبل پایان وقت توی پاسگاه جمع می شد . مانده بدهکار بستانکار کتک ها نزد فامیل ثبت می شد تا در دعوای بعدی تسویه شود . زندگی به تخم ، مرغها مون می گذشت و چه خوب می گذشت ‌ . مدرسمون هم مختلط بود و چه خوب بود . چقدر مدرسه مختلط خوبه ، اقلا دخترا هم گاهی پسرا روکتک می زدند ،حساب کار دستمون می آمد ، که این نبیره های حوا ، فقط سیب گاز نمی زنن، مثل شیرین ، جاش بیفته خودت رو هم گاز گاز می کنند . در مدرسه مختلط می فهمی دخترا هم قبل اینکه دختر باشن ، رفیقن، دل نازک ن ، احساس رقیق تر از تو دارن ، دل سوزند ، کسی زمین می خوره، دخترا زودتر بالا سرش بودن . کیف و وسایلشون تمیز تر بود . موجودات آسمانی حالا کنارمون ، هم نیمکتی پسرا بودند ، شبکه مجازی و پروفایل جعلی برای آشنا شدن لازم نبود ، خودبخود احترام بهتری را حقشون میدانستی ،
خلاصه همین جور کنار هم که بالا می آمدیم ، می دیدیم جنس هامون بافت خدادادیش ، مثل پنبه و ابریشم در لطافت فرق دارند ولی هر کدام بر قامت خود زیبنده ند . ابروی خوش حالت و خوش اشاره ، رخ نسرین گون ، گیسوی پر تطاول ، زیبنده دخترا بود ، پسرا ، مرد بودنشان پسندیده بود .
حال و هوای مدرسه مختلط کسل کننده نبود، رفتارها طبیعی تر بود .

...
می خواستم کمی به عقب برگردم ، که بگم چطور شد مسکو آمدم، از کجا پول ، برای چی .
که یاد دهات کردم .بعدا عمری بود به عقب بر می گردم .

قسمت دومخاطرهبازرگان
بازرگان ایرانی دارای ۴۰ سال تجربه. مقیم خارج کشور . روستا زاده خراسانی .
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید